راه های مقابله با حمله گرگ در طبیعت

راه های مقابله با حمله گرگ-الی گشت

بسیاری از افرادی که به طبیعت گردی می پردازند و برای گشت و گذار و سفر، مناطق طبیعی را انتخاب می کنند، در حقیقت وارد محل زندگی دیگر حیوانات می شوند. بسیاری از این حیواناتی که در حیات وحش یک ناحیه زندگی می کنند، وحشی بوده و روبرو شدن با آن ها می تواند برای گردشگر خطرساز باشد. گرگ ها از جمله این حیوانات وحشی هستند که در تمام مناطق کویری، جنگل ها، دشت ها و تقریبا در تمام نواحی طبیعی یافت می شوند. بنابراین قبل از سفر به هر طبیعتی بهتر است که راه های مقابله با حمله گرگ را بدانید. در مجله الی گشت برای بالا بردن سطح آگاهی خوانندگان و طبیعت دوستان و آشنایی بیشتر در مورد مقابله با حمله گرگ این مطلب را تهیه نموده ایم.

مطالب مرتبط:
این نکات مهم برای طبیعت گردی را به خاطر بسپارید!
سرمازدگی و راه های درمان آن در طبیعت گردی
تکنیک های استتار در طبیعت

هر زمان که به درون طبیعت قدم می گذارید، باید خود را برای روبرو شدن با حیوانات وحشی که در آن طبیعت زندگی می کنند آماده کنید. قبل از آنکه برای مقابله با حمله گرگ خود را آماده نمایید، باید بیشتر این حیوان شکارچی را بشناسید. در واقع گرگ ها شکارچیان بسیار قدرتمند و خظرناکی هستند که عموما به صورت گروهی حمله می کنند. در مجموع گرگ ها حیواناتی باهوش هستند که به انسان ها نزدیک نمی شوند و حمله نمی کنند مگر اینکه شرایط بسیار خاصی اتفاق افتاده باشد. بنابراین دانستن راه های مقابله با حمله گرگ ها برای هر طبیعت گرد و راهنمای طبیعت واجب و ضروری است. در چنین مواقعی راهکارهایی وجود دارد که باید آن ها را انجام دهید. این روش ها را در دنباله این مطلب می خوانید.

همیشه پیشگیری بهتر از درمان است. زمانی که وارد طبیعت می شوید، بهتر است کارهایی را انجام دهید تا اصلا با گرگی روبرو نشوید. چه برسد به اینکه به مقابله با حمله گرگ بپردازید!

این موضوع اولین و ابتدایی ترین نکته است. قبل از اینکه پا به درون طبیعت بگذارید، راجع به حیوانات وحشی که در آن طبیعت زندگی می کنند، اطلاعات کسب کنید. با این حال اگر وارد منطقه شدید و گرگی را مشاهده کردید، بهتر است سریعا و به آرامی، از آن منطقه دور شوید. دیدن یک گرگ نشانه بودن گله گرگ ها در آن نزدیکی است. پس بهتر است از آن ها دور شوید.

چه به تنهایی طبیعت گردی می کنید و چه گروهی به سفر می روید، اگر احساس کردید در اطرافتان گرگی وجود دارد، بهتر است اقدامات پیشگیرانه را برای مقابله با حمله گرگ انجام دهید. اول اینکه از کجا بفهمید در اطرفتان گرگ وجود دارد؟

شنیدن صدای زوزه گرگ از دور می تواند نشانه ای از حضور گرگ باشد. صدای زوزه گرگ تا فاصله ۱۶ کیلومتری قابل شناسایی است.

رد پای گرگ ها را در آن ناحیه مشاهده کنید. اگر چه تشخیص رد پای سگ ها و گرگ ها از یکدیگر بسیار مشکل است اما باز هم تمایز بین آن دو وجود دارد. در رد پای گرگ اثر ناخن هر پنجه بر روی زمین دیده می شود.

  •  سگ ها به صورت مارپیچی و نامنظم حرکت می کنند اما گرگ ها به صورت منظم و در یک خط مستقیم حرکت می کنند.
  • عموما در فاصله های زیاد از روستاها و آبادی ها سگی وجود ندارد. بنابراین بیشتر گرگ ها در این مناطق زندگی می کنند.
  • گرگ ها دسته جمعی حرکت می کنند. پس شاید با چندین رد پای منظم از گرگ ها روبرو شوید.
  • فاصله بین رد پاهای جلویی با رد پاهای عقبی در گرگ ها بیشتر از ۶۵ سانتی متر است و این فاصله در چندین قدم تغییر نمی کند اما در سگ ها فاصله بین پاهای عقبی و جلویی در هر قدمی تغییر می کند.
  • در اکثر موارد رد پای گرگ بزرگ تر از رد پای سگ است که معمولا گفته می شود رد پای گرگ از ۱۰ سانتی بزرگ تر است.

امروزه در طبیعت ایران، گونه ای از آمیزش گرگ و سگ وجود دارد که بسیار خطرناک بوده و نزدیکی به محل زندگی آن ها برای هر فردی خطرناک است. ترجیحا سعی کنید که در گروه های حداقل ۴ نفره وارد طبیعتی شوید که چنین حیواناتی وجود دارند.

یادتان باشد که گرگ ها با اینکه بوی طعمه خود را از فاصله ۵.۲ کیلومتری حس می کنند اما آن ها به شدت از آتش و دو فراری اند. اگر آتش روشن کنید، آن ها این بو را نیز می شناسند و به شما نزدیک نمی شوند. برای درست کردن آتش، از شاخه ها و برگ های درختان پر دود استفاده کنید. آتش بزرگی بر پا کنید. اگر با گرگ ماده ای روبرو شدید که به خاطر نگرانی بابت توله هایش قصد حمله به شما را داشت، با دود و آتش می توانید آن ها را از محلی که هستید، دور کنید.

می دانید که گرگ ها با زوزه های بلند کشیدن قلمرو خود را تعیین می کنند. اگر به درون طبیعت سفر کرده اید و احتمال مقابله با گرگ را می دهید، سر و صدای زیاد و بلندی تولید کنید. سعی کنید که سرو صداهایتان ترسناک و قوی به نظر برسند. گرگ ها از این سر و صدا می ترسند و از قلمرو شما دور می شوند. اگر در تورهای گروهی هستید، می توانید بیشتر سر و صدا کنید.

  • نکته: هیچ گاه در میان زوزه گرگ سر و صدا نکنید. گاهی گرگ های تنها برای پیدا کردن گروهشان، زوزه می کشند. اگر در این هنگام شما سر و صدا کنید در حقیقت گرگ را به سمت خود کشیده اید.
  • نکته دوم: با خود ابزارهایی همانند ترقه کپسولی، چندین ترقه سیگاری یا سوت مخصوص دور کردن سگ‌سانان به همراه داشته باشید. با این وسایل به راحتی گرگ ها را از محل اتراق و کمپ خود دور می کنید.

اگر در مسیرتان با گرگی روبرو شدید، آرام آرام عقب بروید به طوری که ارتباط چشمی خود را با گرگ حفظ کرده اید. به چشمان گرگ زل بزنید و هیچ گاه پشتتان را به گرگ نکنید. همانطور که به چشمان گرگ زل زده اید، سعی کنید آرام آرام عقب بروید. هیچ گاه غریزه حیوانی گرگ را با فرار فعال نکنید. اگر فرار کنید ممکن است برای گرگ حکم طعمه را پیدا کنید و در نتیجه به شما حمله کند.

یادتان باشد که گرگ ها حیوانات بسیار سریعی هستند. در مقابله با حمله گرگ بهتر است فرار نکنید چرا که گرگ به شما خواهد رسید. گاهی گرگ ها اصلا قصد حمله ندارند. بنابراین از خود موضع ضعف با فرار نشان ندهید.

زمانی که به درون طبیعت پا می گذارید، یکی از نکات بسیار مهمی که باید رعایت کنید، این است که به حیوانات وحشی غذا ندهید. در روش های مقابله با گرگ غذا دادن جایی ندارد. اگر به دلیلی برای حیوانی وحشی همانند گرگ، در محیط طبیعی اش غذا پرتاب کنید، باعث می شوید که آن حیوان دیگر از شما نترسد و در نتیجه بیشتر به انسان ها نزدیک شود. همین موضوع احتمال حمله گرگ ها را بیشتر می کند. چرا که دیگر گرگ از شما نمی ترسد. گرگ ها به هیچ وجه شبیه به سگ ها نیستند.

اگر تمام موارد پیشگیرانه بالا را رعایت کردید و باز گرگ به سمت شما آمد و قصد حمله داشت، بهتر است سریع به موضع قدرت خود برگردید. روبروی گرگ به گونه ای بایستید که بسیار بزرگتر از قبل به نظر بیایید. به چشمان گرگ زل بزنید و از خود صداهای بلند و خشن تولید کنید. حتی بهتر است که داد بزنید. دستان خود را محکم به هم بکوبید. و در نهایت یک قدم پرخاشگرانه و پر قدرت به سمت گرگ بردارید. دوباره سر و صدا کرده و همانطور که به چشمان گرگ زل زده اید، آنقدر این کار را انجام دهید تا گرگ بترسد و از شما دور شود.

در این روش تنها بیش از یک قدم محکم به سمت گرگ نروید و فاصله خود را با او حفظ کنید. از هر ابزاری که دارید برای تولید صدا استفاده کنید. در نهایت در مقابله با حمله گرگ همانطور که به او نگاه می کنید، آرام آرام از او فاصله بگیرید.

یادتان باشد که گاهی گرگ ها تنها به این دلیل خشمگین شده اند که شما وارد محیط زندگیشان شده اید. شاید گرگ ماده ای با توله هایش روبرویتان باشد که در این صورت نزدیکی به او بسیار خطرناک است. فاصله را حفظ کرده و آرام آرام از گرگ و محل زندگی او دور شوید.

در هر صورت گرگ ها حیوانات بسیار باهوشی هستند. آن ها ترس را درون شما به سرعت حس می کنند. همچنین شما نیز از حالت گرگ می توانید بفهمید که قصد حمله دارد یا نه! بدون اینکه بترسید، از آن موقعیت دور شوید. همیشه گروهی حرکت کنید.

اگر به درون طبیعت می روید، هیچ گاه در موقعیت هایی که احتمال وجود حیوانات وحشی وجود دارد، از گروه دور نشوید. عمیق نفس بکشید و آرامش خود را حفظ کنید. گرگ‌ها می‌توانند ترس شما را حس کنند. اگر هول شوید یا از ترس بلرزید یا فرار کنید، شانس فرار از دست گرگ را از دست می‌دهید.

شاید زمانی برسد که هیچ کدام از راه هایی که در بالا گفته شد، جوابگو نبود و در نتیجه برای مقابله با حمله گرگ مجبور به حمله و درگیری با گرگ شدید. در این صورت بهتر است از یک سلاح همانند چوب درختان، سنگ، اسپری، چاقو و هر چیزی که در اطرافتان دارید، استفاده کنید. این وسایل را به سمت گرگ پرتاب کنید و به گرگ بزنید. برای اینکه نگذارید گرگ از پشت سر به شما حمله کند، به صخره یا درختی تکیه دهید. با قدرت به گرگ ضربه بزنید. در جایی مخفی نشوید چرا که گرگ به راحتی شما را پیدا می کند. تنها راه در این مواقع آسیب رساندن به گرگ است.

منظور از به ارتفاع رفتن جایی همانند کوه نیست که گرگ بهتر از شما می تواند در آنجا حرکت کند. منظور بالای درخت یا بالای کلبه، یا بالای صخره ای که گرگ نتواند بالای آن بیاید، است. زمانی که شانس فرار پیدا کردید و تا حدودی از گرگ دور شدید، سعی کنید که خود را به بالای درخت یا مکانی امن همانند کلبه ای جنگلی یا محل زندگی انسان ها برسانید. یادتان باشد که آرامش خود را حفظ کنید. سریع سرخ نشوید و استرس و طپش قلب خود را آرام کنید. اگر جدای از فرار کاری کنید که گرگ از شما بترسد و گرگ فرار کند، در مقابله با حمله گرگ، بسیار بهتر از این است که شما فرار کنید.

مطالب مرتبط

آشنایی با موزه باستان شناسی شهرکرد (حمام پرهیزکار)

