دوراهی مهمی بر سر راه مدیران وجود دارد؛ اینکه چه هنگام باید جهان را بر مبنای بینش خود خلق کرده و چه زمانی باید خود و سازمانشان را با جهان سازگار کنند؛ و البته در چه شرایطی احتیاج است که دست روی دست گذاشته و منتظر پیشامدها شوند. تاریخ سرشار از نمونههای شکست مدیران در این زمینه است. انتخاب مسیر درست، نیازمند تدابیر هوشمندانه و همیشگی در راستای تحقیق و بررسی شرایط موجود است. در ادامه با الی گشت همراه باشید.
مطالب مرتبط: چهار روش برای تمرکز مدیریتی ۳ راه برای افزایش مهارت های مدیریتی
گفته میشود که مهمترین مبارزه در زندگی، نبرد با خویشتن است. البته این امر فراتر از «داشتن اعتبار» یا سایر توصیههای متداول است. به علاوه، بدترین شرایط زمانی روی میدهد که یک مدیر، «معتبر بودن» را به معنی عمل به استعدادها و غرایز بدون خویشتنداری بداند. به اعتقاد روانشناسان، مشکل اصلی این است که «خویشتن»، غیرقابل اعتماد، گمراهکننده و زودباور است. هنگامی که مدیران با اطمینان کامل به خود در آرامش هستند، بهراحتی با شکست مواجه روبرو خواهند شد.
به باور من میتوان از طریق واکنشی هوشمندانه از این دامها دوری کرد. برای این مبارزه پنج راهکار وجود دارد:
مبارزه برای دستیابی به حقیقت، به درک و باور ما از واقعیت بستگی دارد. مدیران باید تشخیص دهند که کدامیک از جوانب دنیای حقیقی قابل قبول بوده و کدامیک از آنها را میتوان به شکل دلخواه تبدیل کرد. آنها باید این احتمال را پذیرفته که نهتنها خودشان، بلکه نزدیکترین همکارانشان نیز درباره آنچه بهراستی در جهان روی میدهد، امکان دارد، گمراه شوند.
مبارزه برای رسیدن به هدف، محور اهداف انسان است؛ زیرا ما همواره تحت تاثیر اهدافمان هستیم. مساله این است که نباید در این راستا از تمایلات نادرست پیروی کرد. مدیران باید میان حد بالا و پایین، علایق مربوط به یک حوزه در برابر حوزه دیگر و یک بخش از وجودشان در مقابل بخش دیگر تعادل برقرار کنند. در صورتی که اهداف آشکار باشند، زندگی سادهتر شده اما اگر به تجدید نظر نیاز باشد، چه باید کرد؟
مبارزه برای درک هویت به نظرات و باورهای ما درباره اینکه «چه کسی هستیم»، ارتباط دارد. چگونگی عملکرد مدیران، تعیینکننده هویت آنها، مسیر زندگیشان، مسائلی که آنها را تحتتاثیر قرار میدهند و علت وجودی آنها است. این شناخت، موضوع ارزشمندی در زندگی مدیران و اطرافیانشان است و میتواند در آینده نیز اهمیت داشته باشد.
محور مبارزه در راستای ایفای نقش، دانش و مهارتهای ما هستند. برخی مدیران بیش از حد به منابع موجود تکیه میزنند. اما مدیران باهوش، از مهارتهای همکاران قابل اعتماد خود بهره میبرند؛ البته در همه این راهبردها، احتمال گمراهی هست؛ بنابراین مدیران باید بدانند چه زمانی و چگونه توانمندیهای خود را تقویت کرده و این مستلزم ذکاوت و درایت یک مدیر است.
اخرین راهکار که میتوان آن را مهم ترین آنها به حساب آورد نیز مبارزه در راستای کنترل است که به اهمیت کنترل هشیارانه خود- محوری ذهن میپردازد. در حقیقت، این نوع مدیریت ذهن کمتر به ریاست شبیه است و بیشتر شبیه کار پیشخدمتی است که واقعیات و غرایز را به جایگاهشان رهنمون ساخته و آنها را تحت نفوذ خود دارد. این همان چیزی است که تحت عنوان «نیروی اراده» میشناسیم. آیا میتوانیم در برابر وسوسهها مقاومت داشته باشیم، به اهدافمان پایبند بوده و در این راه شهامت داشته باشیم؟
موارد بسیاری در ارتباط با زندگینامه مدیرانی که علاوهبر این موارد، به مجموعه روشهای خاصی عمل کردهاند، وجود دارد. راهکارهای فوق را میتوان در پنج عنصر خلاصه کرد:
- تصویرسازی ذهنی ایجاد کنید
- تمرکز داشته باشید
- مجموعهای برای مدیریت ایجاد کنید.
- واقع بین باشید
- بینشی باز و فراگیر داشته باشید
در پایان باید این نتیجه گیری را کرد که مدیریت، کار سختی است و لازمه آن، مسوولیت پذیری و وظیفه شناسی است. بدانید که امید دیگران به شما است. اکنون جهان بیش از همیشه به مدیرانی که نگرش، تفکر و عملکرد راهبردی دارند، احتیاج دارد.