خاطرات خوش سفر به آفریقای جنوبی
آفریقای جنوبی یکی از خوش شانس ترین کشورهای دنیاست! حتما می پرسید چرا، به این دلیل که واقعا هیچ چیزی از گردشگری یک کشور خوب کم ندارد، طبیعت وحشی زیبا و چشمگیر، حیات وحش فوق العاده و دست نیافنتنی، فرهنگ غنی، تاریخ عظیم، مردم خونگرم و صمیمی و… این را همه ی افرادی که به این کشور سفر کرده اند می دانند بخصوص فردی که تجربیاتش را در ادامه می خوانید. در دو قسمت قبل راجع به تجربیات این فرد صحبت کردیم، در این قسمت به ادامه آن می پردازیم. با الی گشت همراه باشید:
مطالب مرتبط: سفر به جنوبی ترین کشور قاره سیاه – قسمت اول سفر به جنوبی ترین کشور قاره سیاه – قسمت دوم
در ادامه برای دیدن یک استادیوم جدید که برای مسابقات جام جهانی فوتبال ۲۰۱۰ ساخته شده بود، رفتیم که ۶۸ هزار نفر ظرفیت داشته و ساخت آن بالغ بر ۵۷۱ میلیون دلار هزینه برده بود. به نظر ما این کار یک حماقت محسوب می شد چون بسیاری از مردم کیپ تاون در زاغه ها و محله های کثیف زندگی می کنند. ما در روزهای بعدی به پیاده روی خود ادامه داده و تقریبا همه بخش های شهر را دیدیم.
تماشای پنگوئن ها
سومین روز اقامت ما در کیپ تاون، روزی بود که برای آن مدت ها انتظار کشیده بودیم. در این روز برای دیدن پنگوئن ها به ساحل بولدرز (Boulders Beach) رفتیم که در آن یک کلنی متشکل از ۳ هزار پنگوئن زندگی می کنند. پس از یک ساعت رانندگی به ساحل رسیدیم و همراه من واقعا هیجان زده بود. او جلوتر دویده و قبل از من به ساحل رسید، منظره رو به رو همه را شگفت زده کرده بود و بهت زده به ساحل خالی از سکنه که هیچ پنگوئنی در آن وجود نداشت نگاه کردیم. پس از کمی پرس و جو دریافتیم که اکنون فصل تخم گذاری پنگوئن ها بوده و تنها جایی که می توان این جانوران را تماشا کرد، ساحل مجاور است که گردشگران باید از پشت حصارهای ویژه ای به این پرندگان با مزه نگاه کنند و کسی اجازه ایجاد مزاحمت برای آن ها را ندارد.
ما واقعا دوست داشتیم آن ها را ببینیم و به همین دلیل کمی نا امید شدیم چون برای این کار به یک منطقه توریستی آمده و بلیط تهیه کرده بودیم. دقیقا وقتی که داشتیم این محل را ترک می کردیم، همراهم یک پنگوئن کوچک را دید که در زیر یک بوته و در فاصله کمی بیش از ۱ متری ما قرار داشت. این پنگوئن کوچک بسیار زیبا بود و ما از وی چند عکس گرفته و سپس این محل را ترک کرده و به ساحل بعدی رفتیم که از پشت حصار می شد به راحتی صدها پنگوئن را تماشا کرد که در حال لانه سازی و استراحت روی صخره ها بودند. این جانوران بسیار آرام و دوست داشتنی بوده و به راحتی تا پشت نرده ها آمده و به ما نگاه می کردند. متاسفانه فصل جفت گیری و تخم گذاری پنگوئن ها بود وگرنه امکان وارد شدن به آب و شنا در کنار این پنگوئن ها وجود داشت. من خیلی دوست داشتم در بین یک دسته پنگوئن عکس بیندازم اما متاسفانه امکان این کار وجود نداشت. البته این موضوع چندان اهمیتی ندارد چون ما در آفریقای جنوبی هستیم و سفر ما در این کشور ادامه دارد، فهمیدم حسرت خوردن فایده ای ندارد و اگر مشتاق دیدار از دیدنی های جذاب هستم، باید همت کنم و به دنبال آن بروم. پس با خودم گفتم شاید در ادامه سفر توانسیتم با یک دسته پنگوئن برخورد کنیم.
آفریقای جنوبی به دست بیاوریم که این موضوع قطعا در سفر ما به گوشه و کنار این کشور، مفید خواهد بود. ما دوست داریم درباره تاریخ هر کشوری که به آن سفر می کنیم، اطلاعاتی داشته باشیم. در آفریقای جنوبی نیز موارد متعددی برای سفر یادگیری وجود داشت، تاریخ این کشور به قدری جالب است که من هنوز پس از خروج از آفریقای جنوبی، دوست دارم درباره آن مطالعه کنم. تاریخی که از زمان حضور هلندی ها در حدود ۳۵۰ سال تا دوران معاصر ادامه دارد. تاریخی سرشار از بلایای مختلف، تقابل های فرهنگی، برده داری، نژادپرستی و آپارتاید ، جنگ ها و خشک سالی ها که همه همه طی مدت زمانی نه چندان طولانی رخ داده اند.
با مطالعه تاریخ این کشور، آدمی متعجب می شود که چگونه این مردم با سرعت زیادی به سمت آزادی حرکت کرده و توانستند تنها طی چند دهه به شرایط برابری و تساوی برسند.
البته امروزه هنوز علی رغم اینکه بیش از ۸۵ درصد از جمعیت آفریقای جنوبی را سیاهپوستان تشکیل می دهد، اختلاف طبقاتی شدیدی وجود داشته و ما در طول سفر خود در بیشتر رستوران ها، کافه ها، فروشگاه های بزرگ و سوپرمارکت ها تنها شاهد حضور سفیدپوستان بودیم در حالی که کارگران پمپ بنزین ها، فروشگاه های کوچک و خواربار فروشی ها عمدتا سیاهپوستان هستند. امروزه شکاف موجود در این کشور از جنبه نژادی به اختلاف طبقات اقتصادی تبدیل شده که متاسفانه این تقسیم بندی نیز نشان دهنده دو نژاد مختلف سفید پوستان و سیاه پوستان است.
در موزه هایی که ما از آن ها بازدید کردیم، بسیاری از موارد به خوبی توضیح داده شد اما لهجه راهنمایان عمدتا Afrikaaner یعنی لهجه هلندی در آفریقای جنوبی و لهجه بریتیش آفریقای جنوبی بود و به کمک این راهنمایی ها ما توانستیم اطلاعاتی ارزشمند از گذشته و حال این کشور و مردم آن به دست آوریم. نکته جالب این بود که در برخورد با این دو گروه راهنما دریافتیم که تضاد آن ها با سفیدپوستان بیشتر از سیاه پوستان آفریقایی است.
به عقیده ما در مجموع از دو طریق می توان اطلاعات زیادی درباره تاریخ و فرهنگ یک کشور کسب کرد: یکی از طریق موزه ها و دیگری از طریق برخورد با مردم بومی، گپ زدن با آن ها و نشستن دور آتش و دیدن آداب و رسوم نحوه زندگی این افراد از نزدیک. در حقیقت موزه ها پیش درآمدی بر ورود به زندگی مردم محلی و پر کردن فضاهای خالی دانسته ها درباره آن ها است. وگرنه هیچ شناختی به اندازه تعامل و ارتباط با مردم محلی ارزشمند نبوده و به واقعیت نزدیک نیست.