مقدمه
در هر سازمانی، چارچوب دهی، تعیین، ساخت و اجرای استراتژی یکی از مهمترین ضرورت های حیات سازمان است. امروزه ایجاد استراتژی و تعیین عرصه های رقابت، با توجه به ناپایداری و عدم ثبات محیط، کاری سخت و نیازمند مراقبت و هوشیاری دائمی است. کتابی که پیش رو دارید به تمام جوانب «ایجاد استراتژی» نظر دارد. این مجموعه ارزشمند از متدلوژی های آشنایی مانند بصیرت سازی، تحلیل SWOT و شکل دادن به ماموریت تا ارائه تعاریف نوین و گوناگون سخن می گوید.
شما با مطالعه این کتاب کاربردی درمی یابید که چگونه می توان با کارکردن به شیوه های متفاوت به «استراتژی نوپدیده» دست یافت. مطالعه این کتاب به شما و گروه و همکارانتان کمک می کند که قادر شوید به گونه ای آسان، اما موثر، یک «طرح استراتژیک» برای رشد سازمان خود ایجاد کند.
این کتاب تمامی اطلاعات بنیادین برای «ساختن استراتژی» را همراه با آخرین شیوه های آزمون شده در اختیار شما می گذارد.
تمرین های کاربردی این کتاب، شما و تیم های همراهتان در سازمان را قادر می سازد که شیوه ها و متدهای ایجاد و ساخت استراتژی و حرکت راهبردی را بهتر درک کنید. مثال های موجود در کتاب نشان می دهد که دیگران چگونه این مسیر را پیموده و به چه نحوی عمل کرده اند.
آیا اعضای تیم شما متفکرهای استراتژیک هستند ؟
مهارت استراتژیست در آن است که به دامنه الگوهای تفکر استراتژیک که در خود و دیگران می بیند توجه خاص داشته باشد، سبک ترجیحی همکاران خود را تشخیص دهد، قادر باشد که هم به روش نو پدید و هم به روش تعینی استراتژیک فکر کرده و الگوهای فکری مناسب را با شرایط حاکم هماهنگ سازد.
استراتژی چیست: مفهوم یا زبان ؟
زبان و معنای استراتژی در حال تکامل است و با تفکر نوین روشن تر و پر انعطاف تر می گردد. خلق یک تضاد بین استراتژی نو پدید به ما کمک می کند که پیچیدگی زبان موجود در پس تفکر استراتژیک را درک کنیم. آنچه که مطرح است فرآیند و انتخاب اقداماتی است که در دسترس مدیران قرار دارد، یعنی اینکه فرآیندهای مختلف می تواند تحت شرایط گوناگون مورداستفاده قرار گیرد. مدیران و تیم ها به جای آنکه احساس کنند از سوی نگرش سنتی « علت و معمولی » تحت فشار هستند، می توانند موارد اختیاری خود را گسترش داده و با سبک منسجمی از تفکر استراتژیک برای دست یابی به موفقیت کار کنند.
کارکردن از صمیم قلب
قلب سازمان یک مشارکت اساسی در تفکر استراتژیک دارد. قلب و هسته اصلی سازمان، خون زندگی را در اطراف سیستم پمپاژ می کند، احساسات حرکت ساز و نیروی پیش برنده ابتکار عمل ها را در خود جای می دهد و روح و جان کار را انتقال می دهد. استراتژیست ها دیگر برای حمایت از تفکر استراتژیک خود صرفا روی مغز و هوش تکیه نمی کنند ؛ آن ها اکنون نیاز دارند که به عنصر زندگی بخش روی بیاورند و اهمیت آن را در شکل بخشیدن به استراتژی و به کارگیری آن درک کنند و همانند قلب انسان، آسیب پذیر هستند.