معرفی رستوران های اقتصادی ازمیر که باید بشناسید

جشنواره های کیش در طول سال

۱۳۱ نظرات

مسعود 1397-09-25 - 9:20 ق.ظ
سلام،بهتر است حداقل با دو قلاده سگ شکاری به طبیعت بروید.
سهیل 1397-10-19 - 0:48 ق.ظ
همیشه برای رفتن به طبیعت یه چاقوی ضامن دار شکاری که فورأ باز بشه و چندتا ترقه پرصدا و فندک پیشتون باشه حتما
محمد 1397-12-26 - 5:20 ب.ظ
همیشه برای رفتن به طبیعت و رفتن به منطقه حیوانات وحشی یک سلاح گرم مثل تفنگ در دست داشته باشیم .
حسن 1400-09-13 - 11:00 ق.ظ
اصلا چه کاری طبیعت نمیری باز ۲ ساعت بری سگ و صلاح و اینا ورداری چه کاریه طبیعت نری میمیری
جواد 1397-12-29 - 0:54 ق.ظ
هیچگاه تنها به طبیعت نروید و حتما گروهی بروید و بردن تجهیزات مانند چاقو فندک و صلاح گرم مثل تفنگ بادی را فراموش نکنید
طغرل 1398-02-20 - 6:26 ب.ظ
تفنگ بادی مگه سلاح گرم هست کسی نمیتونه به مناطق شکار ممنوع تفنگ ببره
ابوالفضل 1398-01-28 - 6:46 ب.ظ
نظر من اینکه اگه آدم نترس باشه میتونه بادست خالیم گرگ و بکشه
رضا 1401-06-22 - 3:59 ق.ظ
کوتاه بیا داداش. اون سامسونگ بود که با دست خالی شیر شکار می کرد نه ما سوسولا و آدم های امروزی که دماغشو بگیری جونش در میاد. شجاع نترس بودن خوبه اما تهور و های ریسک بودن وحشتناک و دور از جان شما حماقته. حتما گرگ از نزدیک ندیدی. ما گله داریم و کارمون دامپروریه. پسر عمه من با گرگ با دست خالی درگیر شد به قیمت 50 بخیه براش تمام شد. آرواره های گرگ بسیار قوی و قدرتمنده و سرعت عملش بسیار زیاده. سرشو بسیار سریع به چپ و راست می بره و به محض این که دهنش به دست شما یا هر عضو شما برسه اونو یا جدامی کنه یا ناقص می کنه. بعدشم یادتون باشه گرگ ها همیشه گله ای زندگی می کنن و حداقل هر جایی که گرگ دیدید،‌حتما یه گرگ دیگه در حوالی اون هست. هرگز تو طبیعت بدون وسیله دفاعی وارد نشید.
فرزام 1402-11-18 - 5:23 ق.ظ
سامسونگ دیگه کیه
آرزو آباره 1403-04-07 - 1:28 ق.ظ
منظورش لاوسونه.لاوسون در سرزمین وحشت!داستان ۳ انسان و کاراگاه طور بود که ماجراهای زیادی رقم می زدند.لاوسون و سامسونگ و ریچارد که نوشته پرویز قاضی سعید بودند. یادش به خیر بچه بودم یواشکی کتابهاش و از داداشم کش می رفتم و می خوندم.البته قاضی سعید رمانهای عشقی بی نظیری هم داشت
آرزو آباره 1403-04-07 - 1:30 ق.ظ
لاوسون و سامسونگ و ریچارد نوشته پرویز قااضی سعید
طغرل 1398-02-20 - 6:25 ب.ظ
مگه همه سگ دارن جیگر
فرزام 1402-11-18 - 5:20 ق.ظ
سامسونگ دیگه کیه
میلاد 1403-01-12 - 2:35 ب.ظ
سامسونگ احتمالا از بچه محله های رستمه
اصغر 1398-02-21 - 9:29 ب.ظ
سلام....من و 3تا از دوستانمون ی بار اشتباه مرگ باری رو مرتکب شدیم...اردیبهشت 95چندتا گرگ ب ی گله تو ییلاق تالش حمله کرده بودن و حدود 80راس گوسفندو شبانه درو کرده بودن.....ما تصمیم گرفتیم با هم بریم اونجا....واز نزدیک همه چیو ببینیم...با ی پاترول راه افتادیم بعد 3ساعت گشت وگذار ب منطقه رسیدیم ...بعداز ظهر بود و مثل همیشه مه غلیظ ....ماشینو ی جا قایم کردیم...چون من بچه همون جا بودم میدونسم کسی متوجه نمیشه...خلاصه ...بعد ده دقیقه ب لاشه چند تا گوسفند رسیدیم که یهو جلو ما چندتا گرگ ظاهر شد ....ما با اینکه چوب دستی وتفنگ وچاقو داشتیم از ترس خشگمون زده بود ...گرگها از بلند میشدن وتعدادشون زیاد میشد... همینجوری ما رو نگاه میکردن وبعد چند دقیقه تو مه غیب شدن وبعد ی چندتای هم از پشت ما رد شدن ...ما فورا به ماشین برگشتیم و موقعه برگشت مسیر از رد ماشین متوجه شدیم اونا حداقل 5کیلومتر مارو تعقیب کرده بودن وما اصلا متوجه نشده بودیم..... واقعا ترسناک بود وتا مدتا کابوس هر شبم بود...... و اگه ب ما حمله میکردن واقعا هیچ کاری نمی توانستیم انجام بدیم....ببخشید طولانی شد
میلاد 1403-01-12 - 2:40 ب.ظ
تفنگ رو داداش از کجا تهیه کرده بودید ؟
مهدی 1398-02-29 - 9:49 ب.ظ
اگر تنهارفتی صلاح سرد داشته باشی حداقل چاقوی جیبی چند قلاده سگ ویا با گروهی
یوسف 1398-03-01 - 10:22 ب.ظ
گروهی بودن و با نظم بودن‌ بهترین کاره سعی کنید آواز اپرا بخونید
علی 1399-05-01 - 1:00 ق.ظ
نفری یدونه از این مشعلهای کپسول دار که تو همه ی دکه ها موجوده همراه داشته باشید و دم دستتون باشه تا حمله کرد شعله آتش را بگیرید به سمت صورتش دیگه تا مدت زیادی حمله نمیکنن و فرصت فرار دارید اما چاقو باعث میشه که بره و با گله بیاد برات
سام 1399-08-19 - 1:23 ق.ظ
سال 97 بود که رفته بودم کوه به همراه پسر عموهام ....برف شدیدی میبارید...و همه جا سفید پوش بود....در حال خوردن چایی بودیم که زوزه ی یک گرگ شنیدیم ...... یکی از پسر عموهام بین زوزه ی اون گرگ زوزه کشید....من گفتم نکن احمق پیدامون میکنن ..گفت مگه بیکارن بیان دنبال ما...من حسابی نگران بودم ومطمن بودم اون گرگ میاد سراغمون چون صدای زوزه خیلی نزدیک بود ....وسایل رو جمع کردیم و راه افتادیم تئ مسیر من حس میکردم که گرگ ها در طعقیب ما هستن و مدام پشت خودمو چک میکردم ....و چیزی نبود ...همینطور که میرفتیم من یهو برگشم و دیدم 4 تا گرگ پشت ما هستن در فاصله 30 متری .....پسر عموم گفت فرار کنیم گفتم نه وایسید .... ما وایسادیم و نگاهشون کردیم اما نمیدونم چی شد یهو به ما حمله کردن ما دویدیم و رسیدیم به زیر یک سنگ بزرگ تکیه دادیم به سنگ .و گرگ ها هم اومدن جلومون من چاقومو دراوردم و رفتم جلو و داد میزدم با تمام وجود گرگ ها رفتن عقب و من خوشحال شدم ...و برگشتم رو به پسر عمو هام خندیدم که یهو از پشتم بک گرگ پرید و کتفم رو گاز گرفت من برگشتم و افتادم زمین گرگ پرید رو من و سینه ی منو چنگ مینداخت تو درگیری بودیم مه من چاقومو کردم تو سینش و سه چهار بار دراوردم و باز زدم ...هنوز صدای خس خس نفس گرگ تو گوشمه و من بیهوش شدم و تو بیمارستان بهوش اومدم .....ولی هنوز که هنوزه ناراحتم از کشتن اون حیوون ....ولی من اگه نمیکشتمش اون منو میکشت.....
ars 1399-09-24 - 4:25 ب.ظ
قصه قشنگی بود دوتا دیگه از این قصه ها بگو کتاب کنیم
میلاد 1403-01-12 - 2:48 ب.ظ
داداش آدرس میدی بیایم یه سلفی بگیریم
علیرضا 1399-09-02 - 12:54 ب.ظ
محل ما خییلی گرگ داره ب نحوی که تجربه شده برامون که برای مقابله با گرگ چیا باخودمون ببریم بابابزرگم همیشه میگفت میرید کوهنوردی یه دونه متر فنری از این فلزی های پنج متری با خودتون ببرید خیلی جالب بود برام ولی میگفت گرگ نزدیک بشه اون متر رو بندازی زمین و باهاش سر صدا ایجاد کنی سمتت نمیاد یکی از دوستان که توی کوهنوردی با همچین دردسری مواجه شده بود میگفت درسته و این حرف حقیقت داره
Masoome 1400-12-19 - 0:38 ق.ظ
با سلام خدمت هم وطنان عزیز داستان مربوط میشه به یکی از روستاهای استان گیلان سال ۱۳۶۶ یا ۶۷ بود صبح زود من و دوستم زهره از ی روستا به نام حاجیده به روستای دیگری به نام چلکاسر ک مدرسه ی ما در آنجا قرار داشت میرفتیم . اواسط فصل زمستان بود و برف تا بالای زانو نشسته بود و در حال باریدن بود. در بین راه دو رستا ک سر بالایی بود اکثرش ،تپه ای وجود داشت ک ما باید از بالای اون تپه عبور میکردیم ، همین ک به تپه رسیدیم صدای داد و فریاد بلندی را شنیدیم.ولی خب چون ما استرس دیر رسیدن به مدرسه را داشتیم به سر و صداها دقت نکردیم ، در مورد موقعیت تپه بگم براتون ک جوری بود به صورت طولی به جنگل های اون منطقه می‌خورد. در همان حینا حین ک در حال بالا رفتن از تپه بودیم صدای دویدن سریع را شنیدیم . وقتی به پایین دست راست خودم نگاه کردم دیدم ک ۶ یا ۷ قلاده گرگ خاکستری به صورت قطاری و پشت سر هم در حال دویدن و فرار بودن .منو دوستم زهره با تمام سرعت به سمت مدرسه مان دویدیم .خدا رو شکر ک آن گله ی گرگ متوجه ما نشده بودند.الان ک دارم با خودم فکر می کنم میگم ک چرا ی روز غیبت نکردیم و به سمت خانه ی خود نرفتیم .گرچه راهنمایی بودیم و سنی نداشتیم. عصر موقع بر گشت به خانه با ترس از گرگ ها به خانه رسیدیم.وقتی پدر و مادر ما رو دیدن و جریانو براشون تعریف کردیم گفتن گرگهای زمستون گرسنه هستنو خطرناک خدا بهتون رحم کرده ک شما رو ندیدن وگرنه..... الان سه تا پسر بزرگ و مهندس دارم و ساکن تهرانم .واقعا یاد ایام قدیم و روزای قشنگ و پر خطرش بخیر خدا همه ی پدر مادرا رو بیامرزه!
حسین 1402-04-17 - 3:14 ب.ظ
دوست عزیز، ایران اصلاً گرگ خاکستری نداره.
مجید 1399-09-11 - 11:02 ب.ظ
سلام.من و همسر و دختر سه سالم رفته بودیم طبیعت گردی.که تقریبا ۵۰۰ متری ما صدای گرگ اومد اولش هنگ کرده بودیم که صدای سگه یا گرگ.یهو تازه فهمیدیم گرگه و داره زوزه میکشه.ترس ما از اونجا شروع شد که خیز برداشت به سمت ما بیاد داشت میومد و ما تازه داشتیم آماده فرار و رفتن تو ماشین میشدیم ولی با سرعتی که داشتیم به هیچ عنوان نمیرسیدیم به ماشین.همینطور که گرگ سمت ما میومد یهو ۵ ۶ تا سگ دیدیم دارن پارس میکنن و به سمت گرگ دارن میان.خلاصه سگها نزاشتن به ما حمله کنن و فراریش دادن.و تا یه کیلومتری دنبالش میدویدن.واقعا خدا به دادمون رسید و اون سگها فرشته نجات ما شدن.و ما بعد از این حادثه متوجه شدیم چه بلایی میتونست سر ما بیاد.خدارو شکر
امیر حسین 1399-09-22 - 3:29 ب.ظ
گرگ حیوان وحشی است ولی بهترین کار از این این است که یک حیوان مانند سگ داشته باشید چون سگ حیوان بسیار وفاداری است پس از سگ نترسید اگر یک سگ داشته باشید حتی جن هم بیاید نمی ترسید باور کنید راست میگم من خودم دو بار برام پیش آمد حیوانی به من حمله کنن اما چون سگم کنارم بود هیچ احساس ترسی نداشتم چند بار به فامیلم حتی حمله کرد اما سگش نجات داد خلاصه اگه این کار اعتماد ندارین اما به وفاداری سگ اطمینان دارین
مسعود lti 1399-09-28 - 3:35 ب.ظ
اگه تو شب دوتا چیز درخشان دیدی ک رنگش خاکستی مایل به سفید هس اون چشم گرگه شما باید تو این شرایط چراغ قوه خود را ب طرف چشم‌گرگ بگیرید چون با این روش چشمش را عذیت میکنید و نزدیک شما نمیاد من خودم دیروز اینارو تجربه کردم ۳ تا گرگ تو شب تو کوه جلو راهمون بود و اگه تو این شرایط حتما ب حلال اهمر یا پلیس زنگ بزنین من الان جونمو ب حلال اهمر مدیونم ممنون ک نظر من رو خوندین
سید همایون حسینی 1399-10-22 - 5:51 ب.ظ
در زمان حمله گرگ یک چاقو خمیده داشته باشین«اگر دست راست هستید» چاقو را در دست راست بگیرید«طوری که نوک چاقو رو به پایین باشد» و دور دست چپ یک دستمال«پارچه ای» یا لباس بپیچید«گرگ از روی قضیه به دستمال حمله میکند» وقتی گرگ دست چپ شما را «که دورش دستمال است» را گاز گرفت شما فرصت دارید با چاقو به پشت گردن گرگ بزنید«به نخاع» اگر اثر نداشت دست چپ خود را به درون دهن گرگ فرو ببرید تا گرگ خفه شود یا گرگ را به پشت بخوابانید و گردنش را فشار دهید تا خفه شود
به تو چه 1401-10-28 - 5:29 ب.ظ
فیلم هندی کمتر ببین
میلاد 1403-01-12 - 3:02 ب.ظ
مگه نوزاده که به پشت بخوابونیمش گرگ های دیگه پس چی میشن اگه چاقوت تیز باشه باید تو گردنش فرو کنی یادت باشه هیچ وقت چاقوت رو نباید از دست بدی چون خلع سلاح میشی
علیرضا 1399-10-22 - 6:23 ب.ظ
سلام . به نظرم تا میتونید از مواجه شدن با گرگ پرهیز کنید چون واکنش آدم غیر قابل پیش بینیه . من خودم یه شب مشغول آبیاری زمین کشاورزی بودم و چراغ قوه هم نورش خیلی کم شده بود .تصورم همیشه این بود که اگه گرگ یا کفتاری ببینم میترسم و دست و پامو گم میکنم ولی اون شب داشتم وسط زمین قدم میزدم یه دفعه یه صدایی شبیه اینکه آدم پاشو محکم زمین بکوبه تند تند از سمت چپ به من نزدیک میشد منم ناخواسته به سمت صدا وحشی تر از اون حمله ور شدم بعد سه ثانیه یه گرگ خیلی بزرگ که تا به حال ندیده بودم از پنج متری م رد شد و دور شد . خداروشکر که ترسید و فرار کرد.
چوپان زخمی 1399-10-29 - 1:17 ق.ظ
من خودم چوپان هستم اون آقای راست می‌گفت سگ پیش صاحبش مثل خرس می مونه و تا میتونه از شما وگله حفاظت میکنه من 2تا سگ قدرجونی دارم و 30تا گوسفند ببینید سگ قدرجونی اندازه گوساله گاو می مونه و قدرت بدنی جدید من توی تبریزم سگارو از اصفهان خریدم اگه خواستید سگ خیلی خوبی بخرید قدر جونی پا پژدر یا ماستیف ایرانی اینم بگم که هیچ سگی به گرد پای ماستیف ایرانی نمیرسه
امیر حسین 1399-11-06 - 2:03 ب.ظ
بله راس میگن.اگه جمع باشین هیچی نمیشه.برای من هم یه بار اتفاق افتاده.من و عمو و پسر عمو هام رفته بودیم کوه نوردی.حدوداً ۱۰ نفر بودیم.که یه گلاده گرگ دیدیم.بچه ها ترسیدن و من و عمویم به سمت گرگ رفتیم و آن را فراری دادیم.پس هر چه قدر تعداد انسان ها بیش تر باشه گرگ ها جرات نزدیک شدن ندارند.و این رو هم بگم که گرگ ها اکثرا در روستا های سرد سیر زندگی می کنند
مهدی 1399-11-09 - 0:11 ق.ظ
من سوال داشتم . ایجاد یک حصار توری میتونه مانع پیشروی گرگ بشه؟
رضا 1401-06-22 - 4:09 ق.ظ
حصار توری تقریبا می تونه مانع بشه اما اگه گرگ بسیار گرسنه باشه و حصار توری زیرش خاک باشه و شما گوسفنداتون تو حصار باشن زمین حصار رو می کنه تا به گوسفندا برسه. اما برای این کار شما باید دوتا سگ بیرون حصار و یه سگ هم تو حصار داشته باشید. اگه برای خواب میگید که جایی باشید و کمپ زده باشید و حصار توری هم دورش کشیده باشید، هیچ گارانتی نداره که گرگ از حصار رد نشه. باید یا آتش کنار حصار بر پا کنید یا چند ترقه همراه خودتون داشته باشید یا حداقل یه تفنگ بادی به عنوان سلاح گرم داشته باشیدوقتی گرگ نزدیک حصار توری میشه و بهش ور می ره شما متوجه خواهید شد.
احمد حقیقی 1399-11-11 - 9:59 ب.ظ
من اهل طالقان هستم. زمستون اکثر روستاها خالی از سکنه هست و من برای کار اداری سال قبل تو دی ماه مجبور شدم به شهر طالقان برم و متاسفانه به روستای پدری هم سر زدم که با حمله گرگ مواجه شدم. به شما بگم که این توصیه ها اصلا بکارتون نمی اد اگه تنها باشید واقعا شانسی ندارید. بسیار موجود وحشی و باهوشیه یک میله بلند دستم بود و از ترس داد و فریاد هم میکردم اصلا نمی ترسید و حتی سنگ زیادی پرتاب کردم اما غرش می کرد و جلو می اومد و حتی حمله هم کرد و میله رو از دستم گرفت و کشید و انداخت فقط خدا رحم کرد از دور صدای موتور سیکلت پیچید حیوون ترسید و عقب عقب رفت تا زمانی که صدای موتور نزدیک نشد فرار نکرد تا این حد باهوش اون روستایی که رسید و حالم ک دید گفت شانس اوروی اینا گرگاسن از گرگ بزرگتر و نترس تر و وحشی تر فقط خدا از مرگ نجاتت داد چون این گرگاس ادمخواره خلاصه تو طلیعت تنها نرید اصلا و وسایل اتش زا همراه داشته باشید بخدا انسان خیلی بی دفاعه در مقابل گرگ یا گرگاس...من وحشتی به جونم نشسته که اصلا دیگه تو روستا و دهات پام نمیکشه برم. ببخشید طولانی شد.
محمدرضا 1399-11-17 - 11:57 ب.ظ
سلام من اهل گلستان هستم امشب برام ی اتفاق عجیبی افتاد رفته بودیم جنگل با یکی از دوستام صدای زوزه گرگ اومد اول فک کردیم شغاله اما دوباره ک تکرار شد دیدیم نه صدای گرگه وای الان ک تایپ میکنم بخدا میلرزم جم کردیم اومدیم پایین جنگل نزدیک جاده اصلی نشستیم ک یهو توی تاریکی یهو ۶تا چشم حیوون دیدم ک از زمین راحت یک متر قد داشت چشماش رنگ ابی کمرنگ ب چشم خورد ک واقعا ترسیدیم ی صدا کردیم دیدیم دارن میان نزدبکتر اتیش برداشتیم با اتیش فرار کردیم تو جاده.خدا ب ما و خانوادما رحم کرد ممنونم از خدا ک بفکرما هست.دیگه تصمیم گرفتم شب نرم جنگل ب هیچ عنوان
علی رضا 1399-12-07 - 1:50 ق.ظ
سلام پدر بزرگ بنده در یکی از روستا های زنجان در خرمدره زندگی میکنه ما اگه اشتباه نکنم برج ۹ یا ۱۰ رفته بودیم روستا مون تقریبا ساعت ۱۱ شب میشد هوا خیلی سرد و سوزناک بود رسیدیم خونه نشسته بودیم که از بالای تپه صدای زوزه های وحشتناکی به گوشمون خورد اسم اون تپه هم شور یا(شر) تپه هستش به لحجه تورکی میشه البته.برادر زاده هام گفتن عمو صدای چیه سکوت کل جمع رو گرفته بود گفتم سگای گله اون بیرونن بعدش پدر بزرگم اومد گفت صدای گرگ هاهستش کار هر شب شون هستش من و برادرام واقعا ترسیدیم سگ ها پارس میکردن برای حملات احتمالی گرگ ها.. خدا سر شاهده با تفنگ بادی تا ساعت ۵ صبح بیدار بودم از ترسم که نکنه پاتک بزنن الان که دارم مینویسم دستام میلرزه از ترس اون شب. اگه به اون منطقه بیایین اسم شر تپه بگین همه میشناسن مرسی که وقت گذاشتین خوندین
FATTAH 1399-12-22 - 11:23 ب.ظ
