جاذبه های گردشگری
شاید در زندگی تان لحظاتی را تجربه کرده باشید که احساس کنید هیچ چیز آن طور که باید سر جایش قرار ندارد، شما کلافه می شوید و دوست دارید تا به یک سرزمین جادویی سفر کنید، سرزمین رنگین کمان و اسب های تک شاخ… اگر خنده تان گرفته بد نیست بدانید که در طول زمان مردمانی بوده اند که به وجود چنین سرزمین هایی اعتقاد داشته اند. در این نوشتار دوست داریم تا جاذبه های گردشگری ای را به شما معرفی کنیم که شاید خیلی فانتزی باشند، اما هنوز هم تعداد زیادی از مردم دنیا به وجود آن ها باور دارند و یا حداقل دوست دارند که وجود داشته باشند اما آن ها اصلا وجود ندارند! اگر دوست دارید تا با این جاذبه ها آشنا شوید با الی گشت همراه شوید:
باغ های معلق بابل
مطالب مرتبط: چهره مرد ۹۵۰۰ ساله برای اولین بار نمایش داده شد تصاویر باورنکردنی از زندگی انسان ها در سردترین نقطه زمین
فرض کنید که شما پادشاه هستید، حاضرید برای همسر خود چه کاری انجام دهید؟ مطمئنا وقتی پادشاه شوید می توانید بهترین کادوی ازدواج را برای همسرتان بخرید. طبق آنچه که در افسانه ها آمده است، درآن زمان Nebuchadnezzar دوم باغ های معلق بابل را برای همسرش به اسم آمیتیس می سازد. او برای همسر خود یک باغ بسیار بزرگ با چندین حیاط و یک آبشار می سازد تا اینکه بتواند هر گل و گیاهی را در آن که بخواهد پرورش دهد. نتیجه ی تلاش این پادشاه به اندازه ای خارق العاده و دور از ذهن بوده است که باعث می شود تا نام باغ های معلق بابل به عنوان یکی از هفت عجایب کهن ثبت شود.
اما مشکل این جاست که باغ های معلق بابل احتمالا هیچ وقت وجود نداشته اند. این به آن معنی نیست که در دوران باستان هیچ باغ شگفت انگیزی وجود نداشته است بلکه باستان شناسان بر این عقیده اند که هیچ وقت باغی در بابل نبوده است. حتی هیچ اطلاعات دسته اولی که نشان از وجود این باغ ها بدهد در دست نداریم فقط یک سری اطلاعات که صدها سال پیش نوشته شده است و در آن ها نوشته شده که این باغ ها نابود شده اند در دست داریم. پس اگر تا حالا به آن به عنوان یکی از جاذبه های گردشگری نگاه می کردید وقت آن رسیده تا در دیدگاهتان یک تغییر کوچک بدهید.
امپراطوری ساگوئنای
در سال ۱۵۳۴، کاشف فرانسوی به نام کارتیر به جایی رسید که امروزه به آن کانادا می گویند. او در آرزوی این بود تا بتواند راهی به چین پیدا کند تا به طلا دست پیدا کند. اما به جای آن به تعدادی سرخپوست مهربان و شاید شوخ طبع برخورد او با دو پسر رییس قبیله آشنا شد و آن ها احتمالا به شوخی به او گفتند که امپراطوری ای به نام ساگوئنای در جایی در کانادا وجود دارد که با طلا و نقره پر شده است. بنابراین او در سال ۱۵۳۵ برگشت تا بتواند این جای رویایی را پیدا کند.
رییس این قبیله هم به کارتیر هشدار داده بود که آن جا جاییست که مردمش تا دندان مسلح هستند، اما کارتیر به این حرف ها گوش نداد و او تنها چیزی که از همه ی این حرف ها شنید فقط «طلا» بود! بنابراین به دنبال این مکان رفت و همه ی عمر خود را صرف پیدا کردن آن کرد و نشد که نشد! کارتیر در اواخر عمرش از جستجو دست کشید در حالیکه کوچک ترین ردی از چنین مردمانی پیدا نکرد، بنابراین ساگوئنای و مردمانش از جاذبه های گردشگری خیالی اند! کانادا کشور فوق العاده ای برای ماهیگیری است نه برای یافتن طلا!
برمودای ترسناک
افسانه ی برمودای ترسناک مدت زیادی نیست که بر سر زبان ها افتاده است. طبق گفته ها اولین بار در سال ۱۹۶۴ بود که نام آن شنیده شد و بعد از آن، حتی فکر این که بخواهید با هواپیما روی این ناحیه ی کوچک از اقیانوس آتلانتیک باشید و یا با هواپیما بر فراز آن پرواز کنید هم به عنوان یکی از بزرگ ترین خطرها شناخته می شد. جالب است بدانید که تئوری های مختلفی درباره ی مثلث برمودا وجود دارد که همه ی آن ها نشان دهنده ی گم شدن اسرار آمیز کشتی ها و قایق ها هستند. بعضی ها بر این باورند که این مثلث بالای شهر گمشده ی آتلانتیس است. بعضی ها هم می گویند که در آن جا حفره ای مرموز وجود دارد که آدم ها را به داخل خود می کشاند.
زرزورا
شاید امروزه با جی پی اس و مسیریاب ها، پیدا کردن راه خیلی کار سختی نباشد ولی از دورانی که مردم برای پیدا کردن مسیر از نقشه استفاده می کردند، زمان زیادی نمی گذرد. در آن دوران مردم نمی توانستند به جاهای خیلی گرم و یا خیلی سرد بروند و یکی از آن جاها صحرای ساهارا بود. اصلا مهم نبود که برای گذر از این صحرا چند شتر در اختیار داشتید در هر حال رد شدن از آن بسیار خطرناک بود. شاید همین دلیلی بود تا این افسانه خلق شود، افسانه ای که می گفت شهری رازآلود وجود دارد که پر از آب و خوراکی های مختلف است و ارزشش حتی بالاتر از طلا! شهری به زرزورا Zerzura.
شهری که نام آن زرزورا است و دیوارهای مرمری ای دارد با دروازه ای که پرنده ای روی آن نشسته است و خودنمایی می کند. گردشگرانی که به این شهر وارد می شود می توانند با چرخاندن کلید در دهان پرنده، دروازه را باز کنند و به این شهر حیرت آور وارد شوند. جالب است بدانید که کاشفان تا سال ۱۹۳۰ هم به دنبال این شهر می گشتند! تا اینکه یک دره با درختان انبوه به نام وادیس پیدا شد. در ابتدا آن ها فکر کردند که این جا همان زرزورا است اما نه خبری از دروازه بود و نه دیوارهای مرمری. به همین دلیل زرزورا از دیگر جاذبه های گردشگری است که ایده ی آن برای همیشه در حد یک افسانه باقی ماند.
منبع: grunge.com