عروسک آنابل با شهرت جهانی خود در سراسر دنیا معروف است. چندی است که زمزمههایی مبنی از گم شدن این عروسک ترسناک از موزه وارن به گوش میرسد. اما این شایعه از کجا شروع شد!؟ داستان ازین قرار است که شخصی در ویکی پدیا منتشر کرد که نسخه اصلی عروسک آنابل که ما داستان آن را در فیلمهایی مثل فرنچایز، احضار، آنابل و موارد دیگر دیدهایم، از موزه شگفتی وارن شهر کانکتیکات که در آن نگهداری میشد، فرار کرده است.
این خبر هیاهویی در بین طرفداران علوم ماورالطبیعه برپا کرد و دوباره نام عروسک اعجابانگیز آنابل را بر سر زبانها انداخت، خبری که گویا هدف اصلی آن نیز همین بود. پس از انتشار این خبر در فضای مجازی، فرار یا ناپدید شدن آنابل، میتوانست رویدادهای عجیب سال ۲۰۲۰ را تکمیل کند، اما این عروسک که باورهای ماوراءالطبیعی پیرامون او وجود دارد، ناپدید نشده است.
در حقیقت آنابل مدتی است دیگر در موزه خانواده وارِن نیست. این موزه به علت نقض تعهداتش و نامناسب بودن مکان آن بسته شده و اشیای عتیقهاش اکنون توسط تونی اسپرا، داماد اد و لورن وارن نگهداری میشود. تونی اسپرا اعلام کرد که عروسک آنابل گم نشده و جایش امن است. وقتی یک نفر با شیطنت اطلاعات صفحه ویکیپدیای آنابل را تغییر داد و نوشت عروسک گم شده، این موضوع در فضای مجازی جنجال به پا کرد. ویکی پدیا نیز بعد از مدتی این شایعه را رد و اعلام کرد که عروسک آنابل سالم است و در مکانی مطمئن نگهداری میشود. اما در پس نام این عروسک چه داستانی وجود دارد که بعد از سالها، خبر گم شدنش به این میزان وایرال شده و دنیای مجازی را به چالش کشیده؟ اگر شماهم علاقمند به شنیدن داستان واقعی عروسک آنابل هستید با ما در ادامه این مقاله الی گشت همراه باشید.
داستان واقعی عروسک آنابل چیست؟
داستان حقیقی این عروسک از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. مادری به مناسبت قبولی دخترش در رشته پرستاری برایش از یک فروشگاه عتیقهفروشی عروسکی پارچهای با صورتی نقاشی شده و دماغ مثلثی شکل و موهای کاموایی قرمز رنگ میخرد و به عنوان هدیه سال نو به دخترش دونا میدهد، غافل از اینکه داستان این عروسک در ظاهر دوست داشتنی و مهربان چیست و زندگی آنها قرار است دستخوش چه حوادثی شود.
دونا به همراه دوستش انجی برای ادامه تحصیل به شهری دیگر میروند و در آپارتمانی مستقر میشوند. اوایل همه چیز کاملا طبیعی بود تا اینکه دونا متوجه موضوعی عجیب در مورد عروسک خود میشود مثلا صبحها هنگامی که عروسک را روی تخت خود میگزارد بازوهایش را بسته و پاهایش را باز میکند اما شب وقتی به اتاق می آید میبیند دستو پای عروسک مانند صبح نیست و برعکس شده است. کم کم داستان فرق میکند و دونا و انجی متوجه میشوند عروسک در خانه خود به خود جابجا میشود. تا جاییکه حرکات مشکوک عروسک افزایش پیدا کرده و دیگر نتوانستند توجیهی برای آن بیاورند. آنها عروسک را در اتاق دونا میگذاشتند و سپس آن را بیرون اتاق انجی پیدا میکردند! طولی نکشید که امور از کنترل خارج شد. دو دختر مدعی شدند که آنابل به آنها حمله میکند و حتی اقدام به خفه کردن یکی از دوستانشان کرده است. لو دوست نزدیک این دو دختر خیلی نسبت به عروسک بد بین بود و حس میکرد این عروسک توسط شیطان تسخیر شده است. اما آن دو خود را به بیخیالی میزدند و میگفتند این فقط یک عروسک ساده است. ولی داستان روی شیطانیتری به خود گرفت و آنان را وادار به اقدام کرد. روزهای بعد در قسمتهای مختلفی از آپارتمان خود، یادداشت هایی را پیدا کردند که به ظاهر زیاد عجیب نبود به جز اینکه چیزهای غیرمعمولی روی کاغذهای پوستی نوشته شده بود و دخترها نمی دانستند آنها از کجا میآیند. هر یادداشت پیامی متفاوت داشت، بروی یکی از آنها نوشته بود به لو کمک کن یا به ما کمک کن این دو نمونههایی از پیامهایی بود که با خطی کودکانه نوشته شده بودند. روزی دونا به خانه برمیگردد و متوجه لکههایی قرمزرنگ روی دستهای عروسک میشود. این لکهها به نظر خون میآمد. گویا مایع قرمز رنگ از درون خودِ عروسک بیرون آمده است. دیگر همه چیز خیلی جدی شده بود و دخترها باید از کسی کمک میگرفتند. بنابراین