آیا کسی اَبَر گرگ سیاه و غولپیکر کوههای شهرستان قروه ( نزدیک همدان) و سگ تکنژاد کارخانه آسفالت اونجا رو دیده یا شنیده؟ داستان برمیگرده به حدود ۱۷ سال قبل که در کارخانه آسفالت قروه کار میکردم. اگر دنبال یک ماجرای واقعی هستید بقیه مطلب رو بخونید و لطفا بعدا نگید که یک کتاب نوشتی. میتونید از اهالی اون شهرستان و کارخانه آسفالت اونجا حقیقت رو در مورد اون سگ کارخانه و ۶ گرگ معروف و همیشه گرسنه آنجا در ۱۵ تا ۲۵ سال قبل بپرسید. سردسته اون گرگها یک گرگ سیاه بود. اندازه اش درست ۳ برابر گرگهای دیگه بود. پاهای بسیار بسیار بلند و کله بزرگ و هیکل بزرگ و کاملا ذغالی رنگ داشت. بطوری که انگار گرگهای بالغ دیگه توله های کوچک اونند. میتونم بگم هیکلش به اندازه یگ گاو درشت بلند بود. شبیه اون گرگ رو نه در هیچ راز بقایی و نه در هیج جای دیگه ندیده و نشنیده ام. وجدانا برید تحقیق کنید، آدرس رو دادم و عین حقیقت رو میگم. اون گرگها هم به اهالی حاشه نشین اون شهرستان و هم کشاورزها و چوپانها و کارگرهای معدن، بارها حمله کرده بودند. یکی گفت که تعدادشون ۱۸ قلاده بوده ولی از گرسنگی به نزدیک اون شهرستان اومده اند تا از زباله شهری تغذیه کنند ولی در اثر تصادفهای مکرر با ماشینها تعدادشون کم شده. خلاصه اون ۶ تای باقیمانده از کله گنده ها و جانسختها بودند. کارخونه آسفالت شهرستان قروه ۳ تا سگ باهوش داشت که سردستشون یک سگ خیلی بزرگ و عضلانی با گردن بسیار کلفت و همچنین بسیار بلند و سر تقریبا کوچک به نسبت قیافه اش بود به طوری گه گردنش از سرش کلفتتر بود و وقتی راه میرفت عضلات بزرگ سینه و پاهاش رو کاملا میدیدی که من توی عمرم و هیچ جای دیگر دنیا همچین شکل سگی وتا این اندازه باهوش رو ندیده ام. با وجود هیکل گنده میتونم بگم از کل سگهایی که دیده ام چابکتر و سریعتر بود. از روز اول با سگها دوست شدم و براشون غذا میبردم. اونها ۳ تا توله کوچک هم داشتند. یک بار همان سگ جون من و البته توله سگهاش رو نجات داد وقتی که دسته گرگها حدود ساعت ۸ شب به داخل کارخونه اومده بودند و من بدبخت تنها از حمامی که با خوابگاه فاصله داشت تو تاریکی برمیگشتم. تو اون فاصله چشمهایی قرمز رو میدیدم که نزدیک خوابگاهمون بودند و فکر کردم سگهای خودمون هستند چون آشیانه سگها همونجا بود، بی خبر که گرگها در جهت مخالف باد از سمت راست وارد شده و سگها در سمت چپ در لابه لای مصالح در حال پرسه زدند و دیده نمیشن و من بیچاره هم یک راست دارم میرم تو آغوش گرگها. با خودم میگفتم که سگهای ما چشمشون در تاریکی قرمز این شکلی نیست و تعداد اینا بیشتره ولی به هیچ عنوان به وجود گرگ شک نکردم. در فاصله کم با اونها یک دفعه صدای واق واق توله سگها کنار من بلند شد و اون سگ بزرگ هم که صدا رو شنیده بود از سمت چپ من دوان دوان به سمت من آمد. هنوز هم متوجه گرگها نشده بودم با و جودی که ۱ تا ۲ متر از آنها فاصله داشتم. وقتی اون سگ نزدیک شد و سرو صدای جنگ با گرگها شروع شد ، سرایدار پیرمون نور چراغ قوه انداخت پایین، من بیچاره تازه متوجه حضور گرگها شدم و خشکم زد. اون سگ به تنهایی با ۳ تا از گرگها جنگید، ۲ تا همراه رهبرشون عقب وایساده بودند و تماشا میکردند. تا بالاخره با سر و صدای من و سرایدار پیر اونجا که خودش رو بالکن خوابگاه لم داده بود و دوان دوان اومدن ۲ تا سگ دیگمون، گرگها فرار کردند. اون سگ فقط یکی از پاهاش کمی زخمی شد. از اون شب به بعد حتی قسمتی از سهم غذای خودم و مخصوصا گوشت رو به اون سگها میدادم. اون لحظات و فداکاری اون سگ رو تا آخر عمر فراموش نمیکنم. البته هدف اون گرگها کشتن توله سگها بود ولی آخر عمر من رو هم با شکنجه تضمین میکردند. اضافه کنم که اون لحظه یاد گرفتم که گرگها هنگام شکاراز سمت مخالف باد به شکارشون نزدیک میشوند یعنی جهت نزدیک شدنشان را طوری تنظیم میکنند که باد از سمت شکار به طرف آنها بوزه و نه برعکس. تا بوی آنها احتمالا به مشام شکار یا سگها نخوره. یاد آوری کنم که جاده اصلی از خود کارخونه حدود هشتصد متر فاصله داره و وقتی یک نفر میخواست در صبح زود یا از غروب به بعد به سمت جاده بره و بدون اینکه سگها رو صدا بزنه، همیشه دو تا از سگها همراهش میرفتند و یکی در کارخونه میموند و تا لحظه ای که سوار ماشینی نمیشد اون سگها در دوربرش پرسه میزدند. جالبب این بود که کسی اونا رو آموزش نداده بود و اونا به طور غریزی با این شکل نگهبانی میکردند. برای تایید حرفهام وقتی راهتون به قروه افتاد از ۱۵ تا ۲۵ سال قبل بپرسید که اون سگ و اون گرگ بزرگ زنده بودند. عموم پیمانکار اونجا بود و من یک ماه تو اون کارخونه کار کردم و الان هم تو سوئد زندگی میکنم.
حبیب 1400-09-19 - 11:28 ق.ظ
من قروه ای هستم و در آن کارخونه بودم به عنوان پرچم زن
مجیدچیلیس 1401-07-02 - 5:49 ق.ظ
سلام داداش. میتونی ردیف کنی منم بیام سوئد؟
FATTAH 1399-12-22 - 11:47 ب.ظ
در ادامه کامنت قبلی اضافه کنم که یک بار هم شاهد حمله اون دسته گرگ به تراکتور یک کشاورز بدبخت و البته خوش شانس بودم. اون بیچاره نزدیک طلوع آفتاب اومده بود زمینهاش رو شخم بزنه که درست نزدیک کارخونه ما بود ولی گرگها قصد جونش رو کرده بودند. همه هنوز تو خواب بودیم که با صدای سگهامون بیدار شدیم. اون کشاورز با وجودی که روی تراکتور بود و داشت با تمام قدرت زیگزاگی و دایره ای در داخل زمینهاش حرکت میکرد، گرگها قصد پریدن روی تراکتور رو داشتند. خدا رو شاهد میگیرم که اندازه اون گرگ سیاه اونقدر بزرگ بود که همونطور ایستاده میتنوست کمر اون کشاورز بدبخت رو، رو بالای تراکتور بگیره و بکشه پایین. ما شروع کردیم به سر و صدا کردن و سگها فکر کردن که ما داریم اونا رو تشویق میکنیم به حمله و همه دویدند به سمت گرگها و اونا هم چاره ای جز فرار نداشتند. جالب اینجا بود که اون دسته گرگ اصلا از انسانها یا ماشینها یا حتی سگهای دیگه نمیترسیدند و حریف اصلیشون همون تک سگ زیبا و غولپیکر کارخونه ما بود.
میلاد 1403-01-12 - 3:23 ب.ظ
استفاده کردیم
توحید 1399-12-26 - 4:28 ب.ظ
سلام خدمت دوستان عزیز. عید سال 88 بود و یه روز برفی با مادر و دو تا خواهرم رفته بودیم کوههای اطراف زنجان که جوجه درست کنیم. بوی جوجه یه گرگ سمجی رو به سمت ما آورد و حدود یک ساعتی کمین نشسته بود و ما خبر نداشتیم. به محض اینکه من رفتم هیزم بیارم صدای جیغ و داد مادرم و خواهرام رو شنیدم که گرگ بهشون حمله کرده بود و اونقدر غیرتی و عصبانی شدم که خون جلو چشمام رو گرفت و با تبری که دستم بود با شدت خشم و عصبانیت به سمتش حمله کردم که فهمید من از اون وحشیتر شدم و سریع فرار کرد. رفتیم داخل ماشین ولی اونقدر دست و پام داشت میلرزید که نتونستم دنده عوض کنم و چند ساعت داخل ماشین نشستیم. دوستان عزیز فقط باید بدونید که وقتی با یه خطری مواجه میشید اصلا نذارید ترس به شما غلبه کنه که شکست میخورید.
پیشقدم 1401-04-11 - 10:37 ق.ظ
خیلی جالب بود/ بهترین کامنتی که خوندم و لذت برم همین کامنتهای هموطن مقیم سوئد بود/ دمت گرم
میلاد 1403-01-12 - 3:24 ب.ظ
دم شما گرم
FATTAH 1399-12-27 - 2:01 ق.ظ
کارخونه در مختصات زیر قرار داره و نمیدونم هنوز فعال هست یا نه 35.183580867545125, 47.72275095794793
حبیب 1400-09-19 - 4:04 ب.ظ
بله هست اگه منظورتون کارخونه آسفالت دانا باشه هنوز هم هست قروه به سمت شانوره من در آنجا کارکردم دو سه سال پرچم زنشون بودم
علیرضا کریمی 1400-02-11 - 11:18 ب.ظ
سلام دوستان بنده از لرستان هستم و امروز که داشتم نظرات رو میخوندم جالب بود برام و خیلی هاشونم اشتباه از اونجایی که ما نسل در نسل شکارچی هستیم و پدربزرگمم از تیراندازای بزرگ لرستان بوده خواستم از تجربیاتم براتون بگم که حتما حتما به دردتون میخوره و باید خوب به خاطر بسپارینشون که تو چینین مواقعی عکس العمل اشتباهی از خودتون نشون ندین که موجب اسیب به خودتون و اطرافیانتون بشه خوب اول اینکه بگم گرگ ها حیواناتی هستن که اکثر اوقات دسته ای حمله میکنن و خیلی از انسان میترسن و معمولا به انسان حمله نمیکنن جز در مواقع خاص. مثل چی؟ مثل زمانی که برف زیادی انداخته باشه و گرگ خیلی گرسنه باشه حالا جدیدا یه سری انسان های خدانشناس اومدن نسل جدیدی از گرگ به وجود اوردن به اسم گرگاس (ترکیب گرگ و سگ) یعنی میندازنشون پیش هم تا جفت گیری کنن و بچه بیارن که بچشون میشه گرگاس و سعی میکن این گرگاسا رو چون ژن گرگ دارن و خیلی سریع و قوی هستن رام کنن برای نگهبانی و پرورش و در بیشتر مواقع گرگاس رام نمیشه و اون اشخاص میان حیوون رو داخل طبیعت رها میکنن. گرگاس برعکس گرگ هییییچ گونه ترسی از انسان نداره و به شدت وحشی و درنده هستش و خلاصه به ادم رحم نمیکنه پس اگر دیدین یدونه گرگ حمله میکنه بدونین حتما گرگاس نه گرگ حالا در چنین مواقعی اولین پیشنهاد من اینه یه سری اسلحه بادی هستن به اسم کلت بادی ساچمه ریز میخورن و قیمتشون هم خیلی بالا نیست و قانونی هم هستن یکی از اینا با خودتون داشته باشین همیشه هر جا میرین (به همراه چاقو)خیلی به دردتون میخوره چون من مخلوقاتی رو توی طبیعت دیدم که حیوون نیستن اما خیلی ازگرگ و گرگاس درنده تر و نادرست ترن خلاصه برا اونا هم به کارتون میاد دوم هیچ وقت هیچ وقت (به هیچ عنوان) اگر با گرگ مواجه شدین فرار نکین میدونین چرا؟ چون سرعت گرگ توی برف تقریبا به 80 کیلومتر بر ساعت میرسه و سرعت سریع ترین دونده المپیک 45 کیلومتر بر ساعت پس اگر فرار کنین شکی نکنین که گیر میفتین و بدترین عکس العمل شما میتونه در این مواقع باشه درضمن هنگامی که شما به حیوون پشت میکنین این نشانه تسلیم شدن شماست صاف باید زل بزنید تو چشاش و چنانچه فرار کنین حیوونه رو خیییلی بیشتر تحریک میکنین که دنبالتون کنه و شما رو بگیره تو چنین مواقعی محکم وایسین و تاجایی که میتونین باقدرت نعره بزنین و باهرچیزی که دور و برتونه(قابلمه،ترقه،منور) سر و صدا ایجاد کنین اینجوری فرار میکنن و میرن اگر دیدین نه دارن نزدیک میشن که حمله کنن کلت بادی و درارین و سه چهار تا ساچمه بزنینشون یا در صورت نداشتن کلت،چاقو رو توی دستی که قوی تره بگیرین و یکی از لباساتون رو به دور اون یکی دست بپیچید و دستی که پارچه بستین دورش جلوی خودتون بگیرین و نیم رخ وایسین انگار میخواین به حیوون غذا بدین و زمانی که حیوون دستتون رو گرفت با اون دستی که چاقو توشه محکم تا میتونین بهش ضربه بزنین پارسال برای شکار کبک رفته بودم یکی از مناطق لرستان زمستون بود و برف زیادی انداخته بود منم تو راه برگشت بودم و حسابی خسته بودم وقتی داشتم میرفتم گاهی اوقات حس میکرم یه چیزی پشت سرمه یه مقدار که جلو تر رفتم صدای تپ تپ برف رو پشت سرم شنیدم وقتی برگشتم دیدم دو تا گرگ تو فاصله پنج شیش متریم وایساده بودن فوری تفنگو گرفتم رو سر یکیشون و با خودم گفتم اگه یه قدم جلو تر بیاد بزنمش اما یه لحظه دلم براشون سوخت و دست کردم تو کوله پشتیم و یه ماهیتابه دراوردم و محکم به سنگی که جفتم بود زدم و شروع کردم به سر و صدا کردن تا این کارو کردم فوری ترسیدن و دور شدن دوستان اینها بخشی از تجربه های من بود به خاطر حجم زیادش ازتون معذرت میخوام و امیدوارم حتما بهشون توجه کنین تا همیشه سالم و سلامت باشین
محمدرضا 1400-03-12 - 5:13 ق.ظ
با سلام سال94با اقوام رفتیم باغ آشنامو تو بالابند فریمان صبح فرداش تصمیم گرفتم برم بالاای کوه روستای الیاتو به نیمه کوه ک رسیدم صدای غرش مانندی نزدیکم شنیدم به نزدیکای قله ک رسیدم از تشنگی تصمیم به پایین آمدن گرفتم دوباره صدای غرش شنیدم صدمتر ک پایین رفتم ایستادم خستگی در کنم و همینطور ک نگاهم به اطراف بود یهو صدمتر بالاتر دوتاگرگ از پشت یال کوه ظاهر شدن با تفنگ بادی ک همرام بود دوتا تیر زدم سمتشون ولی انگار نه انگار چون صدا نداره گرگا هیچ واکنش نداشتن تصمیم گرفتم چوب دستیمو بچرخونم و مصله چوپونا داد بزنم و کارساز بود و اون دوتا گرگ ک احتمالا جفت بودن بدون هیچ ترسی آرام پشت برجستگی کوه غیب شدن فقد خیره شدن بهشون و داد زدن باعص دور شدن شد و بعدک دیده نشدن. با سرعت تمام و جهشای افقی اومدم پایین کوه یه چیز جالب اینک اول ک گرگارو دیدم با سگ اشتباه گرفتم بعد با توجه به فاصله ای ک از روستا داشتم متوجه شدم ممنون از صبرتون بابت خواندن این قضیه
زینب خانوم 1400-03-12 - 5:44 ق.ظ
سلام اینو بدونید هیچ وقت گرگ یا سگ به آدم حمله نمیکنه بلکه اونا کنجاو هستند و وقتی شما را بار اول میبینند به شما پارس میکنند و به طرفتان می آیند و کاری هم ندارند من تا الآن گرگ ندیدم ولی سگ دیدم چندین بار سگ به من حمله کرده و من فرار کردم و نجات یافتم اولا هیچ وقت دندان هایتان را به گرگ یا سگ نشان ندهید دوما هیچوقت اداشون را درنیارید اینا سبب حمله میشه من امتحان کردم یکبار با سگ اینکارو کردم دندوناشو به من نشون داد و به طرف من پارس کرد و میخواست حمله کنه ولی با زنجیر بسته شده بود حتما پیش خودتون اسپری آتش زا داشته باشید و ترقه هم خوبه و اگر محاصره گرگ شدید اصلا نترسید گرگ ها باوفا هستند و اصلا به انسان حمله نمیکنند تازه هم اگر بر اثر عواملی حمله کنند راحت میشه مقابله کرد چون در یک فیلم دیدم اصلا مثل شیر حمله نمیکنند اما میرسیم به علت حمله که چندین علت دارد ۱-گرگی که شکست عشقی خورده است:گرگی که همسری پیدا کرده است اما قبولش نکرده است افسرده میشود و حال و حوصله کسی را ندارد یکی از علت حمله همین است بیشتر به گرگ های جوان مربوط میشه پس هیچ وقت سر به سر این گرگ ها نگذارید ۲-بیماری هاری:این بیماری در واقع اسمشو میشه گذاشت بیماری که سگ یا گرگ را زامبی میکند که سبب حمله میشه و اصلا نمی ایسته و سریع حمله میکنه در این حالت چون کنترل سگ دست خودش نیست اصلا نمیشه مقابله کرد تنها راه مقابله کشتن سگ یا گرگ است اتسانم همین طور وقتی انسان بیماری روحی یا روانی میگیره کنترل خودشو از دست میده و به همه حمله میکنه ۳-گرگی که عزیزانش را از دست داده است:گرگ در این حالت بسیار ناراحت است و سر به سرش نذارید و آرام از کنارش رد شوید بهتر است نزدیک این جور گرگ ها نشوید چون مرگ عزیزان برای گرگ سخت است این متنو نوشتم خیلی ناراحت شدم چون واقعا از دست دادن عزیزان برای هر موجودی سخت است دقیقا مثل انسان ۴-گرگی که غیرتی شده باشد:به هیچ وجه به هیچ وجه نزدیک گرگ ماده نشوید چون شوهرش غیرتی میشود و معلوم است دیگه به شما حمله میکند کلا با زن و بچه گرگ ها کاری نداشته باشید انسان هم نمیذاره یک حیوان یا یک غریبه نزدیک زنش بشه ۵-گرگ بچه دارد:من اینو خودم از گرگ بدتر تجربه داشتم آن هم با گاو وقتی که گاو بچه به دنیا آورد و طنابش هم باز هم بود من بچشو ناز میکردم و اونم میخواست حمله کنه و من عقب میرفتم و سر به سرش میگذاشتم و هر سری تکرار میکردم از این گاو نمیترسیدم چون بزرگ نبود اما یک گاو بزرگ بچه بدنیا آورد و من در طویله بودم و نمیدانستم چطور بیرون بروم مرغ نزدیک بچش میشد با شاخش دورش میکرد کلا ترسیده بودم و گفتم نکنه به من حمله کنه تا اینکه با احتیاط و سریع از دور ترین مکان ممکن از آن گاو خارج شدم این گاو چون بزرگ بود سر به سرش نگذاشتم گرگ هم همین طوره بنظرتون انسان اگر بچش در خطر باشه چکار میکنه؟ گرگ هم همین طور پس هیچ وقت با زن و بچه گرگ کاری نداشته باشید ۶:به هیچ وجه نزدیک خانه یا قلمرو گرگ نشوید:در این حالت چون شما وارد قلمرو گرگ شده اید خودتان مقصرید واگر گرگ به شما حمله کند حقتان است چون هیچ وقت نباید خانه یا قلمرو کسی رفت انسان هم همینطور اگر کسی به ایران حمله کند یا یک غریبه یا حیوان مثلا گرگ یا سوسک وارد خانه شما شود چکار میکنید؟ ۷-گرگ بخاطر ترس حمله میکند:خب وقتی شما از گرگ میترسید وحشی تر میشوید برعکس هم امکان دارد یعنی گرگ از ترس از شما وحشی تر است در این حالت باید از گرگ فاصله گرفت و باید نشان داد که شما کاری ندارید و از پرتاب سنگ و .... خودداری کنید ۸-گرگ بخاطر ناراحتی یا عصبانیت از شما حمله میکند:وقتی شما گرگ را اذیت کنید یا سربه سرش بگذارید یا به آن بخندید حمله میکند دقیقا مثل انسان ۹-گرگ با شما بازی میکند:برخی گرگها دوست دارند با شما کشتی بگیرند و با شما جنگ و دعوای آرام کنند به همین دلیل نزدیکتان میشوند ولی بعید است این احتمال رخ دهد ولی در گرگ های اهلی این احتمال زیاد است ۱۰-گرگ میخواهد شما را بترساند:برخی گرگ ها با شما شوخی میکنند و فقط شما را میترسانند و به شما میخندند و برخی گرگ ها سر به سرتان میگذارند ۱۱-گرگ بخاطر قدرت نمایی به شما حمله میکند:برخی گرگ ها برای اینکه به دوستان خود نشان دهند قدرتمند هستند و میتوانند انسان را شکست دهند به شما حمله میکنند مثل انسانی که شیر را جهت قدرت نمایی میکشد ۱۲:گرگ بخاطر گرسنگی زیاد به شما حمله میکند:اگر گرگی گرسنه باشد و غذایی پیدا نکند از سر ناچاری به شما حمله میکنند برخی انسانها بودند بخاطر گرسنگی حتی به انسان هم رحم نکردند در ایران بخاطر کم شدن جمعیت حیوانات این نوع حمله درحال زیاد شدن میباشد ولی گرگ ها میفهمند که انسان غذا نیست و گوشت انسان خوشمزه نیست به همین دلیل به انسان احترام میگذارند و حتی اگر گرگ ها گرسنه باشند به شما حمله نمیکند برخی گرگ ها به دلیل صبر پایین و نادانی بخاطر گرسنگی به شما حمله میکنند بهتر است شهرداری یک گوسفند به گرگ ها هدیه بدهد تا شاهد اینگونه حملات نباشیم ۱۳:گرگاس:رسیدیم اصل ماجرا همان طور که دیدید گرگ به طور طبیعی به انسان حمله نمیکند و با انسان دوست است حتی فیلم هایی هستند که دوستی انسان با گرگ را نشان میدهند اما گرگاس اینطور نیست گرگاس یک موجود برهم زننده طبیعت است و اصلا نژاد خوبی نیست که بر اثر پیوند ژنتیک سگ و گرگ این نوع حیوان به وجود آمده است مثل قاطر که از پیوند ژنتیک اسب و خر به وجود آمده است گرگ=شجاع و دلیر و توانا اما غیر باهوش و غیر ترسو سگ:شجاع و ترسو گرگ+سگ=گرگاس غیر ترسو+باهوش=حیوان خطرناک که سبب تشکیل گرگاس میشه گرگاس نه از انسان میترسه نه چیزی باهوش و شجاع است و اصلا به جز کشتن گرگاس راهی نیست کشتن گرگاس هیچ جریمه ای ندشته و از نظر شرعی اشکال ندارد گرگاس به طور طبیعی به انسان حمله میکند و به انسان رحم نمیکند ۹۰ درصد حملات گرگ ها مربوط به گرگاس میباشد گرگاس خیلی خطرناک است اگر آنرا دیدید حتما از ترس سکته کنید چون قیافه وحشتناک و هوش و شجاعت وحشتناکی داره هیچ امیدی به نجات نیست و نمیشه از دست این گرگاس در رفت مگر اینکه دست جمعی باشید و آنرا با آتش بسوزانید به همین دلیل داشتن شعله افکن یا اسپری آتش زا مفید است اگر گرگاس را دید به آن رحم نکنید چون یک گونه مخرب است و کشتن آن اشکالی ندارد و جریمه هم ندارد ولی کشتن گرگ و سگ جریمه دارد و اشکال دارد پس علت اصلی حملات اینا بود گرگاس خیلی وحشییه مراقبش باشید و اصلا دلتون به حالش نسوزه حتی اگر در آب هم خفه شد به آن رحم نکنید اما بازم اگر خواستید نجاتش بدید چون دل آدمی هر چه قدر حیوون وحشی هم باشه اجازه نمیده بمیره حالا حیوانات بدتر از گرگاس هستند بزارید یک آماری بگم تعداد مرگ و میرهای بیماری و صاعقه و سرطان و سکته قلبی و تصادفات بیشتر از حمله گرگاس و گرگ هست پس نگران نباشید البته اگر بشه گرگاس را اهلی کرد خیلی فایده داره ولی یا سخته یا اهلی نمیشه یا اگرم بشه دوباره وحشی میمونه البته لازمم نیست تا گرگاس دیدید بکشید تا وقتی قصد حمله نداشته با آن کاری نداشته باشید فقط زنگ بزنید سازمان محیط زیست و اطلاع بدید تا بگیرنش و داخل مناطق حفاظت شده نگه دارند
