سفر زندگی من را تغییر داد
وقتی به دوستان و خانواده ام گفتم که تصمیم دارم سفری به دور جهان داشته باشم آن ها به من گفتند که بزرگ ترین اشتباه زندگی ام را انجام می دهم. می گفتند نمی توانم از این سفر جان سالم بدر ببرم. به جز سفری دو هفته ای که در هنگامی که جوان تر بودم به همراه خانواده ام داشتم، دیگر هرگز به سفر نرفته بودم. فکر تنها به سفر رفتن و بیش از چند ماه دور بودن از خانه بسیار ترسناک بود و نداشتن تجربه سفر هم دلهره من را بیشتر می کرد. هنگامی که تصمیم به سفر گرفتم به مدت ۱۰ سال بود که از اختلال اضطراب رنج می بردم، این بیماری در بدترین شرایط خود، من را به مدت ۶ ماه در خانه حبس کرده بود. در طول روز، اضطراب من چندین بار با حملات دلهره آور همراه بود. من اختلال تغذیه هم داشتم و اولین واکنشم به اضطراب، غذا نخوردن بود تا جایی که وزنم به ۳۸ کیلوگرم رسیده بود و گاهی فقط میوه می خوردم. پیشگیری از حملات دلهره آور باعث شده بود که در زندگی هیچ تجربه ای نداشته باشم. من تا به حال اتوبوس سوار نشده بودم و حتی برنج نخورده بودم. دوستانم راست می گفتند من آدمی نبودم که بتوانم به سفر بروم اما به هر حال من تصمیم خودم را گرفته بودم چون همیشه از بچگی رویای سفر داشتم. از خانه خسته شده بودم و احساس می کردم هیچ چیز جذابی در خانه برای من وجود ندارد. مطمئنا حملات هراس آور در سواحل تایلند خیلی بهتر از این بود که این حمله در خانه به من دست دهد. این ماجرا برای ۴ سال پیش بود از آن زمان تاکنون سفر، زندگی من را در خیلی از جهات تغییر داده است، در ادامه سفرنامه ، الی گشت را همراهی کنید.
مطالب مرتبط: شروع سفرهایی هیجان انگیز از کیوتو (سفرنامه ژاپن) سفرنامه ای از پارک ملی پیلانس برگ
بر اختلال اضطراب خود غلبه کردم
شش ماه بود که در سفر بودم و ناگهان متوجه شدم که به مدت چندین ماه است که هیچ حمله هراس آوری به من دست نداده است. مسافرت به من این فرصت را داده بود تا متوجه شوم که چه چیزهایی باعث اضطراب من می شود و چگونه می توانم از عوامل اضطراب آور دوری و یا بر آن ها غلبه کنم. مسافرت دلیلی شد تا با چیزهایی که از آن ها می ترسیدم روبرو شوم و متوجه شوم که آن ها به اندازه ای که من می ترسیدم ترسناک نیستند. این چیزها برای من سلامتی ذهنی به وجود آورد. به جای اینکه همانند گذشته اجازه دهم ترس کنترل من را در دست بگیرد تصمیم گرفتم چیزهای جدید را امتحان و مکان های تازه ای را کشف کنم و زمان بیشتری را به خودم اختصاص دهم.
رفتار غذایی خود را تغییر دادم
افراد زیادی هستند که «غذا» را یکی از بزرگ ترین انگیزه های خود برای سفر می دانند اما برای من «غذا» مانعی برای سفر محسوب می شد. من قبلا هیچ وقت غذاهای چینی، هندی و تایلندی را امتحان نکرده بودم. ماه های اول سفر، غذای خود را از سوپرمارکت ها تهیه می کردم و می ترسیدم مزه های جدید را امتحان کنم اما رفتن به کشور ویتنام همه چیز را عوض کرد. دوستم من را وادار کرد تا یک کاسه سوپ نودل ویتنامی را امتحان کنم و آن بهترین طعمی بود که در تمام زندگی خود چشیده بودم . ویتنام باعث شد دیگر ترسی از امتحان کردن غذاهای محلی نداشته باشم و الان یکی از انگیزه های من برای سفر، امتحان غذاهای جدید است.
یاد گرفتم ترک کردن منطقه امن بهترین کاری است که هر کس می تواند انجام دهد
در هنگام سفر زیاد طول نکشید تا فهمیدم که ماندن در منطقه امن باعث شده که در زندگی بسیار عقب باشم و خوشبختانه سفر باعث شد از این منطقه به کلی بیرون بیایم. وقتی سفر را شروع کردم چیزهای زیادی من را تهدید می کرد اما من کسی را نداشتم که به او تکیه کنم و هیچ راه فراری هم وجود نداشت. بیرون آمدن از منطقه امن من را با تجربه های جدیدی آشنا کرد که خیلی از آن ها مثل یاد گرفتن موج سواری در بالی، کمپ زدن در صحرای بزرگ آفریقا، بالون سواری بر روی دریاچه و قبول پیشنهاد محبت آمیز یک غریبه برای نشان دادن جاذبه های تایوان به من، نقطه عطف سفرم بودند.
نگرانی درباره همه اتفاق های بد را متوقف کردم
سفر به من کمک کرد تا نگرانی درباره اینکه همه چیز بد پیش می رود را متوقف کنم. من همیشه وقتی هاستل را ترک می کردم تا به ایستگاه اتوبوس برسم در این فکر بودم که اتوبوسی گیرم نمی آید و یا اینکه اتوبوس بدون من ایستگاه را ترک می کند. گاهی نگران بودم که گم شوم، در وسط مسیر، تاکسی دربست می گرفتم و به هاستل برمی گشتم. گاهی اتفاقی می افتاد که خیلی بدتر از آن جیزی بود که من نگران آن بودم؛ در پوکت می ترسیدم گم شوم اما در سونامی گیر کردم ، از این می ترسیدم که در قایق به سمت لائوس دوستی پیدا نکنم اما در همان قایق زنی را دیدم که در اثر بیماری مالاریا درگذشت. من باید این چیزها را تجربه می کردم تا بفهمم نگرانی درباره چیزهایی که ممکن است اتفاق بیفتد بی فایده است.
منبع: ytravelblog.com