هاچیکو | Hachiko
بیرون یکی از ۵ خروجی ایستگاه شیبویا توکیو، مجسمه ای برنزی از یک سگ به نام هاچیکو دیده می شود، این جا یکی از مناطقی در ژاپن است که در آن قرارهای زیادی گذاشته می شود. هر روز هزاران نفر از کنار این مجسمه رد می شوند، در جلوی آن می ایستند، در کنار آن عکس می گیرند و با دوستانشان گپ می زنند. برای این که متوجه شوید که چرا این مجسمه ی سگ تا این اندازه در شهر بزرگی مثل توکیو، آن هم در جایی که مطمئنا کمبودی از نظر چنین چیزهایی ندارد، معروف است، باید این داستان را بشنوید. همراه الی گشت باشید.
مطالب مرتبط: پدیده عجیبی به نام باران ماهی و قورباغه!+ تصویر واقعیاتی از کشتی تایتانیک که هیچ کس نمی داند
هاچیکو یک سگ آکیتای قهوه ای طلایی بود که در سال ۱۹۲۳ در مزرعه ای در نزدیکی شهر اداتا به دنیا آمد. او توسط شخص پروفسور هایدزابرو اونو برداشته شد، هایدزابرو او را به خانه ی خودش که در نزدیکی ایستگاه شیبویا بود برد. بعد از مدتی پروفسور به اندازه ای عاشق هاچیکو شد که وقت زیادی را با او می گذراند و بعد هم که نام هاچیکو را برای او انتخاب کرد. سگ عاشق صاحبش شد و هر روز صبح که پروفسور می خواست سر کار برود، هاچیکو صاحبش را همراهی می کرد و به همراه او تا ایستگاه شیبویا می رفت تا او را بدرقه کند. این سگ دوست داشتنی صاحبش را در حال خرید بلیط می دید و بعد هم ناپدید شدنش را در ایستگاه می دید. بعد از آن هاچیکو در همان ایستگاه می نشست و تا بعدازظهر منتظر صاحبش می ماند تا از سر کار برگردد و با هم به خانه برگردند.
این کار تبدیل به یک روتین تازه شده بود، همه ی مردم و مغازه دارهایی که در مسیر بودند از این رابطه ی دوستانه بین پروفسور و سگش آگاه بودند، آنها هر روز این دو را می دیدند که با هم می رفتند و برمی گشتند. تا این که یک روز در می سال ۱۹۲۵، پروفسور هایدزابرو دیگر برنگشت. در واقع او از نوعی بیماری در سر رنج می برد که در همان روز دچار حمله ی مرگ آوری از ناحیه ی سر و خونریزی مغزی شد و مرد، هاچیکو ساعت ها و ساعت ها در همان میدان همیشگی منتظر او ماند، قطارها را می دید که می آیند و می روند و منتظر صاحب خوب و مهربانش بود که از قطار پیاده شود، لحظه ای که هیچ وقت قرار نبود اتفاق بیفتد. تا ۹ سال و ۹ ماه و ۱۵ روز بعد هر روز هاچیکو به ایستگاه می رفت و منتظر بازگشت هایدازبرو می ماند.
این داستان کاملا واقعی است و حتی در ذره ای از آن اغراق نشده است. داستان سگی که هیچ وقت تسلیم نشد، توجه های اخبار و رسانه های داخلی و خارجی زیادی را به خود جلب کرد. هاچیکو الهام بخش بسیاری از افراد شد و به نوعی افراد زیادی را به ایستگاه شیبویا کشاند. در طول سال های بعد از مرگ پروفسور، سگ وفادار توسط خویشاوندان پروفسور نگه داری می شد اما هیچ وقت حتی روزی نبود که او به ایستگاه نرود و در انتظار صاحبش ننشیند.
هاچیکو به یک سمبل ملی از وفاداری در ژاپن تبدیل شد و مردم این کشور را بسیار تحت تاثیر قرار داد و به نوعی الهام بخش آن ها در مورد وفاداری شد. معلم ها و پدر و مادرها همیشه هاچیکو را به عنوان نمونه ای کامل از وفاداری به بچه هایشان معرفی می کردند و هنوز هم می کنند.