شیوا 1400-07-02 - 0:17 ق.ظ
یه جوری نوشتی به گرگ عزادار نزدیک نشید که انگار لباس مشکی تنشه یا گرگی که شکست عشقی خورده، از پروفایلش باید تشخیص بدیم؟؟؟؟؟!!!!
میلاد 1403-01-12 - 3:40 ب.ظ
از مطالعه کامنت قشنگ تون لذت بردم زینب خاتون.
نیما 1400-04-02 - 10:48 ب.ظ
nimamir13871022@gmail.com سگ سرابی با اون ابهت جلوی سلطان کوهستان یعنی گرگ رو نمیتونه بگیره
سامی 1400-04-11 - 0:26 ق.ظ
ما باغ انگور داریم ..حوالی ملایر و این شغل و از زمان پدرپدربزرگم داریم و هر پسری که 20-30 ساله میشه باغ خودشو میگیره و سوا میشه ..آب دادن باغ خیلی دفعه ها ساعت 2 شب 3 شبه تو بیابون تاریک فقط نور ماه و خلوت ..خیلی شانس بیاریم دو نفر دیگه که ابشون باشه از چاه های دیگه تا فاصله 2 کیلیومتری باشیم.برق هم که نیست.من با اینکه خونمون شهر بوده و دانشجو دکترام ولی از بچگی تو باغ بودم و آب و رد کردم شبا ..از زمان بعد جنگ ایران و عراق دهه 70 که گرگ ها جنازه خورده بودن ، و به ادم ها حمله میکردن و زیاد پیش میومد تا امسال هیچ حمله گرگ به ادم ندیدم..مثلا دیدم یا شنیدم گوسفند برد ..یا یبارم توله سگ خودمو گرگ برد و من چون اون توله رو خیلی دوست داشتم تا رودخونه رفتم دنبالش و ولش کرد ولی توله مرد .ولی تا امسال نبود..حالا مگه یه گرگی هار شده بود ..ولی امسال تا حالا 11-12 بار گرگ تو منطقه ما به ادم حمله کرده..خوشبختانه نکشته ولی بد زخمی کرده ..خیلی بد ..مثلا دماغ یه بنده خدایی که الانم خودم حالم بد میشه میگم ..من فکر میکنم کرونا و قرنطینه گرگ ها رو نزدیک تر کرد ..چند تا چیز بگم ..50 درصد زمانیه که ادم گرگ و میبینه 50 درصد جوری یواش میاد و میپره دقیقا اونموقعی که اصلا ادم حواسش نیست و سرگرم یه کار دیگست ..من تا امسال سگ داشتم ولی کرونا که اومد اشغال مرغ و گوشت نایاب شد و شد کیلیویی 10-15 تومن ..دیگه رد کرده بودم .ولی حتما دوباره میارم..پیشنهادم این ه : اگه بد موقع و تنها باید برید سعی کنید همیشه یه سگ حداقل با خودتون ببرید .. دوم ترقه و فشفشه و چمیدونم اونام خوبه ولی بعضی وقتا فرصت نمیشه ..پس اول سگ ..دوم شاید خندتون بگیره ولی ادم اون لحظه باید خودشو کنترل کنه و تمام عصبانیتش و جمع کنه و با داد خودش به گرگ حمله کنه ..گرگ مثل سگ نیست اگه تنها باشه همونجوری که زود به ادم میپره زودم ول میکنه ..ولی به شرطی که بترسه ..ولی بعد اینکه ول کرد دیگه سنگ اینا بش نباید زد باید بزارید بره ..
ایران کورد 1400-05-13 - 11:57 ب.ظ
سلام.. حرف آقا فاتح تاید میکنم من بچه قروه روستای پاینن تر از کارخانه آسفالت.. رو به روی یه دره و رود خانه فصلیه .. اون ماده گرگ ه تا پنج سال پیش حدواد زنده بود خیلی زجرمون داد حتی تو روز میامد تو یونجه زار یا سیب زمینی که هم خنک بود و بلند دیده نمی شد .. موقع بهار فصل زایشش هر هفته دو بار ب گله ها حمله میکرد..موقعیت جوریه که دو تا رود خانه با نیراز های زیاد و رشته کوه صخره ای برای پناه بردن در روز و متاسفانه وجود مرغداری های زیاد کنار همون کارخانه آسفالت که با مزرعه ما تقریبا ۲ کیلو متر فاصله داره پناهگاهی برای گرگ ها ست
حسین 1400-06-15 - 8:37 ق.ظ
من همه نظراتو خوندم.کمی هم از مقابله با خرس بنویسید ممنونم.دیگه گرگ بسه.
حسین 1400-06-15 - 8:37 ق.ظ
همه نظراتو خوندم.کمی هم از مقابله با خرس بنویسید ممنونم.
بهرام 1400-07-10 - 2:48 ق.ظ
بچه ها این حرفا چیه اون وقتا که تو اروپا هنوز جدید بدون مدرک بودیم اومدیم از تو کوه از مرز شمالی ایتالیا وارد فرانسه شیم تو تاریکی شب من سایه حیوون را در چند متری میدیدم دوستم میگفت ولش کن اینا گرازن اگه اومد طرفت بچسب به یه درخت تا دوید طرفت جا خالی بده با کله میره تو درخت میگفت از اینا تو مازندران خودمون زیاده خلاصه دم صبح شد ما هم نتونستیم وارد فرانسه بشیم خیلی هم سرد بود در حال پایین اومدن از کوه بودیم نزدیکای دامنه کوه که رسیدیم پلیس ایتالیا ما را گرفت گفت ما شب جرات نکردیم بیاییم اون بالا سراغتو اینجا پر گرگ هست این هم تابلو خطر که میبینین سر تاسر اینجاها نصب شده باز هم رفتین اون بالا اون هم شب دو نفری، نگو سایه حیوون که می‌دیدی گرگ بوده حالا چطور به ما حمله نکرد نمیدونم.
فریدون 1400-08-15 - 1:16 ب.ظ
سلام دوستان اولا ضمن تشکر از دوستان ونظرات خوبشون باید بگم گرگ گونه بسیار زیبایی هست وحیفه که مسلشون داره کم میشه حیوان بسیار باهوشی هست لذا تا جایی که بشه به انسان نزدیک نمیشه ولذا این ماهستیم که زیستگاهشون خراب کردیم ومجبور میشن با ما تداخل کنند نکته ببعد اینکه فقط خدا نکنه کسی در موقعیت حمله گرگ قرار بگیره خصوصا اگز تعداد بیش از یک گرگ باشه مرگ حتمی هست چون ترس با عث تولید ادرنالین میشه واینو گرگ بوشو حس میکنه وحمله میکنه چاقو خفه کردن واینا قصه ست گوش نکنین مگه بچه بازیه گرگ خفه کردن پس تنها نرین جنگل نور وآتش داشته باشید وسلاح گرم
کوروش کاظمی 1400-08-28 - 2:37 ق.ظ
هر کاری راهی داره . از راهش وارد بشید . وقتی با گرگ روبرو شدید با خونسردی کامل به گرگ سلام بدید بعد بگید حالت چطوره . بعد بگید چه خبر وقتی اون شروع کرد به خبر دادن شما زرنگ باشید زود بگید چند دقیقه بشین من برم چایی درست کنم و برید سریع آتیش درست کنید و با آتیش بیایید طرفش از اونجایی که هوا سرده گرگه میگه ممنون بیا بشینیم دور آتیش تا گرم بشیم . بعد زود تو بگو اصلا بخوابیم و وقتی گرگ خوابید زنگ بزنید به ۱۱۸ بیان بگیرنش تخم سگو . گرگه خر
اردشیر 1400-09-02 - 0:53 ق.ظ
خب منم اهل رو ستایی از همدانم راجع قصه شاید بیشترین گرگ ها تو این منطقه پراکنده باشن چند وقت پیش برادرم و رفیقش به شکار گراز رفته بودن و برام تعریف میکرد که با گرازی رو به رو شدن دقیقا اندازه گوساله جوان یه تیر شکاری هم از نزدیک خورده بود و به دونبالش شکاری از پا در نیومده بود گلوله ساچمه متوسط بوده برای شکار پرنده های بزرگ احتمالا یا واقعا خیلی قوی بوده توله سگ رفیقش یه جفت توله گرگ پیدا کردن یکیش رو کشتن من علاقه زیادی به شخصیت گرگ دارم شاید به خاطر یه مدتی بود که تو زندان بودم اونجا مثل باغ وحشه و اونجوری بین خودمون محصوب میشه و گرگ جاندار حاکم در همچین مکانی هر مطلب یه کتاب داستان داره قبلا گرگ کفتار اهو و پلنگ رو میتونستیم دامنه کوه و چنگل ببینیم با کشتن و انفجار های معدن سیلیس و صدای اونها رو دور تر کرد یعنی ما داریم غذای اونا رو شکار میکنیم زمین هاشون و تلشون رو طی چند قرن میگیریم و دلیل ترسش از انسان طی مدت ها شکل گرفته تا به یه تکامل شخصیتی اخلاقی کوتاه چند هزار ساله رسیده گرگ ها حیوانات نجیبی بودن که با نظم خودشون زندگی و شکار میکردن و خوی وحشی داشتن ولی خوی جادویی مکر و حیله و هوش و حواس گرگ ها توسط ما ادما به وجود اومد تا بتونه زنده بمونه باید بگم من فرداش توله بعدی رو رفتم اوردم البته میدونستم نزدیک شدن به لونش و توله نهایت خطر و تحریک اونه اما خب اونها از من بیشتر حالیشونه و قابل وصف نیست شما فقط دم تکون دادن سگ سان ها رو برای رفاقت و شاشیدنشون رو به معنای منطقه قلمرو میدونید ولی گرگ ها با حالات ریز چهره بدن و انواع زوزه ها و درک قوی دریافت پیامشون از لحاظ احساسی از فرهنگ لغت ما غنی تره فقط صنعتی نیستن و بعضی پیام ها رو با مشام چندین برابر قویتر از ما که حتی بوی هرمون ترس ما رو میفهمن یه چیزایی اشتباهه گرگ سگ پلیس نیست که بیاد دست دستمال بسته تو رو بگیره تو هم با چاقو بزنیش اون گرگه شیر نیست سگ هم نیست دست اموزم نمیشه و یه حالت جادویی گرگ ها دارن وقتی توله رو اوردم گفتم اگه دو روز زنده بمونه دیگه دووم میاره از بس مردنی بود ظرف اب کوتاهی جلوش گذاشتم و عین یه موش مریز و مرده مثل شغال میکرد خودشو در کل گرگ های ایران جثشون نصف جثه یه گرگ شمالی حالا روسیه اروپا و امریکای شمالی بیش از دو برابر وزن و اندازه گرگ های ایران رو دارن و گله هاشون بزرگ و سالم و قوی هستن تو ایران هم مثل نژاد سگ که تو منطقه جنوبی سگ ها کوچک و ضعیف و مردنی هستن گرگ ها هم سخته تشخیسشون از روباه و شغال و همینطور به سمت شمال که حرکت میکنی گرگ ها درشت تر میشن و گرگ های قسمت شمالی و شمال غربی و سگهاشون از همه درشت تر هستن و گرگ روسی شنیدم بزرگترین گرگه البته یه مسله هم هست تو ایران هم گرگ های بزرگ دیده میشن و دوم اینکه گرگ ها یه حالت جادویی فیزیکی هم دارن اونها میتونن فیگور بگیرن و به شکل عجیبی خودشون رو به موش مردگی میزنن مثل سابقه دار زندان و میتونن حالت تحاجمی گرفته و دو برابر درشت تر بشن عضالتش مثل شکم باد میکنه و داخل میره در کل حیوان زیبا و از لحاظ زندگی مثل انسان ها و قابل احترام هستن برام دیگه اینکه زوزه گرگ اونها علاوه بره صدای زوزه یک یکشون از احسا قوی دریافت پیام و تیز هوشی برخوردار هستن که بر مبنای زمان فاصله شخص زوزه کننده و نحوه اون میفهمن که دارن صدا میکنن برگرد خونه یا میگن من اینجام و غیره و به صدای زوزه ادم جواب میدن گرگ های ایران کمتر با گله بیش از دوتا دیده میشن و اگه شرایط مناسب تشکیل گله باشه مثل قدیم که شکار زیاد بود و کم شد و حمله به گوسفن و امروزه برای اشغال به اطراف نزدیک میشن و به هیچ عنوان حیوان ترسویی نیست و اصلا هم ضعیف نیست فقط بسیار باهوشه و تنها وقتی حمله میکنه که ازش اطمینان داشته باشه و یا مجبور باشه اون موقع گاز نمیگیره اون جر میده توله گرگ به محض اوردنش به زمین خالی چهار دیوار شده رو به رو مون انداختم صدای زوزه گرگ چند بار اومد خونه ما هم اولین خیابون سمت چنگل و پایه کوه توله رو کنج حیاط بین دیوار و درب کهنه بشکه قفس کردم که به جاش عادت کنه میدونستم چقدر باهوشه و چه کارایی از دستش برمیاد ولی او توله بود و نا جور خودشو به مردن میزد که میگفتم شانس زنده موندن نداره از طرفی هم فکر کردم مادرش مرده و گرگ ها گله ندارن که کس دیگه بزرگشون کنه اینجا گاهی دو تا میشن و نترس تر و درشت تر ظاهر میشن یا تو زمستون از گشنگی زیاد نزدیک میشن اگه سگا دور شهر ها و روستا ها واق واق نکنن وقتی خوابیم شغال و گرگ همه حیوون ها و اشغال ها و ادما رو میدرن اونها میدنن سگ ها متحد انسانن و از اون هم با محاسبه شانس پیروزی بالا و احساس گشنگی و نیاز ریسک میکنن و در کل به هیچ وجه به انسان اعتماد نمیکنه خیلی جالبه که شخصیت سگ هم طی چند هزار سال توسط محبت انسان به توله گرگ و چند نسل پیا پی صورت گرفته وفاداری نوعی ضعفه که انسان میتونه هر بلایی سر سگ بیاره و در گرگ وفایی نیست چون جای محبت طی سال ها با تله تیغ بین گوشت و دمبه برای زخمی کرن و خونی کرنشون و انداختن گلشون به جون هم توسط حس خون خواری و فصل سرد و موقع ریسک گرگ ها برای شکار گوشت هم و نزدیک شدن به انسان ها و گله ها شون مرسوم بوده و از همه بیشتر توسط چاله تیغ دار یا گودال عمیق پوشانده و طعمه گزاری میشده و دستور گشتن و کم کردن تعدادشون به دلیل نزدیکیشون به انسان و حیوانات اهلی گرگ ها که خیلی ها معتقدا برادر سگ ها هستن و نه پسر عمو جانوری تبدیل شدن که کمترین اعتماد و صمیمیت رو به انسان نشون میده توی فیلمی گرگ های یه جزیره مورد اذیت انسان طی تاریخ قرار نگرفته بودن و جالب بود مثل بقیه حیپانات و حشی نه ترس داشتن و نه به عنوان غذا میدیدنش در کل انسان برای حیواناتی که ازشون دور تره به عنوان موجودی ناشناخته و غیر قابل پیشبینی به چشم میاد و نمیدونن که قویه سمیه خوردنی یا شکارچی گرگ ها بهتر از هر جانوری انسان رو میشناسن و توانایی ها و ناتوانی هاش رو هم تو لیست مخگحاسبتی غریزشون دارن پس بعض فکر ها رو نکنید اون توله گرگ پیش من می مرد و با برگشت من یک ساعت هر. سوراخی که بلد نبودم رو بهم یاد داد و به اونجا برای لونه کردن یا ترس به گمان من میرفت و ۸ساعت توله مرده منو توی چهار دیواری با دو تا طویله به دونبالش کشید تا که تاریک شد دیدم یک ردیف اجر پاین دروازه چیده شده و یکیش در اومده شک کردم که اون اگه همچین توانایی بالای هوشی و عملکرد ها رو داره که حتی گوشت رو به زور دهنش میدادی تف میکرد گفتم رفته یا مادرم درش کرده و این اجر رو در اورده که بگم خودش رفته ولی بیشترین امکان رو دادم که دونبالش اومدن و بردنش او به خاطر زوزه دوم گوشت و سیب زمینی سرخ شده زو هم همه خورده ها رو بدون جاگذاشتن یه دونه خورده بود و توان رفتن برای توله هرچه هم غیر قابل محاسبه توان هوش و فیزیک و حواس و تصمیمات از سگ ها و انسان برتر بود و ما خودمون مثل اون نمیشناسیم و اونو هم درست نمیشناسیم اینها تجربیات من هستن شاید تو اینتزنت نباشن و نکاتی جدید باشه که ارزشش با کشفیات و اختراعت بشر برابر خلاصه داستان توله با یه سری مدارک و از اطلاعاتی که میدونم اونها چطوره از تولشون مراقبت میکنن و به دونبالش میرن و و گاو و گوسفند نیستن و شرم اوره براشون بی هوا تولشون رو بدرن یا بدزدند و قتی گله قوی یا جفت گرگ زنده باشه یکیش از لونه گرگ و توله ها مراقبت میکنه و موقع لازم با زوزه به بقیه بی سیم میزن از اشیانه به فلان برگردین گله گرگ رقیب تنها ترس واقعی گرگ هاس بقیش نقش فریبندس یا علامت شخصیتی زبان بدنشون هست که فکر کنیم ترسیدن و ضعیفن ما هم حس دلسوزی داریم و اونها از این هم مطلعن و لی در نهایت هرگز اون به ما و ما به اون اعتماد نمیکنیم همسایمون هم موقع کودکیم یه گرگاس داشت گرگاس که شما میگید نمیدونم چیه ولی اون حیوون بد بخت انگار دو جانور با خصوصیات شخصیتی از هر نوع برعکس هم و از لحاظ فیزیکی و جنسی شبیه به هم در جسم گرگ و سگ قهوه ای رنگ مثل سگ شپرت فیلم رکس سگ پلیس سریال قدیمی بود اون جانور مثل قاطر اقیم بود که از اسب و الاق میگیرنش جاندار به ریشه ای شده بود مثل قاط و لی که حیوان نجیبی مثل اسب و جانور کودنی مثل خر شاید راحت بتونن دریه جسم زندگی کنن اون هم بدون احساس جنسی هدف از زندگی رو توی بار بردن بیابن و اما گرگ و سگ از درون همیشه معذب و تنها و غمگین بو نه با گرگ ها نه با سگ و نه جفت و نه به انسان ه احساسی مفهوم نشون میداد تنها میدونست جلوی در بخوابه و غذای بخوره نه پارس سگ نه زوزه گرگ نه تکان دم درون خودش اسیر بود و غریزه زندگی نداشت البته شاید از همچین جانوری روان گسیخته خوردن ادم ممکن باشه سگ یخی و شپرت نوعی گرگاس هستن ولی اونها سگ های گرگی هستن که یه جورای شخصیت جداگانه خودشون رو دارن گرگ ها با گوش تیز صدا رو بهتر میشنون ناخون ها شون توان دریدن رو داره و پنجه بزرگی که مثل انگشد انسان بند بند هستش و سگ ها پنجشون مثل ثمه گرگ ها سرو ته با ریک و مقاومت و سرعت دویدنشون مثله مقایسه دویدن و راه رفتن اسب با الاق سگ بدون انسان در ارز یک هفته منقرض میشه چون با انسان به همزیستی رسیده و وفاداریش نوعی خایمالی برای حمایت ما از اون و نوعی معامله برای جا و غذا حیله انسان برای نیاز و خوی وفاداری خالصانه یه وابستگی و ضعف ایجاد شده به دست انسان در واقع سگ برای صاحبش بجنگه و بمیره رو با صاحبش توافق میکنه تا جا و غذا بگیره و بهش وفادار میمونه در کل سگ ها از ترد صاحبشو و پایان همزیستی که زندگی سگ رو نابود میکنه با دل و جیگر به هر چیزی حمله میکنه تا صاحبش راضی باشه در کل بدون ما سگ ها قویترین و بزرگترین نژادشون حریف مکر و هوش و قدرت و اتحاد دو تا گرگ نمیشه و سگ ها به دست ما با هم دیگه متحد میشن جنگ میکنن با گوسفن متحد میشن با گرگ ولی یه گرگ تو یه فیلم بین ۴تا سگ ولگرد خیابونی افتاده و با پای لنگان توی برف بینشون به عنوا ن سگ ولگرد رفتار میکنه تا به