وارنا گلد و کشف معمایی عجیب
ثروت پیدا شده در قبرهای ما قبل تاریخ بلغارستان اولین نشانه فاصله طبقاتی اجتماعی آنهاست، ولی هیچ کس نمیداند که چه عاملی باعث سقوطشان شده است.
مطالب مرتبط: سفرنامه وارنا گنجینه های اسرارآمیز وارنا گلد (بخش اول)
از آن جایی که اسلاوچو از سال ۲۰۰۱ در موزه کار میکرده، بیشتر زمانش را صرف طلای وارنا کرده است. موهای بلند و مشکی اش که تکه هایی با رنگ خاکستری آن را پوشانده است، بصورت دم اسبی بسته شده و دفترش که در طبقه بالایی موزه قرار دارد به رنگ سبز است. دفتر او پر از کتاب هایی در مورد ما قبل تاریخ است و خودش نیز به عنوان متصدی باستان شناسی ماقبل تاریخ خدمت میکند. نور و صدای مرغان دریایی نیز از طریق پنجره کوچکی وارد اتاق میشود.
اسلاوچو میگوید که چند دهه قبل بسیاری از باستان شناسان معتقد بودند که مردم در عصر مس در دهانه رود دانوب در گروه های ساده و کوچکی زندگی می کردند. بر اساس پیکرهای زنان عصر مس که از استخوان و رس ساخته شده و در قسمت پایینی رود دانوب پیدا شدهاند، وی ادعا میکند که جوامع اروپای کهن توسط زنان اداره میشده است. وی همچنین میگوید مردم اروپای کهن افرادی کشاورز، کم تحرک، عدالت خواه و صلح طلب بودند. تصور او از این بهشت زنانه ما قبل تاریخ قانع کننده بود، مخصوصا برای نسلی از دانشمندان که در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بودند.
گیمبوتس معتقد است که عصر مس با تهاجم شرقی ها به این منطقه در ۴۰۰۰ سال قبل از میلاد به پایان می رسد. تازه واردان افرادی پدرسالار، دارای سلسله مراتب طبقاتی، پرتحرک و جنگ طلب بودند و این ها تمام خصوصیاتی بود که در مردم عصر مس پیدا نمیشد. زبان آنها هندی-اروپایی بود، زبان کهنی که مبنای زبان های انگلیسی، اسکاتلندی، روسی و بسیاری از زبان های دیگر بوده است. تازه واردان نقش خود را بر روی اروپا گذاشتند و پرستش الهه عصر مس را به تدریج از بین بردند.
گیمبوتس نکات تکمیلی درباره الهه ها و خدایان را بعنوان اولین یافته ها از وارنا که به دست رسیده، می شمارد. او نمی دانست که این قبرستان، نظریه اش را به چالش خواهد کشید.
در حقیقت، این مدرک قانع کننده است. وقتی که از اسلاچو درباره نتیجهای که گیمبوتس، -که در سال ۱۹۹۴ فوت کرده- گرفته است پرسیدم، وی سری تکان داد و گفت: وارنا نتیجه کاملا متفاوتی را نشان میدهد و واضح است که مردها بر این جامعه سلطه داشتهاند. گرانترین قبرها متعلق به مردها بوده و رئیسان نیز مرد بوده اند و ایده جامعه سلطه شده توسط زنان کاملا غلط است.
وارنا هنوز هم برای افرادی که جزو آن بودند معجزه آساست. در سال ۱۹۷۲ الکساندر مینچو (Alexander Minchev) تنها ۲۵ سال داشت، به تازگی دکترا گرفته بود و شغلی جدید در همان موزه ای که هم اکنون نیز در آن به عنوان ارشد و متخصص در ویترین رومی ها کار می کند، داشت. روزی به او تلفنی از طرف یک معلم بازنشسته شد که موزه کوچک جدیدی را در روستایی نزدیک باز کرده است و گنجی را در اختیار دارد.
زمانی که تماس گرفته شد، مینچو فراخوانده می شود و همکاران پیرترش متعجب میشوند. محلیها به طور معمول درباره گنج زنگ میزدند، ولی همیشه معلوم می شد که سکه های مسی که تنها چند قرن سنشان بوده را در زمین های خود پیدا می کردند. انبار موزه پر از این سکه های مسی بود. با این حال، مینچو مشتاق خارج شدن از دفتر بود، بنابراین با یکی از همکارانش سوار ماشین جیپش شد و به حرکت درآمد.
در هنگام ورود به موزه کوچک، هر دوی آنها متوجه شدند که این گنج مجموعهای از سکه های قدیمی نیست. مینچو میگوید: وقتی که وارد اتاق شدیم و این دست سازه های طلایی را دیدیم، بسیار تعجب کردیم. اتفاقی استثنائی در حال رخ دادن بود. معلم بازنشسته به آن ها می گوید که یک دانش آموز چند هفته قبل این دست سازه ها را در حالی که گودالی برای سیم های برق حفر می کرده، پیدا کرده است.