تجربه شخصی از سفر به سرزمین رنگ ها
هند سرزمین رنگ ها با دیدنی هایی فراموش نشدنی است که هر کسی باید در زندگی اش برای یکبار هم که شده از آن دیدن کند . در این یادداشت به پای صحبت های گردشگری می نشینیم که برای اولین بار به هند سفر کرده است . با الی گشت همراه باشید .
مطالب مرتبط: ترسناکترین جاذبه ها در هند باغ های تاریخی هند را بشناسید
من در یک سفر دنباله دار و طولانی هستم! این موضوع را دائما به خود یاد آوری کرده و وقتی در ماه مارس سال ۲۰۱۳ سوار هواپیما می شدم، دست هایم می لرزید و کاملا عصبی بودم زیرا قرار بود سفری چهار ماهه به هندوستان داشته باشم! هندوستان، کشوری است که کاملا برای من بیگانه بوده و من حتی در بین اطرافیانم کسی را نمی شناختم که به این کشور سفر کرده باشد. اما این موضوع برای من و همسفرم مایه دلگرمی بود که می خواهیم کشور جادویی هندوستان را کشف کنیم. هدف اصلی ما بهره بردن از فرصت کار داوطلبانه کوتاه مدت به عنوان یک تور ماجراجویانه و توام با همکاری داوطلبانه در قالب سفر و زندگی بود. البته این ایده قشنگ تنها تا زمانی که شکل رویا داشت، برای من جالب بود و زمانی که شکل حقیقت گرفته و من در آستانه سفر بودم؛ دچار تردید شده و نمی دانستم آیا واقعا این کار درست است یا نه؟
من ده سال به شکل بک پکرها و با کوله پشتی در جاهای مختلف جهان سفر کرده بودم و همواره رویای ماجراجویی و سفر به این سرزمین مرموز را داشتم اما زمانی که این موضوع رنگ حقیقت گرفت و من در آستانه سفر بودم، خارج از آموخته هایم، دریافتم که هیچ ایده ای از آن چه در انتظار من است نداشته و گیج شده بودم.
نخستین لحظه ورود به هند
پس از ۵ پرواز و ۴ اقامت در فرودگاه های بین راهی و سپری کردن ۴۲ ساعت طولانی در راه، سرانجام در هند فرود آمدیم. در این مسیر دائما خود را شماتت می کردم که چرا یک پرواز مستقیم برای این سفر نگرفتم و از سوی دیگر واقعا احساس درد در پاهایم کرده و باید برای تسکین آن دارو می خوردم و متاسفانه برای پیدا کردن تاکسی هم معطل شدیم. با خروج از فرودگاه ناگهان زندگی در جریان و شلوغ، سر و صدا و بوی خاص هندوستان و گرما را با تمام وجود حس کردم. پس از پیدا کردن یک تاکسی و چانه زدن و توافق بر سر قیمت، سرانجام راننده تاکسی به آرامی و با دقت از فرودگاه خارج شده و وارد بزرگراهی شد که احساس می کردم هیچ قانون رانندگی در آن رعایت نمی شود. حرکت مارپیچ بین ماشین ها، تغییر مسیر به طرفین و عدم توجه به تابلوهای رانندگی….. باید باور می کردم که در کانادا نیستم! هم زمان که به مسیرمان در دهلی ادامه می دادم با گاوهای زیادی در خیابان رو به رو می شدیم که آزادانه در حال پرسه زدن بودن و تعدادی بی شمار دست فروش ها که میوه و … را در کنار جاده می فروختند. همه اینها نشان می داد که وارد یک فرهنگ پیچیده و جالب شده ام که قطعا برایم شوکه کننده خواهد بود.
روز نخست
در ابتدا هرج و مرج و شلوغی هندوستان ما را دستپاچه کرده بود و دریافتیم بسیاری از نقل قول ها در این رابطه، درست بوده اند و حواس پنج گانه شما کاملا درگیر خواهد شد. من در شبکه های پیاده روی مناطق اطراف و در بین مغازه ها پرسه زده و تلاش می کردم این مناطق را شناسایی کنم. همه چیز کاملا گیج کننده بود، صدای توقف ناپذیر بوق ریکشاها، انفجار رنگ و ازدحام جمعیت، نگاه های کنجکاوانه و خیره مردم محلی و بویی که نسبتا مطبوع و تند بود. طی چند روز نخست تمام وجودم چشم شده بود و حرفی برای گفتن نداشتم و به سادگی تلاش می کردم اطرافم را کشف کنم.
پس از سپری شدن یک هفته؛ بدن و ذهن من به آرامی هند را پذیرفت. پس از مدتی مغز من به آرامی احساس خوبی از این هرج و مرج و شلوغی پیدا کرده و من نسبت به محیط اطرافم آرام تر شدم و دنیا را به شکلی جدید و تازه کشف کردم و به این ترتیب تجربه ای کاملا متفاوت و تازه از جهان اطرافم داشتم. تازه در این زمان بود که با تمام وجود هندوستان را پذیرا شده و توانستم شیدایی و عشق عمیق خود را به این کشور و مردمش درک کنم و این همزمان با نخستین تجربه من از غذای خوشمزه هندی به نام dahl tadka بود.