موقع شکارشون کنه گرگ سگ بدون ما غذای شغال ها میشن چه برسه به گرگ اناتومی گرگ خیلی متفاوته بیشتر از اون شباهتی که بینشونه تفاوت های جسمی دارن و تا گوشت و استخوان و و جنسشون چند برابر مقاوم تر و کار امد تر در گونه گرگ هاست حتی پرده هایی بین انگست برای شنا دارن و با سرعت چند برابر میتونن با دام چند برابر بدون و اینها نیروی جسمی واقعی و کشیدن و سختی و یافتن و ساختن خانه با استقلال باعث به وجود امدن نیرو های جادویی شدن و د سگ ها باعث اویزون شدن گوش از خودشون و خودشون از ما شده که خصوصیات شخصیتی گرگ به شکل واضحی نشون میده که کاملا فرق دارن و دشمن هم هستن مثل شب و روز گرگ وحشی سگ اهلی دست انسان و گرگ دشمن گرگ شکارچی و لاشه خوار در کل نقش و جایگاه گرگ قطعا لازمه چرخه و مخصوص خودش هست و سگ به پیوند خودش ب انسان اشتباه کرده و بی هویته در چرخه گرگ چار پا ها ی ضعیف پیر و مرده ها و در ک کنترل جمعیت تا زیر پای سمشون له نشن و علف برای همه باقی بمونه و لاشه ای بیماری ایجاد نکنه و جانور بزرگی هستش که با انسان رقابت میکرده و سلطان حیوانات بوده با گله بزرگ قوی و خوی وحشی و هوش با هنوز هم بزرگترین شکار ها مثل بیسون به دست گرگ ها شکار میشه اونها به پیر ها احترام میزارن اگه گرگ پیری تو گله باشه گله بسیار موفق و با هوش برتری عمل میکنه و در زمانی ضعیف های خودشون رو شکار میکن و میخورن و لاشه میخورن تا شکار بزرگترین کوچکترین عاقل ترین کودن ترین جانوران بدون انسان گرگ ها حاکم مطلق زمین بودن و با وجودش و دشمنیش و خرابی که بیش از همه به گرگ ها وارد گرده. باز دومین جایگاه دوام طتابق پذیری با محیط و اطراف و مشکلات با هاوش و عملکرد مقام دوم رو حفظ کرده و در جنگ برای جایگاهش با انسان شکست خورده ولی منقرض نشده و بین دشمنی چون انسان مقام داره مگه جانوری با انسان میتونه مقابله کنه انسان اگه رحمی میکنه باز به خاطر لذت و رفع نیاز رضایت و دیگر نیاز خودش به جانورانه اگه جانداری به انسان حمله کنه به عنوان بیگانه نابود میشه تا به نقطه خدمت فرو بریزه در کل همه جانداران اینجورن و انسان و گرگ بسیار مشابه هم هستن در نحوه زندگی و شبا هت خواست هایشون تا که انسان با کشف چند نوع وسیله مثل اتیش که حکم سوزش جنگل و مرگ همگانی رو داشت برای انسان با هوش تر از کمی بیش از گرگ و یمون که به اتش تسلط یاف و دوستی کرد و کنترلش کرد اولین کشف انسان شاید ابزار سنگی برای اسایش در شکار رقیبانش و غیره بوده ولی با سلطه بر اتش جانداری جرعت نزدیکی به او و جامعه تازه ساختش را نکرد و چنین اسایشی بین حیوانات باعث افزایش جمعیت و خیال اسوده برای بهره بیشتر بردن از مقدا هوش برترش نسبت به جانوران و رسیدن به چیزی برتر نوهوش جادویی که در گرگ ها هم چند نوع دیده میشه ولی خب انسان دیگه اونقدر ابزا و وسیله ساخته تا برای یاد گیری و تغییر چند هزر سال چیزی رو تجربه نکنه و درسش رو بگیره و ثبتش کنه برای همنوعاش مثل کاری که من میکنم و گرگ ها با مقام دو بهترین هستن اونها شکارچی و گوشت خوارن و همه چیز خوار بودن ما از لاشه خواری بد تر بوده نوعی خفت برای زنده ماندن خورن هرچیزی و دندان های ما مناسب جویدن دریدن خرد کردن و له کرد شدن این نشانه در حالی که جانورانی طی چند میلیون سال نمیتونن هیچ تکامل و تغیر شکل و رفتاری داشته باشن و گرم شدن چند درجه یهویی زمین توسط الودگی های نفتی چالش مرگ و زندگی برای حتی برای نسل ایند خودش و اسیب حال کنونی خودش تا انقراض بسیاری پرندگان و جانوران که توان بقا با تغیری چنین سریع رو ندارن جانوران حتی انسان به اصطلاح باهوش خیلی ضعیف و وابسطه به محیط زیست خودت از گیاه تا جانورانش هست و تغیر کووکی میتونه نسل دایناسور ها رو هم منقرض کنه و ما داریم چیزی که ما رو در اغوشش ایجاد کرده و محفوظ نگه داشته نا بود میکنیم شاید گرگ حاکم بهتری بوده در سطح جدول کنترل میکرده و به میزان نیازش میخورده و سفر پر رنگی داشته تا انسان جاشو میگیره و نمیتونه خودش رو کنترل کنه و انگلی شده به جان محیط زیست گیاهان و جانوران اب و هوا و نابودی همگانی رو تا نیمه راه رفته امید باشه چاره ای کن جز سم پاشی با کرونا برای کنترل خودش تا پول یا همون هزینه خرید شکار یا غذا با مردن چند نفر به بقیه برسه لعنت بهت یه با سیاست افزایش جمعیت میریزی یه بار کاهش خدایا نیروی پاک و رایگانی برسون تا به سرعت حالت زندگی به دنیا برگرده مگه نسل من گناه کاره که تو این تاریخ باید زجر بکشه تا نف جایگزین بشه و انسان بفهمه چجوری پیشرفتش رو مدیریت کنه نهای هر چیزی که بن ما زنده هست و زندگی میکنه و این زمین و اکوسیستمش همه به هم مربوط میشن و کار های انسا از تغیر نژاد جانور تا ایجاد بیماری و نابودی محیط زندگی جانوران برای رقابت و جنگ با گونه خودش باید اصلاح بشه و کلا به جانوران احترام بزارید و ممنون از کیبر گفتار به نوشتار یه کتب چاپ کردم
پویان 1400-10-12 - 12:03 ب.ظ
بچها دیروز 7 تا گرگ باهامون همسیر شدن مام دو نفر بودیم چند ثانیه وایسادن نگاه کردن چند متر نزدیک شدن یهویی بیخیال شدن فرار کردن
احمد اهوازی 1400-10-17 - 9:51 ب.ظ
محل کار من بیابونه مجبورم برم کار کنم و میدونم که گرگ یک شکارچی هست و فقط سلاح گرم فقط سلاح گرم فقط سلاح گرم که خلاصتون میکنه نه سرو صدا
irajminer 1400-11-08 - 9:31 ب.ظ
سلام گرگ هیچ وقت به انسان حمله نمیکنه انسان نه در زنجیره ی غذایی گرگ هست و نه گرگ توان شکار انسان را دارد از انسان واقعا مترسد در شرایط بسیار خاص حمله میکند اونم بخاطر دور کردن حمله میکند نه شکار کردن گردن انسان هم بالاتره اکثرن براحتی نمیتونه گردنو بگیره از جاهای دیگرم فقط زخمی میکنه فوقش من بچه دهاتم اسب زده مچ پامو شکسته یه پیر زنو گاو کشونده تا حد مرگ زخمی کرده اسب آلت ی مردو گاز گرفته یعنی 30 سالمه 30 تا حادثه دیدم تو روستای کوچولومون ولی ندیدم و نشنیدم به انسان حمله کنه تو منطقه ما
محمدرضا طاهری 1400-11-11 - 2:02 ق.ظ
سلام خدمت طبیعت گردان عزیز بنده دوچرخه سوار کوهستان هستم در خراسان شمالی من امشب در تاریخ۱۱بهمن ۱۴۰۰ ساعت۹شب حرکت کردم به سمت یکی از کوه های اطراف من نزدیک ساعت ۱۱ رو قله بودم و خیلی روباه اونجا زیاد دیدم ولی روباه ها چون تا صدایی میشیندن فرار می کردن و برام طبیعی بود من رسیدم به قله و نشستم دیدم ۴تا دونه چشم ۲تا یه سمتن ۲تا سمت دیگن دیدم هرچی صدا در اوردم اینا نرفتن گفتم نه اینا گرگن دیگ امشبم شانس ماست خلاصه دیدم داره سمت راستی میاد جلو منو میگی لرز برداشته بودم فقط تنها کاری که گردم داد فریاد زدم و هدلایت هامو انداختم تو چشمشون دیگ جلو نیومدن فقط سوار چرخم شدم برگشتم ولی واقعا حس بدیه دوستان تنها نرید کوه
احسان 1400-11-24 - 8:36 ق.ظ
درسته که باید سلاح سرد(چاقو) و سگ محافظ با خودت ببری ولی تفنگ اصلا نباید ببری چون اومدی طبیعت گردی نیومدی که شکار بعدشم نباید بکشی حیواناتو باید بترسونیشون و در صورت اینکه داشت واقعا بهت حمله میکرد زخمیش کنی که فرار کنه
نفس 1400-11-25 - 9:32 ب.ظ
اره دقیقا همینکارارو کنید فقط تو دلتون برا خودتونم فاتحه بفرستید
بنده خدا 1400-11-30 - 2:02 ب.ظ
به نظر من این کارا علکیه همه چیزو با صحبت و گفت و گو میشه حل کرد حالا چرا بریم با گرگا عزیز بجنگیم؟
اكبر 1400-12-15 - 8:47 ب.ظ
براي مقابله با گرگ فقط بايد دوتا اسلحه داشته باشي، يكي تحصيلات بالاي ليسانس با داشتن ديپلم رياضي و اسلحه دوم اعتماد به نفس بالا..چون بيشتر تجمع گرگها در مشاور املاك زندگي ميكنن.
Masoome 1400-12-19 - 0:21 ق.ظ
با سلام خدمت هم وطنان عزیز داستان مربوط میشه به یکی از روستاهای استان گیلان سال ۱۳۶۶ یا ۶۷ بود صبح زود من و دوستم زهره از ی روستا به نام حاجیده به روستای دیگری به نام چلکاسر ک مدرسه ی ما در آنجا قرار داشت میرفتیم . اواسط فصل زمستان بود و برف تا بالای زانو نشسته بود و در حال باریدن بود. در بین راه دو رستا ک سر بالایی بود اکثرش ،تپه ای وجود داشت ک ما باید از بالای اون تپه عبور میکردیم ، همین ک به تپه رسیدیم صدای داد و فریاد بلندی را شنیدیم.ولی خب چون ما استرس دیر رسیدن به مدرسه را داشتیم به سر و صداها دقت نکردیم ، در مورد موقعیت تپه بگم براتون ک جوری بود به صورت طولی به جنگل های اون منطقه می‌خورد. در همان حینا حین ک در حال بالا رفتن از تپه بودیم صدای دویدن سریع را شنیدیم . وقتی به پایین دست راست خودم نگاه کردم دیدم ک ۶ یا ۷ قلاده گرگ خاکستری به صورت قطاری و پشت سر هم در حال دویدن و فرار بودن .منو دوستم زهره با تمام سرعت به سمت مدرسه مان دویدیم .خدا رو شکر ک آن گله ی گرگ متوجه ما نشده بودند.الان ک دارم با خودم فکر می کنم میگم ک چرا ی روز غیبت نکردیم و به سمت خانه ی خود نرفتیم .گرچه راهنمایی بودیم و سنی نداشتیم. عصر موقع بر گشت به خانه با ترس از گرگ ها به خانه رسیدیم.وقتی پدر و مادر ما رو دیدن و جریانو براشون تعریف کردیم گفتن گرگهای زمستون گرسنه هستنو خطرناک خدا بهتون رحم کرده ک شما رو ندیدن وگرنه..... الان سه تا پسر بزرگ و مهندس دارم و ساکن تهرانم .واقعا یاد ایام قدیم و روزای قشنگ و پر خطرش بخیر خدا همه ی پدر مادرا رو بیامرزه!
Masi 1400-12-19 - 0:41 ق.ظ
با سلام خدمت هم وطنان عزیز داستان مربوط میشه به یکی از روستاهای استان گیلان سال ۱۳۶۶ یا ۶۷ بود صبح زود من و دوستم زهره از ی روستا به نام حاجیده به روستای دیگری به نام چلکاسر ک مدرسه ی ما در آنجا قرار داشت میرفتیم . اواسط فصل زمستان بود و برف تا بالای زانو نشسته بود و در حال باریدن بود. در بین راه دو رستا ک سر بالایی بود اکثرش ،تپه ای وجود داشت ک ما باید از بالای اون تپه عبور میکردیم ، همین ک به تپه رسیدیم صدای داد و فریاد بلندی را شنیدیم.ولی خب چون ما استرس دیر رسیدن به مدرسه را داشتیم به سر و صداها دقت نکردیم ، در مورد موقعیت تپه بگم براتون ک جوری بود به صورت طولی به جنگل های اون منطقه می‌خورد. در همان حینا حین ک در حال بالا رفتن از تپه بودیم صدای دویدن سریع را شنیدیم . وقتی به پایین دست راست خودم نگاه کردم دیدم ک ۶ یا ۷ قلاده گرگ خاکستری به صورت قطاری و پشت سر هم در حال دویدن و فرار بودن .منو دوستم زهره با تمام سرعت به سمت مدرسه مان دویدیم .خدا رو شکر ک آن گله ی گرگ متوجه ما نشده بودند.الان ک دارم با خودم فکر می کنم میگم ک چرا ی روز غیبت نکردیم و به سمت خانه ی خود نرفتیم .گرچه راهنمایی بودیم و سنی نداشتیم. عصر موقع بر گشت به خانه با ترس از گرگ ها به خانه رسیدیم.وقتی پدر و مادر ما رو دیدن و جریانو براشون تعریف کردیم گفتن گرگهای زمستون گرسنه هستنو خطرناک خدا بهتون رحم کرده ک شما رو ندیدن وگرنه..... الان سه تا پسر بزرگ و مهندس دارم و ساکن تهرانم .واقعا یاد ایام قدیم و روزای قشنگ و پر خطرش بخیر خدا همه ی پدر مادرا رو بیامرزه!
امیر 1401-01-02 - 12:25 ب.ظ
بعدم اونجا گفتم طبق گفته پدرم ینی پدرم گفته بود این طور مواقع این کارو بکن
محسن طرقی 1401-01-27 - 12:04 ب.ظ
سلام دوستان روزتون بخیر راستش من مشهد زندگی میکنم. ما ساله 92 بود که خبر رسید که چنتا گرگ به گوسفندا حمله کردن راستی ما پنج کیلومتری مشهد زندگی میکنیم یعنی شهرک طرق خلاصه خبر رسید که چند تا گرگ به گوسفندان حمله کردند و بیشتر چوپانها شبا شبا با سگاشون ن بیدار بودند تا بتونم گرگ ها را بگیرند اما نمی دونم که چه جوری گرگ ها را گرفتند فقط وقتی که من رفتم پیششون دیدم دوتا گرگ رو داخل یک قفس نمیدونم چجوری برده بودن داخل قفس ولی اونجا که من رفتم خیلی از مردم شهرک طرق اومده بودم برای دیدنش و اون لحظه بود که هشت تا سگ رو داخل اون قفس انداختند و گرگ ها رو تیکه پاره آموزشی نبود ولی میتونم بگم خیلی گوسفند رو گشته بودند ینی فقط زیر گلوشونو پاره کرده بودند و می‌رفتند سراغ یکی بعدی
رضا 1401-02-01 - 4:07 ب.ظ
چند سال پیش سربازی نیمه شب در زمستان سرد از اتوبوس دم جاده روستایی پیاده میشه که8تا10کیلومتر پیاده به طرف خانه برود در بین راه گرگهاسرانجام اورا می خورند وصبح مردم ازنام او بر روی لباسش شناخته وبه خانواده اش خبر میدهند از این واقعه تلخ به این نتیجه میرسیم که خانواده ها ومرکز نظامی به سربازان بگویند که حرکت ازمقصد به خانه چنان تنظیم شود که روز به منزل برسند ویا در جای مطمئن پیاده شوند
ابوالفضل 1401-02-08 - 6:46 ق.ظ
منطقه ما پلنگ بیشتره تا گرگ!! اینو چیکار باید کرد #مازندران
حسین 1401-03-16 - 1:03 ق.ظ
چند سال پیش تو یه شب سرد و برفی زمستانی ، تو یکی از جاده های فرعی استان همدان با ماشین لندکروز رانندگی میکردیم ،یکی از دوستان می‌گفت که اگر الان از ماشین پیاده بشیم دهها گرگ به سمتمون حمله میکنن ، من باورم نمیشد تا اینکه از سر کنجکاوی یه گوشه از جاده توقف کردیم و چراغهای ماشینو خاموش کردیم ، صدای زوزه گرگها از نزدیک شدن گله گرگها خبر میداد ، فقط برای چند دقیقه توقف کردیم و با چشم خودمون جمع شدن گله گرگها دور ماشین رو دیدیم ، خیلی منظره ترسناکی بود خوشبختانه با روشن کردن خودرو و روشن کردن چراغها و اولین گاز به ماشین گله گرگها فرار کردن ،نور چراغ ماشین رو مستقیم روی گله گرگها انداختیم و دیدیم تعدادشون از ده تا هم بیشتره ، واقعا گله ای دور ماشین جمع شده بودن و معلوم بود که حسابی گرسنه ان و اگر انسانی به تورشون بخوره استخوانهاش رو هم میخورن .
رضا 1401-06-22 - 4:12 ق.ظ
پلنگ به شبح معروفه یعنی چیزی که اصلا فکر نمی کنی باشه یه هو جلوت سبز میشه. آرواره های پلنگ به حدی قویه که با یه حرکت می تونه جمجمه یه تمساح رو خرد کنه. وقتی جایی پلنگ زیاده خب باید بسیار محتاط بود. بهترین سلاح برای مقابله با پلنگ و حیوانات وحشی پر قدرت،‌ فقط و فقط دور شدن از اوناست.اما اگه مجبور به درگیری شدید دیگه از هر چیزی که می تونید سلاح درست کنید و الا خدا بیامرزدتان.
ابولفضل 1401-04-10 - 5:41 ب.ظ
من خو دم ساعت ۱۲ صبح با عموم رفته بودم کو برای آبیاری واون ترفم یه چوپان بود کا گوسفنداشو اوره بود چرا وقتی رفت. آب بخوره از چشمه یه گرگ کوچیک اومد برشو گرفت برش حدودن ۲۰ کیلو میشود با اینکه سنگین بود چنان میدویید سگشم فقد پارس میکرد خاک بر سره
کیوان 1401-09-13 - 8:42 ب.ظ
تجربه مو خلاصشو میگمقبل رفتن تجهیزات داشته باشین.اگ مجبور شدین تو جنگل بمونین حتما آتیش روشن کنین هر حیوانی ازش میترسه،از صدای شوکرخیلی میترسن.از صدای ناهنجار هم میترسن.هیچی هم نداشتین خیر سرتون برید بالای درخت.تمام
keyvan 1401-09-13 - 8:43 ب.ظ
تجربه مو خلاصشو میگمقبل رفتن تجهیزات داشته باشین.اگ مجبور شدین تو جنگل بمونین حتما آتیش روشن کنین هر حیوانی ازش میترسه،از صدای شوکرخیلی میترسن.از صدای ناهنجار هم میترسن.هیچی هم نداشتین خیر سرتون برید بالای درخت.تمام
آیلار 1401-09-19 - 8:16 ب.ظ
منو و دختر عموم و دختر عمم رفته بودیم شهرستان کلا خانوادگی بعد ما با هم خیلی دوستیم و نوجوون هم هستیم...خونه ما بودیم بعد بابا میخواست با دوستش بره باغ...خونه ما شاممون رو خوردیم و با دختر عموم و دختر عمم و بابا و دوستش پاشدیم رفتیم خونه بابا بزرگ من که ما ۳ تا رو اونجا پیاده کنن و بابام و دوستش برن باغ و مامانمم تنها بود خونمون...خلاصه رفتیم جلوی در خونه بابا بزرگم هی در میزدیم هی باز نمیکرد آخر من از در پریدم و در و باز کردم و رفتیم داخل دیدیم بابا بزرگم خوابیده...خلاصه ما رفتیم و شروع کردیم یکم بازی و خندیدن که ساعت دو شد دختر عمم گفت من دستشویی دارم بیا بریم تو وایسا تو حیاط من برم...(من از بچگی از گرگ میترسیدم) خلاصه وایساده بودم با گوشیم ور میرفتم که یهو دیدم از فاصله خیلییییی خیلیییی نزدیکی داره صدای گرگ میاد...اول فک کردم سگه کلی دختر عموم از خونه اومد بیرون گفت صدای چیه بعد یکم که گوش کردیم گفتیم گرگه بعد به دختر عمم که تو دستشویی بود گفتم سریع بیاد و اومد...ما اومدیم خونه و من کولی بازی در میوردم ساعت نزدیکای ۳ بود بعد به مامانم پیام دادم که بیداری و اینا که یه وقت بابام نیست نره تو بالکن و جایی جواب نداد به بابام پیام داد سریع جواب داد بعد گفت که خونه ام و خیالم راحت شد...ولی اونقدر صدای گرگه زیاد بود انگار سر کوچه بود نزدیکی کوه...خلاصه من اون شب اصلا نتونستم بخوابم و ترسیدم که گرگه وارد خونه بشه...صبح ماجرا رو برای خانوادمون تعریف کردیم اونام باورشون نشد که توی روستا گرگ اومده بود خلاصه میخواستم بگم گرگ میتونه وارد خونه هم بشه توی روستا ها و میتونه بپره...خیلی حواستون باشه...و اینکه من از این مطلب خیلی چیزا یاد گرفتم برای راهای مقابله با گرگ...ممنون از همه ی عزیزان
نیما 1402-04-17 - 7:54 ب.ظ
وااای خیلی خطرناکه مواظب باشید منم خیلی داستان گرگ دارم خودم همدان دانشگاه بودم کوهنوردی حرفه ای میرفتیم با بچه ها طبیعتگردی هم زیاد رفتیم توی کوه که دوستم اسیب دیده بود از گروه جداشدیم باهاش برگشتم تنها نیاد تو راه برگشت که برفم زیاد بود پشت سنگ بزرگی استراحت میکردیم که کنارش چشمه بود با دوربین ک اطرافو نگاه میکردم متوجه سه تا گرگ شدم گفتم حمید از پشت سنگ بیرون نیا فلا نمیریم جایی گفت چرا گفتم اینجا رو نگا گفت گرگن گفتم اره توعم اسیب دیدی این بدتر اونارو تحریک میکنه صبر کردیم تا یه گروهی از راه رسید باهاشون هم مسیر شدیم برگشتیم