عوامل کلیدی
درطول مسیر موفقیت، علایم راهنمایی کننده ای وجود دارد که به شما اطلاع می دهند که آیا از مقصد مطلوب خود دور شده یا به سوی آن می روید. در استراتژی تعینی علایم نشانگر همان عوامل حیاتی موفقیت هستند. به هنگام تعیین مسیر خود علایم حیاتی موفقیت را روی نقشه خود شناسایی کنید، در عین حال قبل از آغاز یک سفر، فرضیه های زیادی وجود دارد که باید اتخاذ کنید، به عنوان مثال قابلیت پیش بینی هوا و مسیر متغیری که زیر پای خود دارید، زمانی که برای پیمودن مسافت های معین صرف خواهد شد و خلاصه اینکه علایم راهنما در طول مسیر خراب نشده باشند. آگاهی از این فرضیه ها در برنامه ریزی و آماده شدن یه ما کمک خواهد کرد؟
بصیرت
یک بصیرت صرفاً روشن نمودن یک مسیر است. این مسیر همان هدف گرایی است. با دست یابی به بصیرت های قدیمی، بصیرت های جدید ظهور می کنند و هدف گرایی به حیات خود ادامه می دهد. خلق یک بصیرت می تواند قدرتمند باشد، به خصوص هنگامی که محدودیتها و موانع فردی از بین رفته باشند. داشتن یک بصیرت چهارچوبی در ذهن خلق می کند که در مقابل فرصت هایی که در غیر این صورت شاید از دست بروند، باز است. یک بصیرت چیزی را امکان پذیر می سازد که در غیر این صورت حتی ممکن است مورد توجه قرار نگیرد. در سازمان ها جوهره کار در درگیر کردن دیگران به نحوی که بصیرت را ازآن خود دانسته و آن را در کار خود وارد نمایند، نهفته است. برای جا انداختن یک بصیرت شیوه های زیادی می تواند مورد استفاده قرار گیرد. در اینجا دو مثال متفاوت مورد استفاده قرار گرفته است، یکی در ایجاد یک بصیرت گروهی و دیگری در ایجاد بصیرت شخصی. هنگامی که بصیرت شخصی و بصیرت های سازمانی هماهنگ شده باشند، در حرکت به سوی بصیرت، انرژی گرفته اند و می توانند سازگار شوند تا با بسیاری از موقعیت های متفاوت مناسب باشند.
بیدارکردن ذهنتان
اندیشمندان ماهر استراتژیک از ظرفیت کامل ذهن خود استفاده می کنند. آن ها چیزهایی را کشف می کنند که دیگران از دیدن آن ها عاجزند. آنان به دنبال اطلاعات گمشده می گردند و بر این فرض نیستند که معلومات و واقعیت هایی که آنان دارند و می دانند تمام آن چیزی است که وجود دارد. این صاحبان اندیشه فرضیات خود را امتحان می کنند و سوالات درستی مطرح میکنند که به آنها در کشف «آن چیزی که آن ها نمی دانند» کمک می کند. آن ها کنجکاو، پرسشگر و متفکر هستند و منطق سمت چپ مغز را با خلاقیت سمت راست در تعادل نگه می دارند. آن ها همیشه این فرض را دارند که قطعه گمشده ای از معلومات وجود دارد که به آنها اطلاع خواهد داد. ظرفیت ذهن آن ها می تواند تا ورای محدوده های ادراکی آنان گسترده شود. شما هم می توانید اینگونه باشید و تنها به انضباط و تمرین مداوم نیاز دارید.
انجام کار متفکرانه به معنای استفاده از تمام مغز است (هردو قسمت راست و چپ). بنابراین تفاوت در چیست؟ تحقیقات الگوهایی رانشان داده اند که بر یک انشعاب دوشاخه (چپ و راست) در شیوه تفکر ورفتار ما دلالت می کند:
بخش پی درپی همزمان تفاوت های فردی، این انشعاب دو شاخه را به میلیون ها شیوه متفاوت گسترش می دهد. نظام های آموزشی در کشورهای غربی مایلند بر تفکر سمت چپ مغز تاکید نمایند و اغلب اهمیت و توان بالقوه سمت راست مغز را نادیده می گیرند. می توان گفت که غرب توانایی های سمت چپ را بیش از حد گسترش داده و توانایی های سمت راست مغز را کمتر جدی گرفته است. همچنین شاید این نکته نیز صحیح باشد که مردان و زنان به واسطه طبیعت یا تعلیم و تربیت از این نظر با هم متفاوت هستند. زنان نسبت به مردان تسلط بیشتری برسمت راست مغز دارند؛ در حالی که بسیاری از مردان بر تفکر روشنفکرانه و منطقی بیشتر تاکید می کنند. این تفاوت ها ، به طور معمول به دلیل عدم درک و اعتقاد به روشی است که دیگران به آن می اندیشند و به آن تعلق دارند؛ به عنوان مثال یک متفکر بسیار روشنفکر که حسی کار نمی کند ، به فرآیندهای احساسی اعتماد نخواهد کرد واین امر به تعصب در برابر دیگرانی منجر خواهد شد که بر احساس تکیه دارند؛ البته همین اتفاق می تواند برای افراد احساسی در ارتباط با انسان های منطقی نیز تکرار شود. اهمیت این نکته در آن است که فرد باید متوجه تفاوت های فردی باشد و از تعصبات خود و تفاوت های بالقوه موجود در گوناگونی محیط پیرامونش نیز آگاهی یابد.
