مسیحیان سرتاسر جهان، شب ولادت حضرت مسیح را جشن می گیرند. مسیحیان کاتولیک و پروتستان و همچنین برخی از مسیحیان ارتودوکس شب بیست و چهارم دسامبر را برای جشن شب کریسمس به رسمیت می شاسند، اما بخشی از مسیحان ارتودکس از جمله ارامنه ی کشورمان روز ششم ژانویه را به عنوان کریسمس جشن می گیرند. اما تفاوت مراسم کریسمس در دنیا به تاریخ برگزاری محدود نمی شود. با اینکه بهانه ی برگزاری این جشن میلاد حضرت مسیح است، اما مراسم و آیین های مرتبط با این جشن در هر نقطه ای از جهان با سنت ها و آیین ها و افسانه های آن منطقه در هم آمیخته، به طوری که تنوع وسیعی در نحوه ی بزرگداشت و برگزاری این جشن را در اقصی نقاط جهان شاهد هستیم. این تفاوت ها شامل نوع مراسم، غذاها و نوشیدنی هایی که در این شب سرو می شوند، لباس هایی که پوشیده می شود و خلاصه تمام آن چیزی است که به جشن کریسمس معروف است. اما از آنجایی که بخش مهمی از آیین های این مراسم مرتبط با کودکان است، بیشترین تفاوتی که در این جشن مشاهده می کنیم مرتبط به قصه ها، افسانه ها و موجودات خیالی مرتبط با آیین کریسمس است. ما در ایران بیش از همه با پاپانوئل آشنا هستیم که ریشه ی فرانسوی دارد. و البته احتمالاً شکل و شمایلی که برای آن در ذهن داریم، همان سَنتای آمریکایی است که پیرمردی مهربان با ریش سفید و لباس های قرمز است، سوار بر کالسکه ای که گوزن ها آن را می کشند و کیسه ای پر از اسباب بازی را با خود حمل می کند تا آن ها را در شب کریسمس به بچه ها هدیه دهد. اما جالب است بدانید موجود خیالی ای که در شب کریسمس به خانه ها سر می زند همیشه مهربان نیست. در بعضی از فرهنگ ها با موجودی بدجنس یا ترسناک مواجهیم که بچه های بد، بچه هایی که به حرف بزرگتر گوش نمی دهند، بچه هایی که تنها و بی اجازه بیرون می روند را می دزدد و یا حتی می کشد.
گریلا کیست و چرا این قدر ترسناک است؟
اما احتمالاً ترسناک ترین موجود مرتبط با کریسمس را در باور ایسلندی ها شاهد هستیم. در باور ایسلندی ها در شب کریسمس سر و کله ی زنی جادوگر به نام گریلا یا جادوگر کریسمس پیدا می شود. گریلا در لغت به معنای غرش کننده است و همین جادوگر غرّان او را به اندازه ی کافی ترسناک می کند. اما گویا این برای ایسلندی ها کافی نبوده و برای او ظاهری بسیار ترسناک هم ترسیم کرده اند. به علاوه معتقدند او بچه ها را می دزدد و می خورد.
به نظر می رسد افسانه ی گریلا در جایی از قرن ۱۳ میلادی برای نخستین بار ظاهر شده است و برای نسل ها دهان به دهان چرخیده و تا به امروز دوام آورده است. بر طبق افسانه ها این جادوگر کریسمس داخل غاری در کوهستان و دور از مردم و شهر زندگی می کند. او رئیس خانواده ای از موجودات عجیب الخلقه و غول ها است که به شهرهای اطراف حمله می کنند، کودکان بی ادب را می دزدند و داخل کیسه می اندازند و با آنها غذایی خوشمزه می پزند.
در مورد ظاهر گریلا اتفاق نظر وجود ندارد و توصیفاتی که از چهره اش شده و یا نقاشی هایی که از او وجود دارند بسیار متفاوتند. مثلا در یکی از روایت ها او چهل تا دم دارد، یک کیسه ی بزرگ روی پشتش است و شمشیری هم در دست دارد و با شمشیرش شکم بچه هایی را که برای گوشت و غذا جیغ و داد می کنند و بهانه می گیرند تکه و پاره می کند. در روایتی دیگر او پانزده دم دارد و روی هر کدام از دم هایش صد عدد کیسه حمل می کند و در داخل هر کیسه بیست تا بچه انداخته است و این بچه ها قرار است تبدیل به غذای خانواده ی غول ها شوند. یا در روایتی دیگر گفته شده که او در پشت سرش هم چشم دارد، یا گوش های درازی دارد به طوری که وقتی راه می رود گوش هایش تاب خورده و با دماغش برخورد می کنند. او دندان های سیاه و زشتی هم دارد.