مرتضی 1401-10-09 - 0:47 ق.ظ
سلام درسال۷۴باسه تاازدوستانم درفروردین ماه رفتیم کوه یک خر ودوتاسگ هم باخودمون بردیم اول کارمن گفتم سگ برای چی میاری ۵ یا۶ روزازکجامیخای غذابدی به این حیوانهادوستم که تجربه بیشتری داشت گفت دراین فصل وپاییز گرگهاتحاجمی هستن درپاییز بخاطرجفت گیری دربهاربخاطر داشتن توله خلاصه رفتیم وعصربه نقطه ای که میخواستیم رسیدیم چادرمرتبی بپاکردیم وخروسگهارو کنارچادر بستیم اوایل شب برف گرفت وتانیمه های شب همه جاسفید شد ماازسرماجرات بیرون رفتن ازچادرنداشتیم که به یک باره صدای زوزه ی چندگرگ رادرنزدیکی چادرشنیدیم وسگها شروع به پارس کردن کردن ماسریع بیرون رفتیم ودوستم سگهاروبازکرد ماگرگهارونمیدیدیم چون مه بود ولی سگهامتوجه شده بودند که نزدیک هستند گرگها مابه سمتی که سگهاپارس میکردند میدویدیم وسروصدامیکردیم وسگهاهم بامامیدویدند ولی همین که مابه سمت چادربرمیگشتیم سگهاجلوترازمابه سمت چادر فرارمیکردن شب وحشت ناکی بود وآن شب تاصبح نخوابیدیم وصبح که هواروشن شد ومه رفت جای پای گرگها تا۲۰ متری چادر بود وتعدادشون هم خیلی زیادبود وبه قول دوستم اگه سگهانبودن گرگهاهم خرومیخوردن هم مارو پاره میکردن ماقراربودیک هفته کوه بمونیم ولی ازترسمون فرداش حرکت کردیم برگشتیم بیام خونه که نزدیک یک چشمه که درخت بیدی هم اونجا بود گله گرگهارودیدیم ازترس داشتیم سکته میکردیم اما نمیدونم ازپارس سگها وبودن چند نفری ماترسیدن یاسیربودن بادیدن ما خیلی عادی وبی خیال بلندشدن واز چشمه دور شدن وگه گداری برمیگشتن نگاهی میکردنو باز میرفتن تاازدیدماخارج شدن خلاصه سگها خیلی بدردمون خوردن چون سگ کنارت باشه جراتت صدبرابرمیشه هرچند ما خیلی ترسیده بودیم امابه قول دوستم اگه سگهانبودن بدون شک گرگهااحساس قدرت بیشتری میکردن وبه ماحمله میکردن .....انشاالله هیچ گرگی به زندگیتون نزنه
شقایق 1401-10-17 - 10:21 ق.ظ
نمیدونم‌واقعا بعضیا میگن سگ ببرید سگ به گرگ حمله کنه یا سگ پیشمون باشه گرگ حمله کرد اون دفاع میکنه خیالمون راحته والا من حاضرم گرگ به من حمله کنه یه مو از سر سگم کم نشه والا سگ اون لحظه پیشم باشه بیشتر استرس میگیرم خودمو میندازم وسط بهضیا چطور اینقد اشغالن اینا درسته حیوونن ولی عزیزن چه سگ چه گرگ بایکم خشونت دوتاشون رام میشن فقط باید بلد باشید درعین حالی که خشن باشون برخورد میکنید اعتماد بنفسم داشته باشید همین ..اقایونی که سر خانوماشون عربده میکشن و خانومایی که سر اقایونشون داد میکشن طرف مقابل موش میشه همونجوری باشید گرگ بیچاره خودش میره...اسلحه و چاقو و همش چرته مهمترین چیز تواینجور مواقع خشم با اعتماد بنفسه
محمد 1401-10-27 - 4:58 ب.ظ
بعضیا داستان نویس میشدن بهتر بود خخخ
رضا عباسی 1401-10-29 - 9:36 ب.ظ
من خیلی طبیعت رفتم گرگ تایک قدمیم هم اومد ولی وقتی ترس ولرزش در درونت نبینه سرشو می اندازه پایین میره .خلاصه بگم هیچ جانوری بدترازدوپا ندیدم علی الخصوص ماده هیچ ضربه ای ازهیچ حیوانی نخوردم بعد49 سال ازیه ماده کفتار وکرکس وخوک ویا گاووحشی چی بگم اززن هرزه خوردم که خیلی هم خودشونو خدامیدونن خرمقدس سرشون توکون امام جماعت ووو پدرسگ وهرزه ازاینا بترسید
Tanha 1401-11-01 - 4:03 ق.ظ
خداوندهمتونو شفابده
مملی 1401-11-10 - 1:27 ق.ظ
آقا دمتونگرم بابت خاطره هاتون همه رو خوندم. منم یه تجربه ای دارم در مواجهه با گرگ. سال ۸۹ با دو تا از دوستام رفتم روستامون. یکی از روستاهای خلخال. دقیقا اوایل برج ۱۲ بود که بچه ها رو بهمراه دو تا سگ با خودم بردم دره های اطراف روستا میخواستیم آتیش درست کنیم که دیدم سگها شروع کردن به پارس کردن رفتم جلو دیدم که دارن یه گرگ رو دنبال میکنن از ما که دور شدن شنییدم که چنتا سنگ از بالای دره افتادن پائین برگشتم دیدم سه تا گرگ از بالا دارن میان سمت ما ، هممون قفل کرده بودیم فقط یه لحظه به ذهنم رسید که باید داد و بیداد کنم و دستمم یه چوب سنگین بود، با داد زدن ما گرگها وایسن ولی بعدش خیلی یواش داشتن میومدن پائین شروع کردم سوت زدن و سگها رو صدا کردن، که خداروشکر سگها بیخیال تعقیب اون یدونه گرگ شدن و همینکه نزدیک شدن متوجه حضور اون سه تا گرگ شدن و فراریشون دادن. فقط میخواستم بگم که گرگ خیلی باهوشه ، خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنید. یکیشون اومده بود سگها رو فریب داده بود و ۳ تای بعدی هم میخواستن به ما حمله کنن . ببخشید طولانی شد
عاشق طبیعت 1401-11-15 - 5:41 ق.ظ
درود به همه دوستان پیش از هر برنامه در طبیعت ؛ اول بررسی منطقه و استفاده از تجربه محلی ها یعنی باید ها و نباید ها بعدش پیش بینی , آموزش و تجهیز . که بخشی از این میشه حداقل آمادگی برخورد احتمالی با جانورانی مانند گرگ . پس وقتی زمستونه , وضع هوا رو هم میدونیم سابقه مشاهده گرگ در منطقه رو هم شنیدیم , منطق حکم میکنه ماجراجویی نکنیم و در بخش دوم چنانچه درگیر برنامه ای شدیم , مخلوطی از همه ابزار و روشهایی که دوستان گفتند بهتره یا باید با ما باشه و مهم تر اینه که کاربرد اونا رو هم بلد باشیم . ضمن احترام به همه نظرات ؛ من آتش و همراه داشتن سگ و سلاح گرم مجاز رو در این خصوص ارجح میدونم.
رحیم 1401-11-27 - 0:47 ق.ظ
پیشنهاد میکنم جمعه ها برید سفر چون گرگ ها تعطیلن و بیرون نمیان.
عرفان 1401-12-01 - 1:52 ق.ظ
دوستان سلام من خودم بچه یکی ازروستاهای آذربایجان هستم وهمه عالموآدم‌میدونن که بزرگترین گرگهااکثرادرمنطقه آذربایجان واطراف همدان هستش اولا که وقتی گرگ بهت حمله میکنه چنان بخودت میرینی که یادت میره ازکپسول آتش زا استفاده کنی اگر دوتاگرگ باشن که فاتحت خونده است ولی اگریه دونه بود اگرکتی چیزی پوشیدی دربیاروخواست نزدیک بشه بچرخون البته این درمواقعی هستش که چیزی همراهت نیس گرگ بادیدن چرخش کت جرات حمله نمیکنه وآروم آروم عقب برین تا نزدیک آبادی بشین بحض نزدیک شدن به آبادی خودش میفهمه وفرارمیکنه اونایی هم که اینجاادای رامبورو درمیادن قسم میخورم که تاحالا از نزدیک حتی یه گرگ هم ندیدن زمانی که گرگی رو ببینی ناخودآگاه پاهات سست میشه پس به هیچ عنوان تنهایی جایی نرین مخصویا زمستان که گرگ گرسنه است وچیزی حالیش نیس من خودم یه بار بخدا توجاده نزدیک ۱۵گرگ رو باهم دیدم ولی شانس آوروم که توماشین بودم
سلطانعلی 1401-12-10 - 9:38 ب.ظ
باعرض سلام من ازکدوکی کنارگله بودم وپدرم گله داربود زمان قدیم نون کم بود وبخاطرهمین گله دارهاسگ زیاد نگه نمیداشتن مثل الان ....ما۲۵۰تاگوسفندوبزغاله داشتیم وسه تاسگ که یکیش مثل خرس بود وگرگ گیر بود وبه آدم کاری نداشت ولی دوتای دیگه خیلی درشت نبودن ولی آدم گیربودن یک سال من وپدرم درپائیز داشتیم درصحرا گوسفندمیچراندیم ازصبح پدرم میگفت حالم زیاد خوب نیست وبعدازنهار که کمی قورمه بانون بود پدرم تب ولرز کرد و گفت من میرم خونه توهم شب گوسفندهاروبزن دورچین ممدآقا من بااینکه ترسیده بودم ولی جرات هم نداشتم روی حرف پدرم حرف بزنم وگفتم باشه ازظهرتاغروب به چشم بهم زدنی گذشت ومن غروب گله رو بردم تودورچین ممدآقا وچندتاچوب گذاشتم جلوی درورودی دورچین دیواردورچین بلند نبود اما گوسفندهانمیتونستن ازاون برن بیرون ومیشد شب راحت خوابید منهم یکی ازسگهاروبستم جلوی ورودی دورچین وخودم رفتم یک گوشه وشولا انداختم خوابیدم یک دفعه نیمه شب صدای سگهابلند شد ویک چیزی روازتوگوسفندهادنبال کردند وازدورچین بیرون کردندو دنبالش دوتاسگ رفتن وسگی که بسته بود موند منهم یک دوری توگوسفندهازدم متوجه شدم فقط ترسیدن وبازهم گرفتم خوابیدم که یک دفعه دیدم سگی که بسته بودم پارس میکنه وگوسفندهارم کردن بلندشدم دیدم چندتا گرگ افتادن توگوسفندهاودارن گوسفندهارو میگیرن زودرفتم وسگ روباز کردم اماگرگهازیادبودن وسگ تنها فقط دور میزد دور گرگها وگه گاهی درگیرمیشد وعقب میرفت تااینکه اون دوتا سگ هم برگشتن وسگ بزرگه همین رسید یکی ازگرگهارو گردن گیرکردو آنقدرتاب داد تاخفه شد وبقیه گرگهافرارکردن اما اون شب ۷تابزغاله وسه تا بره رو گرگهاحروم کردن و۱۲تا بره وبزرو زخمی کردن فرداپسرعموم وعموم صبح اومدن عموم داشت سکته میکرد وبابامو فحش میدادو میگفت امروز مادرت گفته بابات تنهات گذاشته شب تودورچین ممدآقا ...ومن هم ازترسم دوست نداشتم برم خونه وفکرمیکردم برم پدرم کتک سیری بهم میزنه اما وقتی رفتم خونه بابام گفت فدای سرت خودت چیزیت نشده خدارو شکر این بهترین لحظه ی زندگیم بود چون باباهای قدیم اصلا محبتشونرو به زبون نمی آوردن خلاصه بابدبختی زندگی کردیم هنوزهم بدبختیم
سلطانعلی 1401-12-10 - 9:47 ب.ظ
درادامه نوشته هام ببخشید من سواددرست ندارم ونمیتونم خوب بنویسم ودرست وحسابی ازاونداتفاق اونجوری که بود بگم شرمنده ی شما که وقتتونو گرفتم
سلطانعلی بستوزنان 1401-12-16 - 9:46 ب.ظ
من چوپان هستم یک گله ۳۰۰تایی بز ونر ومیش دارم و۷تا سگ که اختشون کردم که دنبال ماده سگ وماده گرگ نرن این سگهااگه یک ماه هم گله توکوه تنهابمونه نمیزارن پرنده نزدیک گله بشه داشتن سگ خوب وقلدر بهترین راه برای مقابله باگرگه تاحالا بااینکه تو محله ما گرگ زیاده به گله من گرگ نزده یک بار ۱۱تا گرگ توی یک شب بارانی پاییزی به گله من حمله کردن من توشولا خوابیده بودم یک دفعه گوسفندهارم کردن وسگها زدن توگله یک گرگ زده بود توگله تاسگهارو دنبال خودش ببره بقیه گرگها بزنن به گله که سگها گرگرو دوره کردن وهمون توگله گرفتن وداشتن پارش میکردن من رفتم های کردم وگرگو اززیر دست وپای سگها رها کردم وباچوب سگهارو عقب روندم گرگ فرارکردوسگها دنبالش آخه کشتن گرگ جرمه ومن خودمم دوست ندارم حیوانی رو ازبین ببرم چون ماوارد قلمرواوناشدیم خلاصه چشمتون روز بد نبینه همین گرگ دررفت وسگها دنبالش رفتن ازپشت تپه کنارمون ۱۰تاگرگ گله رودور زدن ولی شکر خداسگها دور نشده بودن ومن همین های های کردم برگشتنو گرگهاپابه فرارگذاشتن ببخشید خوب نتونستم توضیح بدم ولی چوپانی کارخیلی سختیه مخصوصا الان که گرگاس زیاد شده الوفه گرون شده چراگاه هارو گرفتن وساختوسازکردن بدبخت شدیم رفته گرگ به جای گله به زندگیمون زده
وحیدکرمانشاه 1401-12-22 - 11:23 ب.ظ
آقایان لیدین اند جنتلمن خیلی لذت بردم از داستانهاتون واقعا. مخصوصا وقتی دست چپتونو تودهن گرگ میکنید وبا اون دستتون بهش چاقو میزنید و با دست سومتون خفه ش میکنید. این خودش داااااد میزنه که هیچکدومتون هنوز حتی از ۱۰کیلومتری یه گرگم به چشم‌ ندیدین درتمام عمرتون. ولی ادامه بدین داریم استفاده میکنیم
رضا 1401-12-23 - 11:57 ب.ظ
دوستان من زنبور دارم،خدا میدونه چکار سختیه،فکر کن تو کوه دور از روستا و آبادی،شبا باید هم مواظب خرس و گرگ و پلنگ باشی،روز ها هم مواظب مار و عقرب… برای خود من اتفاق افتاد که شب برای اینکه خرس به کندو ها حمله نکنه رفتم داخل زنبورستان خوابیدم و نگهبانی دادم،گرگ که ماشاالله خوبه هم میترسه و هم نمیتونه بالای درخت بیاد یا حتی با ضربات چاقو از پا درمیاد،ولی خرس نه…خرس هرچی داره چربیتفنگ دو لول هم نمیتونه کاریش بکنه حتی زخمی چه بسا حیون وحشی تر هم میشه.مشکلات یکی دوتا نیس خرس بالای درخت هم میاد و حتی میتونه چادر برزنت رو هم پاره کنه ولی خداروشکر از نور و سروصدا میترسه و سگ میتونه حضورشو برای صاحب کندو اعلام کنه
ایضا 1402-01-23 - 11:57 ب.ظ
من تازه سربازیمو که تموم کردم وارد کار دامداری شدم و الان که بهاره باید گوسفندارو برد کوه ها و ارتفاعات..ولی من تا الان نه کرگ دیدم نه مار ن چیزی ولی برای سود که این موقع ها حاصل کار ۶ماهته باید رفت دیگه نمیدونم چکار کنم استرس ترس از گرگ دارم تفنگ هم دارم ولی خب سنگینه نمیشه که همش حمل کنم.ترقه خوبع؟سگ داریم ولی تازه اوردیم منو نمیشناسن و حمش میخابن
سلیم شکاری 1402-01-29 - 6:46 ق.ظ
سلام دوستان اولاً گرگ هیچ وقت ب انسان حمله نمیکنه ما تا باحال نشنیدیم بگن گرگ یه آدمو خورده دومآ اگه حمله کنه فقط زخمی می‌کنه نمی کشه.
Taha 1402-03-01 - 0:12 ق.ظ
دوستان بهترین کار فقط داشتن دو یا سه قلاده سگ خراسانی یا سرابی یا قهدرجونی هست گرگ حتی با اینکه گرگ قدرت آروارش از این سگایی که گفتم کمتره یا حالا برابره فقط وحشی بودنشه ک سگو میترسونه و یکی سریع بودنش تو درگیری وگرنه یک گرگ یا حالا دوتا گرگ تا اونجایی که راه فرار داشته باشند فرار میکنن اگر نداشتن وارد درگیری با سگای شما می شوند مگر اینکه واقعا گرسنه باشند هر چند که اگه سگ های شما واقعا نژادشون اصیل باشه و درست آموزش دیده باشن بازم گرگ جرعت نزدیک شدن بهشون را نداره اولویت اولتون سگ باشه اگه شرایط بردن سگ رو نداشتین تفنگی همراه خود داشته باشین ک نیاز نداشته باشه هی خشابش رو پر کنین مثلا وینچستر به همراه داشته باشین هرچند که اگر یه گرگ رو بکشین عذاب وجدان عجیبی می گیرین حتی با اینکه اون می خواسته شمارو بکشه و مطمئنم اگر با گروهی باشین دوست دارین با یک گرگ دوست بشین چون فکر میکنین تعدادتون زیاده خبری نیست اگرهم خودتون و باشین و یک گرگ مطئنم دلتون می خواد یا از دستش فرار کنین یا با هاش وارد درگیری بشین اگر هم خودتون باشید و چند تا گرگ که اصلا توصیه نمی کنم تنها برید تو طبیعت، فقط باید بگم می تونین اشهد بخونین همینولی چیز دیگه ای هم ک هست گرگ ها شدیدا از آتیش میترسن.من که بچه سوسولی هستم ولی یبار همینجوری با پسر عمه ی پسر عمم رفته بودیم پا گله.یه پنج شیشتا گرگ وحشی هم داشت همه سرابی و خراسانی بودن،گله هم خب سنگین بود دیدیم گوش های خر تیز شد و سگا شروع کردن پارس کردن فهمیدیم داره گرگ میاد فقط تفنگا فامیلمون برداشت و یه دوتا تیر هوایی زد ولی بازم گرگا اومدن همین که اومدن سگ ها با یکیشون درگیر شد اون یکی گرگه هم اومد وسط درگیری و خلاصه یه گرد و خاکی هم بلند شده بود تو شب هم بود فقط تنها کاری فامیلمون کرد این بود که خان رو هم ول کرد وسط درگیری اسم یکی از سرابی هاش خان هستش اونم که ول کرد گرگ ها فرار کردن. ولی برام تجربه شد که دیگ همیشه دو سه تا قلاده سگ همراه خودم داشته باشم اگر رفتم تو طبیعت.
صدرا 1402-03-15 - 4:06 ب.ظ
سلام بهتره دسته جمعی برویم یا با چاقو چوب فندک یاسگ نگهبان برویم تا از برخورد د با گرگ جلو گیری کنیم
صدرا 1402-03-15 - 4:08 ب.ظ
سلام. بنظر من بهتر است با چاقو یا دسته جمعی برویم یا با سگ نگهبان تا با مواجه شدند با گرگ جلو گیری کنیم
صدرا 1402-03-15 - 4:09 ب.ظ
چوب را عامل ببریم تا بتونیم سریع تر آتش روشن کنیم
صدرا 1402-03-16 - 5:19 ق.ظ
از اینا یک. شاهنامه میشه نوشت
پیمان محبی 1402-03-16 - 1:17 ب.ظ
من یک کوهنوردم ، یه شب که رفته بودیم کوه‌های چهارمحال بختیاری شب بمانیم برای من مشکلی پیش آمد باید برمیگشتم یکی از دوستان همراهم شد تا تنها نباشم حدود ساعت 9 شب بود اونشب ماه هم بود ولی مسیر طوری بود که سایه کوه میوفتاد در مسیر و بسیار تاریک بود از ترس مارافعی و عقرب فراوان بشدت جلوی پایمان را با دقت میدیدیم که تقریبا از اطرافمون غافل شدیم دوستم جلو میرفت و من پشت سر او،، حدود پنج شش کیلومتر که از کمپ دورشدیم من متوجه یه صدا و حرکت از پشت سرم شدم ولی نور میانداختم چیزی نمیدیدم به دوستم گفتم از پشت سر صدا راه رفتن یه حیوون میاد گفت روباهه با فاصله همراه آدما میاد خلاصه پیش رفتیم تا بطور اتفاقی نور هدلایتم افتاد به چشمای دو سه تا حیوان که از سگ بزرگتر بودند ولی با فاصله از کنار ما پنهانی تعقیب میکردند من خیلی شجاع هستم ولی تا که خودم را درکوه بدونه وسایل حفاظتی دیدم ترس گرفتم و دوستمم خیلی ترسید یه چراغ قوه پلیسی داشتم گذاشتم روی چشمک زن و دائم دور رو برم میچرخوندم و اونا نزدیک نمیشدند ولی اگه دو سه دقیقه مکث میکردم بعد نور مینداخدم خیلی نزدیک میشدند با ترس شدید دو سه کیلیومتری اومدیم تا ناگهان صدای چند سگ گله که در اون نزدیکی بود شندیدم که برای ما سر و صدا میکردند و هیچ وقت تو زندگییم اینقدر صدای سگ برام دلنشین نبود و انگار یک نیرویی تو وجودمان جریان پیدا کرد و مسیر را تغییر دادیم و رفتیم بسمت سگها نزدیک گله‌دار که رسیدیم سگها بسیار پارس میکردند و ما لذت میبریم و با نور چراغ چوپان را متوجه خودمان کردیم سگهارا آرام کرد و تا که مطمعن شد کوهنوردیم ، کمکمان کرد تا به جاده رسیدیم و گفت این منطقه گرگهای فراروانی داره چطور این اشتباه را مرتکب شدید ولی خوشبختانه تاحالا هیچ گرگی به انسان حمله نکرده واگه به ندرت حمله بوده از گرگاس بوده نه از گرگ .
نیما 1402-04-17 - 11:20 ب.ظ
آفرین دقیقا خخیلییی باهوشه عوضی حیوانی به هوشیاریو برنامه ریز بودنه گرگ ندیدم پدر سوخته یسری تا یه جا مارو تعقیب میکردن بدون اینکه مدتها بفهمیم اما من شوکر خیلی قوی داشتم بطوری که صداش اینقدر وحشتناک بود حتی شیرو خرس هم فراری میداد ...حیف گم شد ...ولی تو کوهنوردیو طبیعت گردی خیلی بدردم میخورد من خاطره گرگ چنتا دارم خیلی جالبن سر فرصت تعریف میکنم