ارزش ها
صرف نظر از اینکه ارزش های سازمانی تا چه اندازه می توانند با بصیرت و استراتژی مربوط باشند و جدای از آنکه آن ها تا چه اندازه به وضوح مورد بحث قرار می گیرند، آزمایش واقعی ساده است. آیا ارزش های سازمانی تفاوتی ایجاد می کنند؟ آیا به طور اساسی بررفتار روزانه کسانی که کار می کنند تاثیر می گذارند؟ استراتژیست نیازمند است که درباره ارزش ها سوالاتی بپرسد: او باید نسبت به موثر بودن آن ها، آشکار بودن آن ها و اینکه آن ها چگونه بیانگر هدف کار و دارا بودن ارزش ها از سوی کارکنان هستند، مطمئن شود. ارزش ها در خلق استراتژی، تفاوت ایجاد می کنند.
وضعیت ها
۱.در تفکر استراتژیک دو بعد وجود دارد که شما باید خود را با آن هماهنگ سازید: فرآیند استراتژیک یعنی ایجاد تعادل بین استراتژی های نو پدید و تعینی در ارتباط با سطح ثبات و تغییری که سازمان در حال حاضر در حال تجربه کردن آن است.
۲.سبک شخصی خود را هماهنگ با نگرش استراتژیکی که تصمیم گرفته اید اتخاذ کنید.
آگاهی از تاثیر این دو بعد کمک می کند تا از فرضیه های غلط که زمینه ساز اشتباهات بزرگ هستند اجتناب کنید.
نگاه به گذشته
دانش وتجربیات گذشته از بسیاری جهات به تفکر ما عمق بیشتری می بخشد؛ اما حتی در این صورت هم گاهی بدیهیات را از دست می دهیم. یافتن روش های تحریک فرآیند فکری خود برای برخورداری از یک دامنه اطلاعاتی بسیار وسیع تر، وظیفه ای است که شما باید آن را به خاطر داشته باشید؛ ذهن خود را تربیت کنید تا به گونه ای متفاوت بیندیشد. نگاه به گذشته و دیدن روزگاران دیرین با روش های متفاوت ممکن است؛ به زاویه دیدهای متفاوت اجازه دهید تا به جای داشتن صرف یک نقاشی از طبیعت که روی دیوار آویزان باشد کوه ها، رودخانه ها و دشت ها را از جنبه های متفاوت، برای شما آشکار سازند.
بصیرت میدانی
بصیرت میدانی، درباره تفکر از نقطه نظر فرآیندها و نه نتایج قابل لمس است. این بدان معنا نیست که نتایج قابل لمس به دست نمی آیند؛ شرکت مهندسی که در بالا ذکر شد به شکل آشکاری یک نتیجه قابل لمس خلاق به دست آورد. اینکه یگذاریم یک بصیرت به ظهور برسد به این معناست که اول سازمان را به سوی سازماندهی سوق دهیم؛ به بیان امروزی، این به معنای وارد کردن عوامل توانمندسازی است که در درون نظام انرژی مثبت خلق می کنند. ما در این فصل با تعدادی از توانمندسازها آشنا شدیم؛ اما تعداد بسیار زیاد است، آنچنان که نمی توان آن ها را برشمرد. شاید شما خودتان قبلاً تعداد بیشتری را کشف کرده باشید. اصلی که باید یک استراتژیست به ذهن بسپارد آن است که شما توانمند می سازید.