هاچیکو تقریبا در تاریخ ۸ مارچ سال ۱۹۳۵ در گذشت. یک سال قبل از مرگش، مجسمه ای برنزی در ایستگاه شیبویا شهر توکیو ساخته شد و حتی خود هاچیکو هم در روز پرده برداری از آن حاضر بود. در طول جنگ جهانی دوم این مجسمه تقریبا کاملا خراب شد و فرو ریخت و به همین خاطر یک مجسمه ی جدید در سال ۱۹۴۸ و به محض این که جنگ تمام شد، در همان جا ساخته شد. هر ساله در روز ۸ مارچ، این از خود گذشتگی و فداکاری هاچیکو با تشریفات کامل در گرامیداشت یاد او در ایستگاه شیبویا در شهر توکیو جشن گرفته می شود.
علاوه بر مجسمه ی او در ایستگاه شیبویا، مجسمه های دیگری از او در شهری که به دنیا آمده است، تندیس هایی از او در بیرون ایستگاه اوداتا و جلوی موزه ی سگ آکیتا دیده می شود. علاوه بر این، دانشگاه توکیو هم مجسمه ای از هاچیکو درحالی که با صاحبش در حال بازی است را به نمایش گذاشته است. محل دقیقی که هاچیکو در آن منتظر می مانده است هم با تابلوهای برنزی ای به خط ژاپنی مشخص شده است که در آن شرح وفاداری او توضیح داده شده است. علاوه بر این در کنار قبر پروفسور در قبرستان آئویاما هم بنای یادبودی از هاچیکو را می توان دید. هاچیکو هم در موزه ی ملی طبیعت و علم توکیو در معرض دید گذاشته شده است و بازدید کننده های داخلی و خارجی زیادی دارد.
در سال ۲۰۰۹، داستان هاچیکو توسط فیلمی هالیوودی به نام « Hachi: A Dog’s Tale» به جهانیان شناخته شد که فیلمی تحسین برانگیز و پر احساس است و پیشنهاد می کنیم حتما آن را ببینید.
در تصویر پایین می توانید دیوار هاچیکو را در ایستگاه شیبویا ببینید.
در اینجا می توانید تصویری از او را در موزه ی طبیعت و علم شهر توکیو را ببینید. اگر چه نمی توان درست حدس زد اما به نظر می رسد که هاچیکو سگ بزرگی بوده است.
تصویری از هاچیکو در دانشگاه توکیو را ببینید.
منبع: amusingplanet.com
۶ نظرات
آه
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم خیلی غمگین شدم.
واقعا باید بگم داستان غم انگیزیه و وقتی فیلمشو دیدم خیلی گریه کردم، در فیلم هالیوودیه آن واقعا داستان بخوبی به تصویر کشیده شده مخصوصا وقتی هاچی پیر میشه و تا حدی سوی چشاشو از دست میده
من برای این داستا خیلی گریه کردم و الان هم اشک توی چشمام جم شده و میگم اگه دوتا سگ منم بمیرن یک موقه ایی من چیکار کنم
بهترین فیلمی که در طول زندگیم دیدم همین بود واقعا تاثیرگذار و دراماتیک بود
سلام
قبلا کلیپ کوتاهی ازش دیده بودم و یکم ازش شنیده بودم و کلی گریه کرده بودم ولی همین چند روز اخیر فیلمشو ناگهانی پیدا کردم و تصمیم گرفتم ببینم
امشب ساعت ۱:۴۰ دقیقه در تاریخ دوشنبه ۲۸خرداد ۱۴۰۳ من این فیلمو تا آخر دیدم و باهاش هر لحظه اشک ریختم و قلبم درد گرفت و بعدش رفتم تاریخچه کاملشو خوندم و عکساشو نگاه کردم
و در طول فیلم فقط گفتم خوشبحال پروفسور که چنین هاچی وفاداری داشت و چقدر برای هاچی ناراحت شدم که خیلی زود پرفسور رو از دست داد و برای خوشحال شدم که آخر سر اون ۹ سال و ۹ ماه و ۱۵ روز بالاخره جواب داد و هاچی پرفسور رو در رویاهاش دید و یک بار دیگه باهاش بازی کرد
خیلی فیلم احساسی و غمگینی هست