حسن خان 1402-04-24 - 1:15 ق.ظ
دوستان گرگ خیلی وحشی است مواظب باشید. فقط سگ سرابی جلو گرگ مقاومت می‌کنه و می‌کشه ‌ . آشیل اسطوره سرابی بود. قره خوشگلی که ۹ سال داشت و از بین ما رفت یادش گرامی. داخل اینترنت سرچ کنید
محمد 1402-05-07 - 1:57 ق.ظ
دوستان گرگ دیدید نترسید شما باید از گرگ هار تر باشید. یعنی اول شما باید حمله کنید.اگه صلاحی همراهتون نبود با دندون گازش بگیرید.و در صورت فرار گرگ اونو تعقیب کنید اگه گله ای دورتون رو گرفتند خونسردی خودتون رو حفظ کنین شما هم بلا فاصله ب دوستاتون زنگ بزنید.با تشکر
جواد روحی 1402-06-11 - 1:37 ب.ظ
هر که با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند..... باقی شعر مشیری رو حتما تا آخر همه خوندین بدون سانسورش رو.... دیگر نباید از مقابله و مواجهه با گرگ ها نوشت ،با این شرایط گرگ های طبیعت خوار و و زمین خوار و سرمایه خوار و نخبه خوار و هنر خوار ادم خوار ......وجود دارند،که شب و او روز دارند ملت را می درند،که باید راه کاری جست برای مقابله با چنین موجودات درنده به مراتب وحشی تر از گرگ. مردمان گر هم دکر را میدرند گرگ هاشان........ گرگ ها در طبیعت قلم رو مشخصی دارند ، باید ترسید از گرگهای که حتی به رویا های درون مخیله شما هم کار دارند.
Mash pouya 1402-06-21 - 2:53 ق.ظ
دوستان من خودم یبار تجربه رو به رو شدن با گرگو داشتم حمله کرد طرفم یه جا خالی دادم یه مشت زدم تو پوزش افتاد و تا اومد بلند شه فرار کنه یه لنگ پا براش گرفتم خورد زمین خلاصه یهو صداش در اومد گفت مشتی درسته طبیعت همیشه طرفدار قوی ترا بوده ولی این رسمش نیس حقیقتش دلم براش سوخت و وایسادیم به حرف زدن یه قوطی عرق کشمش گذاشتم وسط و تا صبح می زدیم صبحشم کلی تشکر کردو رفت
وفادار 1402-08-03 - 4:42 ب.ظ
بهترین کامتی بودکه خوندم خخخخخخخخخخخخ ولی بدون شوخی من یک روز بابرادرکوچکم برای سبزی کوهی ۴صبح حرکت کردیم به سمت کوه مادوتاسگ داشتیم ولی چون نمیخواستیم غذابرای سگ برداریم و کوله هامونو سنگین کنیم اونها رونبردیم وتایک جایی دنبالمون اومدن ولی مازدیم برگشتن ساعت ۵ونیم هواداشت روشن میشد توراه بودیم که ازبالادستمون صدای ریزش سنگ ریزه شنیدیم وانگار روی شنهای بالادستی حیواناتی راه میرفتن وبه یک باره صدای سگها درآمد وازده هامترعقب تر به سمت مادویدن وبه سمت اون حیوانها رفتن ماندیدیم اونهاچی بودن ولی احتمال زیاد گرگ بودن وسگها هم که میدیدن مامیزنیمشون برگردن بافاصله دنبال مااومده بودن وتا مااحساس خطرکردیم اومدن جلوبرای دفاع ازما وتاشب که مابرگشتیم باماموندن وما نصف غذامونو دادیم خوردن ....سگهاخیلی وفادارن وای کاش بجای پاچه گیری وفاروازسگها یادبگیریم
امیر 1402-06-27 - 11:46 ب.ظ
گرگ حیوان خیلی خوبی هست و یکی از بی آزار ترین حیوانات جهان است کلا هیچ وقت گرگ به انسان حمله نمیکنه چرا چون مثل سگ باهوش نیست ولی قدرت بالایی داره البته باید گفت تمامی پستانداران هوش و استعداد بالایی دارند حتی الاغ هم که اسمش بد در رفته هوشش خیلی عالیه یا گوسفند هم که میگن اگه یک گوسفند خودشو پرت کنه اون یکی هم پرت میکنه هوشش خیلی بالاست در صورت مواجه با گرگ باید خونسردی خود را حفظ کنید و گرگ از چیز هایی که ما میترسیم میترسه مثل آتش آب و صداهای فرکانس بالا اگر این سه تا را داشته باشید خیی خوبه ولی فکر نکنم آب خیلی برای سگ سانان خوب باشه ولی آتش و صدای فرکانس بالا خوبه اگر گرگی حمله کرد میتونید از این دو روش استفاده کنید میتونید خودتون اسپری شعله افکن درست کنید یا تو گوشی صداری فرکانس بالا داشته باشید البته گرگ هیچ وقت حمله نمیکنه بلکه گرگاس حمله میکنه بله درست شنیدید گرگاس حالا گرگاس چیه گرگاس از ترکیب سگ و گرگ به وجود اومده هم باهوشه هم قوی و دیگه هیچ جور از انسان نمیترسه مثل قاطر میمونه که از ترکیب الاغ و اسب به وجود اومد کلا از خطرات نزدیک شدن گرگ به محل زندگی انسان همین گرگاس هست کلا من طبق تجربه و فیلم هایی که دیدم حیوانات ایران به هیچ وجه حمله نمی کنند بلکه فقط در صورت آزار و اذیت و تحریک و نشان دادن دندان ها و کشاندن حیوان به رقابت و گرفتن غذا و کتک زدن و پرتاب سنگ و.... کلا گرگ ها حمله نمی کنند و همه حیوانات هم گوشت ما را دوست ندارند چون گوشت انسان طعمی شبیه به خوک میده و هیچ حیوانی هم گوشت خوک دوست نداره اگر هم کاری نداشته باشید حمله میکنند یا هار هستند یا مجبورند گوشت شما رو بخورند البته گرگ ها به حقوق انسان احترام میگذارند و هیچ وقت بخاطر گرسنگی حمله نمیکنند مگر اینکه مجبور باشند البته میتوان با آتش و صدای فرکانس بالا به راحتی با کمترین آسیب دورشان کرد من خودم صدای فرکانس بالا گوش کردم واقعا بده و سردرد میگرم حالا ببینید قدرت شنوایی سگ و گرگ که بالاست چه بلایی سرشون میاد من البته نمیگم از حیوانات صدمه ای ندیدم ولی حیوانات وحشی تابحال ندیدم و صدمه ای ندیدم ولی حسوانات به نسبت مهربان مثل گربه چنگ زد و زنیور نیشم زد و حتی خروس هم دنبالم کرد اینم بدونید قدرت خروس از گرگ هم بدتره چون خروس غیرتی تره و مورچه گازم گرفت کلا از موجودات بی آزار بیشتر آسیب دیدم تا موجودات وحشی گرگ هم یک حیوانه و مثل ما زندگی داره میکنه و وقتی کاری باهاش نداشته باشی بهت حمله نمیکنه من حیوانات وحشی مثل روباه رو دیدم که اصلا کاری به کارم نداشت یا جغد یا مار هم دیدم کلا ۱۰۰ نفر سالی از حمله گرگ میمیرند اما سالی ۱۰ هزار نفر از نیش پشه میمیرند یا تصادف و.... پس نتیجه میگیریم حمله گرگ خطرناک نیست البته باز هم حواستون به گرگاس باشه چون این چیزایی که گفتم به گرگاس مربوط نمیشه بلکه به گرگ مربوط میشه
محمد 1402-07-09 - 11:57 ق.ظ
سلام سرتونو درد نیاورم حدود ۲۰ سال قبل من با۶تا از دوستان به یه غار میرفتیم تو کوه وشب میخوابیدیم خیلی این کارو کرده بودیم ولی یه شب حدودساعت ۲ همه خواب بودیم دور آتیش رفیقم نگهبان بود یهو داد زد اینجا رو نگاه کردیم بالای ۵۰ تا چشم سفید داشتن مارو نگاه میکردن شروع کردیم تنه های درختی که با خودمون آورده بودیم و آتش زدن و۶ نفره با داد به سمت چشما پرتاب کردن اونا فرار کردن ولی دیگه نرفتیم
کامران 1402-08-22 - 9:11 ب.ظ
سلام تومحل ماگرگ زیاده وحتی سگهاروتوزمستون اگه تنهاباشن میبرن ومیخورن من یک تفنگ بادی خریده بودم وسن وسالم کم بود فکرمیکردم چون تفنگ دارم دیگه گرگ سمت من نمیاد یک روز غروب باتفنگ بادی راه افتادم سمت باغ ودرراه که میرفتم صداهایی ازپایین دست راه آبرومی آمدراشنیدم به سرعت برگشتم وبه سمت درختی که دراون نزدیکی بود رفتم وازدرخت بالا رفتم تفنگم هم که کوله بندداشت بردم بالا به هوای اینکه اگرحیوانی اومد اونرو شکارکنم بعداز چند دقیقه یکدفعه دیدم ۷تا گرگ خاکستری به اندازه گوساله اومدن سمت درخت وچنددوری زیردرخت زدند ویکیشون یک پنجه ای به درخت زد من ازترس سکته کرده بودم واگه تفنگ شکاری هم داشتم نمیتونستم بهشون شلیک کنم دستم سست شده بود بااین حال انقدردادزدم تاسگهای دامداری نزدیک اون راه آب اومدن پایین وتاصدای سگها نزدیک شد گرگها پابه فرارگذاشتن وسگهاهم دنبالشون رفتن منم تندازدرخت اومدم پایین وتاخونه مثل اسب دویدم ودیگه غروبهابیرون نرفتم درروستای ما تاحالا چندین نفر توسط گرگ زخمی شدن
حسین 1402-08-28 - 3:36 ق.ظ
کی میگ گرگها با انسان کاری ندارن! گشنه باشن به آدم هم حمله میکنن چند وقت پیش تصویر فردی از روستاهای همدان رو دیدم که متاسفانه گرگها بهش حمله کرده بودن و بیشتر بدنش رو خورده بودن، از یکی از پاهاش فقط استخوانها و مفصل بین آنها باقی مانده بود ولی پای دیگر کاملا سالم بود و شلوار هم داشت،حتی جوراب هم به پاش بود!
احمد 1402-09-26 - 8:26 ب.ظ
دوستان .داشتن اسلحه مهمه ولی هر طبیعت گردی هم نمیتونه داشته باشه ولی به همراه داشتن چاقو قمه حتی شمشير قداره خیلی کمک می کنه در کنار اینها ترقه واز این ترقه ها که برا نور افشانی هست حتما حتما در کوله داشته باشید البته نترسیدن وجسور بودن مهمه برای استفاده از این وسایل چون گرگ ها را روانشناسان طبیعت نام می برند وفقط کافیه حس ترس را در وجود شما حس کنه .من تنها سال هاست به کوه میرم الان تجهیزات کاملی دارم برا کوه نوردی ولی چند سال قبل با ۵ تا ترقه کبریتی تونستم ۳ تا گرگ را از خودم دور کنم تا به نزدیکی روستا رسیدم
اراد 1402-10-04 - 2:12 ق.ظ
با سلام من خودم یک شکارچی هستم و عاشق شکار هستم به نظر من نه تنها این حیوانات درنده گرگ بلکه تمام حیوانات درنده مثل شیر پلنگ گرگ کفتار شغال سگ کرگدن گراز مار تمساح موش ببر روباه عقاب و دیگر حیوانات وحشی و نجس روی کره زمین که هستند باید یک روزی از چرخه حیات حذف بشن حالا بدست بشر یا بدست هرچیز دیگری چون وجود این حیوانات وحشی باعث از بین رفتن گونه های جانوری اهلی میشه و همین امر باعث نابودی چرخه حیات میشه متاسفانه متاسفانه این خلق الله سخت در اشتباه به سر می برد به قدری نادان و مغز کوچک هست به غیر از یک عده قشر تحصیل کرده در اشتباهه فکر میکنه این حیوانات وحشی مثل پلنگ گرگ وهر حیوان وحشی دیگری باعث شکوفایی چرخه طبیعت میشه و باید در حفظ نگهداری آن کوشا باشه نمیدونه که این حیوانات وحشی باعث نابودی طبیعت و چرخه حیات زندگی انسانی محیط زیستی رو مختل میکنه سالانه چقدر خبر حوادث حمله سگ گرگ پلنگ گراز و... به انسان ها دام ها و چقدر کشتار در طبیعت صورت می‌گیرد مثل یه یک فرد جنایتکاری خونخواری آدم میکشه قتل میکنه و کسی او رو نیست دستگیر کنه و تو قفس بندازه یا کسی در طبیعت اشغال میریزه ولی کسی کاری انجام نمیده که اون عمل زشت رو انجام نده در مورد حیوانات هم همین صدق میکنه حیوانی که وحشیه مثل پلنگ گرگ گراز شیر روباه شغال کفتار تمساح راسو کرگدن گوریل خرس عقاب و دیگر حیوانات وحشی که در طبیعت هستند باید نسل اینا منقرض بشه و شکارچیان باید منقرض کنند بکشند تا نسل این حیوانات وحشی از بین بره مثل دایناسور نه یه عده شکارچی که از این راه سود می‌کنند یا حیوان با ارزشی مثل آهو یا پرندگان اهلی و دیگر حیوانات اهلی رو می‌کشند و تجارت می‌کنند متاسفانه محیط زیست و محیط بانی در ایران و دیگر کشور های عقب افتاده در جهان باعث شده در طبیعت باعث نامنی وافزایش حیوانات وحشی شده و کسی هم پاسخگو نیست چون جای حیوان وحشی در قفس در باغ وحش ها و پارک ملی های بزرگ و حفاظ دار هست که حیوان وحشی از اون حفاظ ها عبور نکنه به مناطق شهری و روستایی یا جنگل بیاد یا کویر یه هرجای دیگری بیاد اینه ماجرا
بانوسحر 1402-10-04 - 8:54 ب.ظ
پارسال زمستان ساعت ۹شب پسرنوجوانم رفته بود پشت بام که ازسمت کوچه فاصله اش با زمین همسطح میشه توروستا خونه ها قدیم روهم ساخته میشدن بعدازنوسازی وساخت وساز چنتافقط سبک قدیم موندن که یکیش محلزندگی ماست شوهرم گنجه کبوتراش ویه اتاقک کوچولو اونجا ساخته لبه های پشتبام رو فنس یک متری کشیده بود۲تاتوله سگ که سیل مادرشونو برده بودروغذامیدادیم گرسنه نمونن سروصداشدفکرکردم باهمدیگه درگیرشدن توله ها یه چوب نازک برداشتم برم بزنم به دیوار یا درخت همورها کنن تا در نرسیده برگشتم تایه لقمه نون وپنیروخیارگوجه برای پسرم هم ببرم که پسرم به گوشیم زنگ زد وباترس میگفت مامان گرگ بزرگ خاکستری پشت خونه است ازسمت داخل نردبان بزار بیام تو .نگو بایروصدای توله ها رفته یه سنگ انداخته وچراغ قوه سه فلش روانداخته بیرون اول فکرمیکرده سگ بزرگه اماسرشو که سمتش برمیگردونه میبینه گرگه وجوری که انگارتوله روداره خفه میکنه باپنجه هاش هول میشه فلش چشمکزن رومیزنه ازطرفی چون درحال تماشای فیلم بوده یهو صدای حمله داخل فیلم باصدای بلند پخش شده وگرگ ترسیده ودر رفته .خدارحم کرد اگه من دروبازمیکردم همون اول قشنگ روبروش بودم ومیتونست بهم حمله کنه . ایران گرگ خاکستری والفا زیاد داره حراقل سمت ماگراز وحشی گرگهای خاکستری ورنگ تیره هستن پلنگ هم داره البته به ندرت دیده شده پلنگ به ده بیاد اما غروب تو شیب کوه ورودخونه یعنی زیر خونه ما بافاصله یه خونه که خالی از سکنه است پراز کفتاروشغال میشه حوالی خونه ها
محمد 1402-10-10 - 6:02 ق.ظ
با سلام خسته نباشید پارسال تو روستای محل زندگیمون گرگ حمله کرد به مغازه داره بند خدا مغازش طبقه پایین خونشه میاد بیرون خرت و پرت ببره بالا در مغازه میاد بیرون گرگ خفتش کرد ما از فیلم ضبط شده دوربین مغازش دیدیم خلاصه چندجاشو گرفت دیگه خابوندش زمین که گردنشو بگیر خفش کنه بند خدام سنش زیاده جون نیس مغازه داره هیچ از شانسش ساعتم تقریبا ۱۰ اینام بود ینفر میرسه میبینه حیون بهش حمله کرده اجر پرت میکنه سمت گرگه و فرار میکنه یه رو مونده بود به عید نوروز عمرش به دنیا بود بعد ما این بابا رو میشناختیم عکساشو دیدم دست و رون پای هر جا رو گاز گرفته بود کبود حالت سیاه شده بود انگار گوشت رو ذوب کنه اون حالتی ببنید چه قدرتی داره این حیون خیلی هم بزرگ نبود گرگه خلاصه خیلی راحت داشت جونشو میگرفت خیلی مواطب باشبد انشالله واسه کسی پیش نیاد سرتون رو درد اوردم
ماهگلی 1402-11-17 - 8:02 ب.ظ
درمحل زندگی ما درروستایی دورافتاده که تازه دوساله جاده ماشین روبراش درست کردن ۱۴تاخانواده زندگی میکنن که ازاول پاییز بیشترشون به روستاهای پایین دست میرن وبهار برمیگردن ماو ۳خانواده دیگه دامدارهستیم ومجبوریم بخاطر جای دام ودامداریمون درروستا بمونیم درمحل ما گرگهای خاکستری زیادهستند وبعضی ازاونهااندازه ی گوساله هستن وخیلی وحشت ناک هستند یک شب که روزش برف زیادی باریده بود من ازخونه راه افتادم برم دامداری سرکشی کنم وبرف دامداری رو پاروکنم ازخونه تادامداری ۱۰۰۰متر راهه تقریبا توی کوچه هاهم خلوطه زمستونهامن داشتم میرفتم وچند متری ازخونه دورشدم احساس کردم صدایی ازپشت سرم میاد چون کلاه وکاپشن داشتم فکرکردم خرخرکلاه کاپشنمه وبرگشتم نگاه کردم هم چیزی ندیدم به راهم ادامه دادم یک دفعه احساس کردم چیزی مثل سگ داره خرناس میکشه پشت سرم برگشتم دیدم ۳تا گرگ که یکیشون به کبودی میزد وخیلی بزرگ بود پشت سرم دارن حرکت میکنن یک پارو که باورقهای روغن خودم درست کرده بودم دستم بود پاروروسمت اونها میچرخاندم ودادوبیدادمیکردم من ۳تاسگ تودامداریم دارم که خیلی سگهای خوبی هستن ودرشت وبگیر وپرروهستن وسگهای نژاد افغان هستن سگها که صدای منرو شنیده بودن ازدامداری به سرعت خودشونرو رسوندن صدای سگها که نزدیک شد گرگها عقب عقب رفتند وفرارکردند سگها که به من رسیدند دوری زدند وبرگشتند ومن باسگها به دامداری رفتم وسر در زاغه اون شب خوابیدم وجرآت نکردم حتی باسگها به خونه بیام اون شب اگه سگها داخل دامداری بسته بودن معلوم نبود چه بلایی سرم میومد آخه بعضی وقتها بخار اینکه سگها داخل روستا نیان اونارو میبستم ولی اون شب ۳تا شون بازبودن درضمن یک بارهم گرگ در پاییز دست منو گاز گرفته چون گیرافتاده بود توی یک تله ومن رفتم نجاتش بدم چون توله بود لامصب دستم روگاز گرفت تا سه ماه دستم کبودزش وزخمش خوب نمیشد
میرزا 1402-11-21 - 9:12 ق.ظ
درروستای ماقدیم مدرسه نبود وما مجبور بودیم به روستاهای مجاور برویم نزدیکترین روستایی که مامیرفتیم برای تحصیل ۷یا۸کیلومتر بامافاصله داشت وما ۵نفربودیم که باهم صبح زود بایدراه میفتادیم میرفتیم اون وقتها از اواسط پاییز برف سروع به باریدن میکرد وبعضی وقتها ماتا زانو میرفتیم توی برف ولی مدرسه هارو تعطیل نمیکردن وما مجبوربودیم بریم یک روز اواخر آبان بود ماازمدرسه ساعت ۲تعطیل میشدیم برف سنگینی باریده بود و۴تاازدوستانم رفتن پیش بچه هایی که اهل همون روستابودن ولی من چون مادرم تنهابود نمیتونستم شب تنهاش بزارم ومن تنها علی رغم اسراردوستام راه افتادم سمت خونمون هوامه آلود بود ومن تند تند راه میرفتم که تاهواتاریک نشده به روستامون برسم درضمن اینروهم بگم ما نون وپنیر برمیداشتیم که تابرگشتن به خونه گرسنه نمونیم ومن نزدیک مزار روستایی که دراون درس میخوندیم یک سگی بود که ۴تا توله داشت که توله هاش اون موقع کمی بزرگ شده بودن ومن همیشه ازاول مهر که ازاونجا رد میشدیم بابچه ها چند تکه از لقمه ی نانم رو برای این سگ وتوله هاش میریختم اونروز هواخیلی مه آلود بود وباد تندی میوزید وهواخیلی خراب بود من باسرعت راه میرفتم وبه پشت سرم هم نگاه نمیکردم وفقط به عشق مادرم که تنها نمونه مثل بولدوزر راه میرفتم ازروستا کمی فاصله گرفته بودم ووارد یک دره ای شدم که یک رودخانه که کاملا روش یخ زده بود ازاونجا میگذشت به یک باره دیدم ۳تا گرگ روبه روم وایستادن انگاراوناهم یک دفعه منودیده بودن نه میتونستن فرارکنن نه من راه فرارداشتم هم گرگها اولش ترسیدن وجا خوردن هم من زبانم بند اومده بود آروم آروم به عقب رفتم بچه بودم وتجربه نداشتم شایداگرفرار نمیکردم اونا کاریم نداشتن چون اولش اوناهم جاخوردن وچندمتر عقب رفتن ولی تامن عقب عقب رفتم اونا جرات پیداکردن ودنبالم کردن منم گریه کنان وفریادزنان توبرف چندمتری دویدم وخوردم زمین گرگها به چشم بهم زدنی بهم رسیدن ویکیشون چکمه ی منو گاز گرفت منم گریه میکردم وداد میزدم که یک دفعه دیدم اون سگ ماده و۴توله اش ازتپه سرازیر شدن به سمت رودخانه وپارس کنان اومدن پایین وگرگها عقب رفتند سگ هاکه میفهمیدن زورشون به گرگها نمیرسه جلوی من وایستاده بودن وسمت گرگها پارس میکردن من هم پاشدم وبرگشتم سمت روستا یی که مدرسمون بود پیش دوستام وگرگها هم بااینکه سگها بامن میامدن بافاصله دنبال ماتا نزدیک مزاراومدن بعد دیگه وارد روستا که شدیم برگشتن رفتن هنوز وقتی فکرش رومیکنم میبینم واقعا یک معجزه بود نجات پیداکردنم درضمن فرداش که بادوستانم بعداز تعطیل شدن رفتیم خونه مادرم تا رسیدم یک فصل کتک مفصل بهم زد بعد جریانرو بابچه هاکه تعریف کردم بازهم کتکم زدوگفت غلط کردی تنها خواستی بیای وخدابیامرز یه عالمه گریه کرد که اگه چیزیت میشد چه خاکی توسرم میریختم بعدازاون هرروزی که هواخراب بود میزاشتن ماشب تومدرسه بمونیم ویک اتاقک که انباری مانندبودرو نمد انداخته بودن وبخاری چوبی برامون گذاشته بودن ماشبهای سرد وبرفی خونه نمیرفتیم دیگه ومن باعث خیرشدم برای ۴نفردیگه ....اونوقتها بابدبختی زندگی میکردیم ومن یکی ازهمون شبهای زمستانی سرد ازمدرسه برگشتم دیدم مادرم فوت کرده ودیگه تنهای تنها شدم ومجبورشدم برم دریکی ازروستاهای دورتر پیش عموم زندگی کنم وزندگیم خیلی سخت شد وبازجر وکاروبدبختی بزرگ شدم وتواون سالها که کوچیک بودم زن عموم خیلی کتکم میزد وکارمیکشید دورازچشم عموم ازمن ولی عموم خوب بود ومنو دوست داشت بزرگ که شدم بادخترعموم که باهم بزرگ شده بودیم ازدواج کردم والان ۳تادخترمثل دسته ی گل دارم ویک شاه پسروعموم خدابیامرز فوت شد وزن عموم هم ازپاافتاده وپیش مازندگی میکنه .اینم سرگذشت من بود خداروشکر خداروشکر خداروشکر که تن بچه هام سالمه انشاالله همه سلامت باشن