در فرهنگ ایسلندی شعرهای زیادی برای گریلا ساخته شده است و این اشعار قصه ی گریلا و همینطور قصه ی همسرانش را روایت می کنند. در یکی از این شعرها یکی از همسران گریلا حوصله ی او را سر می برد؛ برای همین هم گریلا همسرش را می خورد. در یک روایت افسانه ای دیگر، گریلا همسری آدمخوار دارد که دنبال کسانی می گردد که برای کریسمس لباس نو نپوشیده اند. برای همین در فرهنگ ایسلندی خرید حداقل یک جفت جوراب نو برای جشن های مذهبی ضروری است. اما معروفترین روایت درباره ی همسر گریلا می گوید که گریلا از خانه اش در غاری در کوهستان پایین می آید تا بچه های بی ادب را در کیسه اش بریزد و با آنها برای خودش و همسرش غذا بپزد.
موجودات دیگری نیز گریلا را همراهی می کنند که برادران یول نام دارند. این برادران یول در ابتدا خودشان به صورت جداگانه افسانه ای دیگر بودند. اما به مرور زمان با داستان گریلا ترکیب می شوند و گروهی از موجودات عجیب و قاتل را به همراه گریلا شکل می دهند. این برداران یول که در بیشتر روایت ها سیزده عددند، شبیه موجودات جهنمی هستند. گریلا حتی یک گربه ی دست آموز هم دارد. این جانواران دیگر که گریلا را همراهی می کنند اغلب دانه دانه به خانه ها سر می زدند و از باقی مانده ی غذا و سوسیس خانه ها دزدی می کردند.
چرا افسانه ای به ترسناکی گریلا ساخته می شود؟
اما ریشه ی گریلا چیست و چرا موجودی تا این حد مخوف و ترسناک وارد افسانه ها و قصه های کودکان و مردم ایسلند شده است؟
شاید بد نباشد ابتدا شرایط طبیعی کشور ایسلند را مد نظر قرار دهیم. ایسلند جزیره ای کوچک است و دسترسی اش به دیگر کشورها به خصوص در ایام قدیم دشوار بوده است. همچنین ایسلند یکی از قطبی ترین کشورهای دنیاست و در نتیجه همیشه پوشیده از برف است، شب های طولانی و زمستان های سختی دارد. اما زمستان های سخت تنها سختی طبیعی ای نیست که مردم ایسلند با آن مواجهند. این کشور کوچک پر از آتشفشان است و علاوه بر این ها بسیار هم زلزله خیز است. یعنی مردم ایسلند همیشه برای ادامه ی حیات مجبور به مقابله با طبیعتی سرسخت بوده اند.
گریلا در ابتدا هیچ ارتباطی با آیین کریسمس نداشته بلکه بیشتر نماد زمستان های سخت و تاریک ایسلند بوده است. همانطور که گفتیم گریلا را به عنوان رئیس خانواده ای از موجودات عجیب الخلقه می شناخته اند. پس می توان گفت در افسانه های ایسلندی، گریلا مسئول و باعث طبیعت سختی بوده که ایسلندی ها با آن دست به گریبان بوده اند. ایسلندی ها با ساختن این افسانه و تعریف آن برای کودکان خود، هم دلیل و توضیحی برای طبیعت سرسخت کشورشان ارائه می کردند و هم کودکان خود را بر حذر می داشتند. کودکان با شنیدن داستان ترسناک گریلا بیشتر از خود مراقبت می کردند و دیگر تنهایی و بدون نظارت بزرگترهایشان به کوهستان یا نواحی خلوت و کم رفت و آمد نمی رفتند و اینطوری از خطر گم شدن در برف و طوفان در امان می ماندند. از طرفی در چنین طبیعتی، قطعاً تهیه ی غذای کافی برای مردمان قرن های گذشته بسیار دشوار می شده است. آن ها با ساخت این قصه که گریلا شکم بچه های شکمو و غرغرو را می دَرد، بچه های خود را تشویق به سکوت و تحمل گرسنگی و کمبود غذا می کردند.
تازه از اوایل قرن نوزدهم بود که اولین نشانه های مرتبط شدن گریلا با آیین کریسمس مشاهده شد و سپس در قرن بیستم و با فراگیر شدن سَنتا کلاوس آمریکایی در اروپا، تلاشی هایی برای تلطیف افسانه ی ایسلندی و شبیه کردن آن به مدل آمریکایی که حالا جهانی شده بود هم صورت گرفت. به عنوان مثال در یکی از ترانه های کریسمس حتی مرگ گریلا اعلام شد. اما بیشترین تغییرات در مورد سایر جانوران همراه گریلا یا یول ها بود. این برادران کمی تغییر قیافه دادند، قرمز پوش شدند و همینطور به جای اینکه بقایای غذای خانه ها را بدزدند، شروع به جا گذاشتن شکلات و هدیه هایی برای کودکان کردند.
در سال های اخیر موزه ی ملی ایسلند تلاش زیادی برای حفظ سنت ها و داستان های فولکلور خودشان انجام داده. از جمله تلاش رده ظاهر برادران یول را به شکل قبلی خودشان در قرن هفدهم و هجدهم برگرداند. جایی که آن ها لباس های کهنه و مندرس می پوشدند و رنگ لباس هایشان بیشتر قهوه ای و سایر رنگ های محلی بود.
اگر عاشق روز هستید به این کشور ها که هیچ وقت شب ندارد سفر کنید!