از یک احضار کننده روح مدیوم درخواست کمک کردند. مدیوم در جلسه اول احضار روح داستان دختر هفت سالهای بنام آنابل را برایشان بازگو میکند که سالها پیش مرده و یا به قتل رسیده بود. بر اساس گفتههای مدیوم ساختمان آپارتمان درست جایی بود که جسد دختر در آنجا پیدا شده بود. وقتی عروسک را به این آپارتمان آوردند روح آنابل ظاهرا آنجا بوده و به عروسک علاقه مند شده و خواسته که آن را تسخیر کند. دونا و انجی پس از شنیدن این داستان دلشان به حال آن دختر سوخت و در اقدامی پیش بینی نشده و شگفت انگیز تصمیم میگیرند که عروسک آنابل را نگه دارند. اما به نظر می رسید که عروسک اصلا از دوست آنها لو خوشش نمیآمد. یک شب لو از خوابی عمیق بیدار شد و بلافاصله وحشت به سراغش آید. او کابوسی بد دیده بود اما این بار حسش متفاوت بود. لو بیدار شده بود اما توانایی حرکت را نداشت. به اطراف اتاق نگاه کرد اما چیزی ندید. به پایین پایش که نگاه کرد، دید آنابل پایین پایش ایستاده، عروسک به آرامی شروع به بالا رفتن از پایش کرد، از روی قفسه سینهاش رد شده و همانجا نشست. چند لحظه بعد دستهای عروسک دور گردن لو قفل میشود و شروع به خفه کردنش میکند. لو میگوید بعد از این اتفاق از هوش رفته و صبح روز بعد به هوش آمده و اصلا نمیدانسته این اتفاق واقعا افتاده بود یا یک کابوس بوده است.
فردای آن روز لو وارد اتاق دونا میشود اما کسی را آنجا نمیبیند، آنابل به جای اینکه مثل همیشه روی تخت باشد روی صندلی نشسته بوده و چیز دیگری تغییر نکرده بود. لو به سمت عروسک میرود اما ناگهان فلج وحشتناکی را در کل بدنش حس میکند و احساس میکند کسی پشت سرش است.
احساس فلج در منطقه قفسه سینهاش افزایش می یابد. به پایین نگاه می کند جای پنجهای را روی سینهی خود میبیند طوری که گویی کسی رویش پریده و به شدت با پنجه به او ضربه زده است. لو با وحشت به اطرافش نگاه میکند اما هیچکس جز خودش را آنجا نمیبیند. هیچ توضیحی جز آنابل به ذهنش نمیرسید. آثار خراش بروی قفسه سینه لو را دیگران نیز میتوانستند ببینند. اما به شکل اسرار آمیزی خراشها در عرض دو روز خوب شد و هیچ اثری هم از آنها باقی نماند. دونا اینبار سراغ یک زوج بنام اد و لورن میرود این زوج شکارچیان ارواح بودند و به مسائل ماورالطبیعه رسیدگی می کردند. آنها با دیدن آنابل خیلی زود متوجه شدند عروسک روحی شیطانی و غیر انسانی دارد. وارن گفت این عروسک تسخیر نشده است اما توسط یک روح کنترل میشود. زیرا به عقیده وی اشیاء بی جان را نمی توان تسخیر کرد اما ارواح میتوانند کنترل آنها را بدست گیرند. دونا زوج وارن را به موقع ازین خبر آگاه کرد چون آنها احساس میکردند کارهای آنابل در ادامه میتوانست باعث مرگ یکی از اعضای آن خانه شود. اد و لورن آپارتمان محل سکونت دونا و انجی را پاکسازی کردند و از طریق کارهای مختلف معنویت فضای خانه را بالا بردند طوریکه مانع از ورود شیطان به خانه شوند. زوج وارن قبول کردند که آنابل را با خود از آن خانه ببرند و به موزه شخصی خود انتقال دهند. اِد می گوید عروسک چندین مرتبه در راه رسیدن به خانه مزاحمتهایی ایجاد کرده و به کشیدن ترمز ماشین و منحرف کردن فرمان آن اقدام نموده است. آنها برای جلوگیری از حملات عروسک آنابل روی آن آب مقدس ریخته و به نظر کارساز هم بوده زیرا از ان پس اذیت و آزار آنابل کمتر شد.
آنها آنابل را درون محفظهای شیشهای در موزه شگفتی وارن قرار دادند و روی آن نوشتند هرگز باز نشود. طبق نقل قول های بازگو شده روزی یکی از بازدیدکنندگان به این هشدار توجه نکرده و درب محفظه شیشهای که آنابل در آن قرار داشت را باز کرد. پس از خروج از موزه وی دچار تصادف شده و جان خود را از دست داد! اعتقاد به داستان آنابل و پذیرش حقیقت آن بستگی به طرز تفکر و دید هر فرد دارد اما علت مهم بودن موضوع گم شدن یا فرار آنابل از موزه و اخبار منتشر شده حول آن، به سبب داستانی بود که در پس آن قرار داشت و پس مدت کوتاهی نیز این شایعه رد شد. ممنون که تا پایان مقاله با ما همراه بودید نظر شما راجب این عروسک اسرار آمیز جیست؟ آیا داستان عروسک آنابل باورپإیر است؟
۴۴ نظرات