سعید 1402-12-01 - 3:36 ق.ظ
ای باباااااا....... (شوکر شلاقی)
..Alihe.. 1403-02-21 - 9:24 ب.ظ
بابا چه داستان های ترسناکی تعریف میکنید . خوبه باز واسه مام یه درسی میشه .. ولی گرگ خیلی حیونه جالبیه .. نگاهش واقعا ...
بی خدا 1403-03-22 - 4:58 ق.ظ
یکی از آشناهای دور ما در یکی از روستاهای لرستان برادرش رو با موتور در زمستان رسوند پادگان ..ساعت ۳ صبح در جاده برگشت به روستا در برف گیر میکنه ...گرگ ها دورش میکنن این بنده خدا موتورش رو آتیش میزنه ...آتیش که خاموش میشه گرگا تیکه تیکش میکنن.ازش یه مچ دست و یه تیکه از استخوان زانو مونده بود که پزشک قانونی تشخیص داد علت مرگ و ساعت فوت رو خدا رحمتش کنه
سلطان کوهستان 1403-04-09 - 11:26 ب.ظ
سلام عزیزان ....دریک روز سردزمستانی وقتی برای سرکشی به باغ رفته بودم تاببینم خرگوشها درختارو پوست نکرده باشن و برای پاروکردن برف اتاقک کوچکی که داشتم وقتی به نزدیک باغ رسیدم ماشین که یک مزدا ۳بود افتادتوی یک چاله وچرخ جلوش کامل دراومد من هم بی توجه به مسافت برگشت وهوای سرد رفتم باغ وشروع به پارو کردن سقف اتاق شدم ودوری توباغ زدم وبرگشتم کنار ماشین کمی تقلا کردم دیدم نمیشه کاری کرد اونوقتها هم تلفن همراه نبود من هم دیگه چون آفتاب داشت غروب میکرد تصمیم گرفتم توباغ واتاقکی که یک چراغ گردسوز وگلیم وچندتا پتو ومتکا توش بود بمونم رفتم تاشب نشده بود آتیش درست کردم ودر استانبولی ریختم وزغالشرو آوردم تواتاق ویک پتو زیرم انداختم وچندپتوهم روم انداختم وخوابیدم نیمه های شب بود که صدای پای حیواناتی رو میشنیدم که توی برف میدویدن وصدای نفسهاشون میومد از پنجره ی کوچیک اتاقک نگاه کردم مثل سایه چندتا حیوان مثل گرگ بودن که دوراتاق میگشتن من سروصداکردم دورشدن ومن دوباره خوابیدم مثل سگ هم میلرزیدم صبح که شد بلند شدم پارو وبیل رو برداشتم وبه سمت روستا راه افتادم تابرم کمک بیارم یک کاری کنیم ماشینرو روبراه کنیم تاشهر ببرم برای تعمیر راه که افتادم سمت روستا نزدیک ماشین که رسیدم دیدم ۴تاگرگ باسرعت دارن ازجاده پایین سمت من میدون من ازترسم به سمت ماشین دویدم درروبازکنم برم توماشین درماشین یخ زده بود باز نمیشد من هم ازترس پریدم پشت بارماشین بخاطراینکه کاه وعلف میبردم باماشیا باربندش رو باتوری بلند کرده بودم وازجلووکناره هاگرگها نمیتونستن بیان توبارماشین منم پشت ماشین بابیل میزدم سمتشون نمستونستن بیان توماشین دیگه داشتم خسته میشدم واین بی صاحب ها هم انقدر گرسنه بودن هارشده بودن وول کن نبودن یک دفعه دیدم پسر دایی هام باتراکتور اومدن دنبالم انگاردنیارو به من دادن وگرگها هم تا صدای تراکتور وسروصدای اوناروشنیدن پابه فرارگذاشتن اونروز واون شب خداخیلی بهم رحم کرد تا اون موقع توروستای ما چند نفر توسط گرگها زخمی شده بودن ویک بچه هم کشته شده بود ولی خدابه من رحم کرد گفتنش الان آسونه ولی اون موقع وتواون موقعیت خیلی وحشتناکه هنوزهم آسار ترس اون روز درمن هست وازتنهایی میترسم بااینکه الان ۷۸سال سن دارم
سلطان کوهستان 1403-04-09 - 11:28 ب.ظ
مزداباری های کوچک بود اشتباه نوشتم مزدا۳
ناصر چادرلاکی 1403-04-28 - 1:21 ق.ظ
سلام به دوستان .....درپاییز سال۱۳۵۳ویک روز سرد پاییزی که هواهم ابری ونم نم باران میبارید من و۳تا پسرهام گله گوسفندهارو از دشت به سمت خونه ودامداری راه انداختیم من خیلی اصرارکردم که امروز گله رو نبریم وبزاریم یک روز که هوا خوب بود راه بیفتیم اما پسرهام که خسته شده بودن از بیابان خوابی گفتند دیگه هوا روبه سرماست وخوب نمیشه پس بهتره انروز راه بیفتیم تاشب برسیم خونه صبح زود پاشدیم صبحانه خوردیم وگله رو راه انداختیم هوا نم نم برف وباران باهم میبارید وصبح که شد ساعت ۹ بارانی شد هوا وگوسفندها بد راه میرفتن وهی باید دورشان راجمع میکردیم هواهم خیلی سرد بود پاییز اون وقتها اززمستان الان خیلی سردتر بود ما تاغروب تونستیم نصف راه روبریم وغروب ازشانس بد ما وباسرد شدن هوا بارون نم نم تبدیل به برف وکولاک وباد شدید شد وگوسفندها دیگه راه نمیرفتن ما مجبور شدیم توهمون بیابون گوسفندهارو دوره کنیم ونگه داریم ما همیشه توری باالاغ میبردیم که شبها نصف جلوی گوسفنهارو توری میزدیم وپشتشون چادر میزدیم ومیخوابیدیم که گوسفند حرکت نکنه اونشب هم که مجبور شدیم اونجابمونیم همون کاررو کردیم وچادر پشمی که داشتیم و پشت گوسفندها زدیم ولی زمین خیس بود ما هم هیزم زیاد برای آتیش نداشتیم فقط اندازه چایی وغذا هیزم بارالاغ میکردیم خلاصه رفتیم توچادر ویکی از سگها رو جلوی توری بستیم ویکی رو پشت چادر بازنجیر بلند بستیم ودوتای دیگه رو باز گذاشتیم انقدر خسته بودیم که هممون نشسته زیر شولا خوابمون برد که یک دفعه دیدیم سگها شروع به پارس کردن کردن و گوسفندها هم رم کردن تارفتیم بیرون دیدیم سگها یی که بازبودن زدن توی گوسفند و۷یا ۸تاگرگ هم دارن گوسفندهارو پاره میکنن مت زود سگ پشت چادررو باز کردم وتا رفتم سگ پشت توری رو بازکنم گوسفندها فشارآوردن توری خوابید وگوسفندها پخش شدن تودشت وهرکدوم یه طرف منم که دیدم اینجوریه سگ پایین توری رو که اونم بازنجیر گیر کرده بود به یک پایه روباز کردم وهرکدوممون یه طرف رفتیم سگها هم همشون باهم دنبال من اومدن که یک دفعه صدای دادوهوار یکی ازپسرهام روشنیدم که ۳تا ازگرگها دورش کرده بودن من برگشتم سمت صدا سگها تندتراز من رفتن اون سمت و خودشونو رسوندن به پسرم که هوار دادمیکرد وگرگها فرارکردن من پسرهامو صدا کردم وگفتم ول کنین بیان باهم سگها رو صدامیکنیم ودنبال سگها باهم بریم گرگها بترسن تنها بریم خودمونم میخورن جمع که شدیم باهم به هرطرف میدویدیم ولی گرگها پخش شده بودن و گوسفندهارو گاز میزدنو زخمی میکردن تند تند وما کاری ازمون برنمیومد یک دفعه صدای الاغ هم دراومد ولی سگها فهمیدن والاغو دوره کردن یکی ازگرگهارو که اومده بود سمت الاغ رو گیر انداختن اما لامصب ۴تا سگو حریف بود وماتا نزدیک نشدیم سگهارو عقب میروند اما تاما رسیدیم یکی از سگها پنجه زد بهش ویه گاز گرفتش وگرگ مابه فرار گذاشت اونشب ۱۸تابز وبره ومیش تلف شدن وماتاظهر فقط دور میزدیم تا گوسفندهارو جمع کنیم وسگها هم دیگه نا نداشتن ویکیشونم زخمی شده بود یکی از بره هارو پوست کندیم ددادیم سگها خوردن آخه تا پوست نکنی وخرد نکنی سگ گوسفند گله رو نمیخوره خلاصه اونروز باهزار زحمت وبد بختی خودمونو به روستا رسوندیم منو پسرهام یک هفته مریض شدیم وخونه خوابیدیم وهمسر خدابیامرزم به گوسفدها رسیدگی میکرد چند هفته بعد یکی از پسرهام بخاطر سرما خوردگی وعفونت ریه فوت شد ومن بعداز مرگ پسرم گوسفندهارو فروختم ....واقعا الان مردم پادشاهی میکنن ما قدیم بابدبختی زندگی میکردیم
کامبیز 1403-04-29 - 0:32 ق.ظ
مادریک روستا یی زندگی میکردیم که خانه باغ بودند وبیشتر اهالی بافاصله ازهم زندگی میکردند وکار بیستر مردم دامداری وکشاورزی بود درآن زمان چون نان کم بود مردم کمتر سگ نگه میداشتن چون قدیم غذای سگ نان خشک بود ...اما ما دوتا سگ داشتیم که یکی ازاونها پیر بود و۷یا۸ساله بود ولی یکی ازاونها توله ی ۹ماهه بود وخیلی هم درشت بود ومثل خرس بود یک روز زمستان که خواهر کوچکم داشت توی کوچه بازی میکرد یک دفعه صدای جیغ ودادش دراومد وماتا رفتیم بیرون دیدم خودم که گرگ اونرو دهن گرفته ومیکشه باسرعت میبره ماکه اگرمیخواستیم باپای پیاده بریم عمرابه گرگ نمیرسیدیم اما سگها از دیوار پشتی طویله به سرعت دنبال گرگ دویدن وگرگ تا سگها نزدیکش شدن بچه رو ول کرد و فرارکرد وسگها انگار که تربیت شده باشن به خواهرم که رسیدن تند تند دورش میگشتن وخوشحالی میکردن ازاینکه نجاتش داده بودن گردن ودست وکتف خواهرم زخمی شده بود وپاهاش چون روی زمین کشیده شده بود هم خراشیده شده بود که شکر خدا بردیمش بهداشت وآمپول زد وفرستادنش بیمارستان بعد ۳روز حالش خوب شد واومد خونه اما جای گازگرفتگی روی کتف وگردنش هنوز هست خلاصه خدابهش رحم کرد شاید اگه سگها نبودن الان خواهرم زنده نبود ..سگها حیوانات بسیار باهوش وباوفایی هستن
پرویز ماسوله ای 1403-04-29 - 0:55 ق.ظ
دریک روز برفی ومه آلود من داشتم از یک جاده ی فرعی به سمت محل کارم میرفتم درآن جاده زمستانها ماشین خیلی کم رفت وآمد میکرد وخیلی وقتها من مجبور بودم پیاده به محل کارم برم و۳ساعت پیاده روی میکردم تا برسم به محلی که ماشین خور بودوبیشتر از کارم توراه بودم زمستانها ووقتی که هوا خراب بود آن روز هوا مه سنگینی داشت وبرف هم نم نم میبارید من یک چوب دستی داشتم وبرای خودم آواز میخواندم ومیرفتم که یک دفعه دیدم چند حیوان چندمتر عقب تر ازمن دارن یواش یواش به سمت من میان ووقتی من وایمیستادم اونها هم وایمیستادن ووقتی رامیفتادم اونها دنبالم میومدن اول فکرکردم سگهای ولگردن ازساک غذام کمی نون درآوردم وسوت زدم که اگر سگن بیان جلو ونون بدم بهشون دیدم نه من وایمیستم اوناعقب میرن وجلو نمیان فهمیدم که گرگ هستن ودارن تعقیبم میکنن تاشاید جایی که احساس کنن من ترسیدم بهم حمله کنن تاقبلش چون فکرمیکردم سگن نترسیده بودم ولی وقتی شک کردم گرگ هستن ترس سراسر وجودم رو گرفت یک دفعه یادم اومد چند متر جلوتر یک منبه آب خالی هست که درش ازبالا بازمیشه وخیلی وقته که اون سر یک زمین بایر کنارجاده افتاده بودپیش خودم فکرکردم خودمو برسونم به منبع آب وبرم توی منبع آب که خالی بود تندتند رفتم رسیم به منبع آب خالی درش رو برداشتم دیدم لولاش زنگ زده بود وشکست اونو گذاشتم لبه ورودی منبع وخودمو انداختم تومنبع آب وباچوب درب منبع روجاانداختم روی منبع اون تو مثل شب ظلمات شد و مثل یخچال سرد بود فکرکنم ده دقیقه توی تانکر بودم ولی احساس میکردم یک ساله اون توهستم داشتم یخ میزدم دررو باچوب زدم انداختم گفتم به درک این توهم بمونم میمیرم بزار برم شاید گرگها رفته باشن دستم جون نداشت میپریدم لبه ی تانکرو میگرفتم نمیتونستم خودمو بالا بکشم با بدبختی خودمو بالا کشیدم گرگها نبودن ولی خودم هم نای راه رفتن نداشتم یکی از همکارام که ماشین داشت دیده بود من نیومدم ومیدونست من از کدوم جاده میام نگران شده بود واومده بود دنبالم وقتی ماشینو دیدم انگار دنیارو به من دادن جریانو براش تعریف کردم گفت آره دیدم اون گرگهارو ازلب جاده جلوتر داشتن میرفتن حالا یاسیر بودن یاعمر من به دنیا بوده که بی خیال من شده بودن باهم رفتیم شرکت ومن هم بعدازاین ماجرا خونمو عوض کروم ونزدیک شرکت خونه اجاره کروم
امتحان الهی 1403-05-05 - 9:43 ب.ظ
تو یک شب پاییزی وقتی بانیسان داشتم به خونه میرفتم کنارجاده توله سگی رودیدم که زیر بارون داشت میلرزید بااینکه ازسگها بدم میومد نمیدونم چی شد دلم برای این سگ سوخت ووایستادم ویک جعبه ازپشت ماشین برداشتم وسگ رو توی اون انداختم وگذاشتم جلو وبخاری ماشینو زیاد کردم تارسیدم خونه حیوان خشک شده بود ولی ازبس گرسنه مونده بود هنوز میلرزید من یک دختر دارم که اونوقت مدرسه نمیرفت و۶ساله بود ودخترم به سگ خیلی علاقه داشت ولی من وهمسرم نمیزاشتیم سگ نگه داره واون شب من سگ روبردم خیلی خوشحال شد ولی همسرم حسابی ناراحت شد وگفت این چیه آوردی خونه این سگ مریضه بندازش بیرون ولی دخترم اسراروگریه که نه تروخدابزارین بمونه گناه داره مت غذابهش میدم خلاصه انقدر اسرارکرد ماراضی شدیم سگ رو توی لونه مرغ قدیمی کنارحیاط نگه داره دخترم زود باخوشحالی رفت و یک تیکه موکت آورد انداخت تولونه مرغ که خالی بود وسگ روبرد اونجا وتوی یک ضرف براش شیر آورد وبعدازشام هم غذاهای مونده رو برددادبه سگ ‌.سگ بعداز چند روز سرحال شده بود ودنبال دخترم همه جا میرفت .ما درروستا زندگی میکنیم وخونه هامون خونه باغه بادیوارهای تقریبا بلند تاتوزمستون حیوانات وحشی مثل گرگ نتونن بیان توحیات .خلاصه دخترم انقدر این سگ رودستمالی میکرد که خانمم همش به من میگفت بنفشه مریض میشه این سگو یه روزصبح که رفتی ببر ول کن توبیابون وبگو خودش رفته ومن هم به حرفش گوش دادم ویک رو ز سگ رو انداختم پشت نیسان وبردم همون جایی که پیداش کرده بودم ولش کردم حیوان بعداز اینکه راه افتادم چند متری دنبال ماشین دوید ولی دورکه شدم ناامید شد ومنم رفتم دنبال کارم نزدیکهای ظهر بود که خانمم زنگ زد بنفشه حالش بدشده ودایم گریه میکنه وسگش رومیخواد خانمم از زجه های دخترم دلش سوخته بود ومیگفت برگشتنی بیارسگشرو منم بااینکه ناامید بودم ومیگفتم سگ دیگه رفته .برگشتنی اومدم اونجایی که سگ رو ول کرده بودم دیدم نیست کمی پیاده شدم واینور اونور رفتم وصداش کردم اسمشو که دخترم گذاشته بود روش دیدم خبری نیست سوار ماشین شدم وراه افتادم سمت خونه نزدیک خونه که رسیدم دیدم حیوان داره میره سمت خونه وتا منودید دوید سمت ماشین منم خوشحال شدم وانداختمش پشت ماشین وبردمش خونه وبه دخترم که ازکارمن عصبانی بود گفتم برده بودمش دامپزشک ببینه مریض نباشه تومریض بشی ودخارم خوشحال شد وسگ هم به پروپای دخترم افتاده بودو بازی وخوشحالی میکرد اونسال گذشت وسگ هرروز بزرگتر میشد وانقدر به دخترم وابسته شده بود که اگه به دخترم چپ نگاه میکردیم به ماحمله میکرد پاییز سال بعد دخترم رفت کلاس اول ازخونه تامدرسه راه زیادبود وباید از کوچه باغها رد میشد دخترم بخاطرهمین یامن یاخانمم دخترمو میبردیم مدرسه وبرمیگردوندیم یک روز تو زمستون که من مریض شده بودم خانمم بادخترم رقتند تادخترم به مدرسه بره بخاطر اینکه سگ دنبال دخترم وما نیاد ما میبستیم سگ رو که حالا دیگه غولی شده بوداونروز خانمم ودخترم بعدازرفتن به سمت مدرسه درصورتی که هنوز خیلی ازخونه باغ دور نشده بودن دوتا گرگ به سمتشون حمله میکنن دخترم اسم سگشرو بافریاد صدا کرده بود که من دیدم سگ توی حیاط داره زنجیررو پاره میکنه .نگو صدای دخترمو ازدور شنیده چون سگ خیلی گوشش تیزه اومدم ببینم چه خبره توحیاط دیدم سگ داره خودشرو به درو دیوار میزنه ودیوانه وار به سمت درب خروجی حمله میکنه وپارس میکنه شک کردم چیزی شده انقدر سگ سروصدا میکرد من صدایی نمیشنیدم رفتم بازش کردم وتادرب روبازکردم مثل فشنگ رفت حال من خیلی بد بود ولی نگران شدم ومن هم پشت سرش رفتم وقتی چندمتری جلوتر رفتم صدای فریاد همسرم ودخترم روکه شنیدم نفهمیدم چجوری خودمو به اونا رسوندم‌ دست همسرم زخمی شده بود وکفشهاش ازپاش دراومده بود ولی دخترم آسیبی ندیده بود تامنو دیدن زدن زیر گریه وگفتن گرگ گرگ وهردو ازحال رفتن یک پیکان وانت که ازاونجا رد میشد اومد وکمک کرد دخترم وهمسرم رو سوار ماشین کردیم و رفتیم درمانگاه وآمپول کزاز به همسرم زدند وآب قند بهشون دادند وبعداز دوسه ساعت برگشتیم خونه دیدیم سگ هم برگشته خونه وجلوی در خوابیده وخون دورش روگرفته ...سگ گرگهارو که به دختر وهمسرم حمله کرده بود دنبال کرده بود وتا ازروستا دورشده بودن گرگها به حیوان حمله کرده بودنو زخمیش کرده بودن .سگ رو بانیسان بردم دام پزشکی وپوست گردنش رو که پاره شده بودرو بخیه زد وواکسن بهش زد وآوردمش خونه ولی حیوان دوام نیاورد وفرداصبح که پاشدیم دیدیم حیوان تلف شده ...سگها حیوانات باوفایی هستن والان من دوتا سگ نگه میدارم ولی دخترم هنوزم که هنوزه برای سگ خودش گریه میکنه ....شاید اونشب خداخواست منرو امتحان کنه واگر بی تفاوت ازکنا راون توله سگ رد میشدم الان معلوم نبود چه بلایی سر زنوبچم اومده بود شاید شما حال منو درک نکنین ولی وقتی فکرش رومیکنم که اگه سگ روپیدانمیکردم ویا به خونه نمی آوردم الان چی شده بود تمام بدنم میلرزه
افزودن نظر