ارزش نهادن به تفکر متفاوت
ارزش نهادن و ارج گذاشتن به کسانی که تفاوتهای خود را به محل کار می آورند و تلاش برای کشف افکار و ایده های متفاوت، به امکانات غنی شما برای ایجاد استراتژی خواهد افزود. بنا نهادن یک نظام انعکاسی مثبت که از این فرآیند حمایت خواهد کرد، هم یک حس تعلق و هم تمایل به آشکارشدن تفاوت را استمرار خواهد بخشید.
به هر حال، شما با یک معما روبه رو هستید. عمل سازگارشدن بسیاری از نگرانی ها را کاهش می دهد؛ به یک معنا این عمل باعث ادامه پیداکردن برخی از ناراحت ترین و دشوارترین موضوعاتی است که تمایل به پلکیدن در اطراف سازمان را دارند؛ با این حال در این عمل، یک جنبه بدیع و مهم از استراتژی نوپدید از دست می رود. برای وارد کردن نوآوری به درون محیط کار هم مدیریت و هم کارکنان مجبور خواهند بود موضوعاتی را کشف کرده و به آن ها بپردازند که افراد در فرهنگ سازگاری موفق به پنهان کردن آن ها می شوند. با این کار، افراد نیز وارد محدوده یادگیری خود می شوند.
ایجاد استراتژی های یکپارچه
و بدین ترتیب آغاز شما در پایان قرار دارد؛ متخصص، استراتژیست است؛ کودک، استراتژیست است. ما همه این توان بالقوه را داریم که استراتژیست باشیم.
رسالت
رسالت باید دارای آن انرژی باشد که به اعمال کاری کارکنان جان می بخشد و انتظار موفقیت برای سازمان را با خود به همراه دارد. زمانی که این پنج عنصر غایت، بصیرت، استراتژی، ارزش ها و رفتار به دقت به یکدیگر بافته شوند، یک حس قوی رسالت احساس می شود. حس رسالت اهمیت دارد؛ چرا که در فعالیت های سازمان اعتماد و اعتقاد به وجود می آورد. حس رسالت یک انگیزه دهنده است و یک عصاره غنی به کار می افزاید که این پنج عنصر را به کار افراد وارد می کند. بیش از همه، حس رسالت اساس تصمیم گیری و قضاوتها را می سازد.
یک تفکر نهایی
به دلیل محیط همیشه در حال تغییر و استراتژی ها و ارزش هایی که در داخل رسالت تنیده شده اند نیز با گذشت زمان می توانند تناسب خود را از دست بدهند. تحکیم آن ها می تواند راه موفقیت را سد کند، به جای آن که آن را ارتقا دهد. مانند تمامی اعمال کاری رسالت نیز باید به طور مرتب مورد بازبینی و داوری قرار گیرد.
ورای محدودیت ها
این بخش باید به وسیله شما و تیمتان به عنوان خلاصه ای از آموخته های شما از فعالیت های این فصل تکمیل شود.
فراگیری هنر
همان طور که شاید تاکنون متوجه شده باشید؛ هرچه موارد بیشتری راکشف می کنید، بیشتر در می یابید که بازهم موارد بیشتری برای کشف کردن وجود دارد. این بدین دلیل است که رفتار انسانی در هسته فرآیندهای نوپدید قرار دارد و اینکه رفتار جمعی نقش بسیار بزرگی در مهارکردن ایده های نوظهور بازی می کند.
شما برای شروع به کار با استراتژی نوپدید تنها به چند مهارت محدود نیاز دارید. آنچه که از اهمیت بیشتری برخوردار است، داشتن یک طبیعت انسانی و درک درست از خود است. جای هیچ تعجبی نیست که شما و تیمتان از قبل بسیاری از مهارت های جا افتاده را دارید. موضوع مهم مهارکردن این مهارت ها به شیوه درست است.
مهارت های بسیار بیشتری وجود دارند که می توان امور را برآن ها بنا نهاد تعداد آنها آن قدر زیاد است که نمی توان در اینجا به همه آنها اشاره کرد.