مدیر موثر چه کسی است؟
مدیری که در یک موقعیت موثر است، ممکن است در موقعیتی دیگر بی اثر یا مصیبت بار باشد یا ممکن است حتی اگر همان شخص در موقیعتی دیگر قرار گیرد، بی اثر باشد. یعنی نمی توان پیشبینی کرد که چه رهبری برای یک موقعیت خاص در آینده موثر خواهد بود. در اینجا همه چیز بر حسب زمینه کار یا فراهم شدن مجموعه ای از شرایط و عوامل است. با الی گشت همراه باشید تا بیشتر از این موضوع بدانیم.
مطالب مرتبط: برای مدیرانی که به دنبال موفقیت هستند مدیران عاقل و با تدبیر چگونه اند
دادههایی که این ادعا را تایید میکنند
ما دوست داریم فکر کنیم مدیران مورد علاقه مان خیلی موثرند، بنابراین اغلب فراموش می کنیم که بیشتر مدیران، حتی آنها که مدل هایی برای رهبران آینده هستند، تقریبا به همان اندازه که موفق بوده اند، شکست داشتهاند. بگذارید چند مثال را بررسی کنیم.
استیو جابز؛ موفقیت، سپس شکست، شکستی دیگر سپس موفقیت
استیو جابز را به صورت معمول یکی از موفق ترین مدیران عامل نسل خودش می دانند. او از یک گاراژ شروع کرد، اپل را راه انداخت و تبدیلش کرد به یک تجارت سود آور، تا زمانی که شکست خورد. معمولا فراموش می کنیم که جابز را به شکل غیرمحترمانه ای از اپل بیرون انداختند و به جای او جال اسکالی را بهعنوان مدیر عامل منصوب کردند. آن هم به عللی که مستقیما به نحوه مدیریت جابز مربوط می شد. درگیر کردن بخش محصولات مک با بخش اپل کارکرد هر دو بخش را به اختلال رساند. با این اقدام محصولات آسیب دید و جو درونی شرکت هم بر ضد او شکل گرفت. جابز بعد از اخراج، شرکت دیگری به نام کامپیوتر های نکست را راه اندازی کرد؛ اما محصولات این شرکت هم در فروش به طور کامل شکست خوردند، هرچند در زمینه تکنولوژی دستاورد های فنی مهمی داشتند. از بیشتر جنبه ها، نکست با رهبری جابز یک شکست تجاری بود و تمام تجارت سخت افزارش را در زمانی که اپل آن را خرید از دست داده بود؛ خریدی که به بازگشت استیو جابز به اپل انجامید. به این ترتیب برای بار دوم، اپل قیام کرد و اغلب این موفقیت را به رهبری جابز نسبت می دهند.
با نگاه به سیری از این شکست ها و موفقیت ها پی می بریم که جابز با گذشت زمان تغییر کرده است؛ اما توضیح احتمالی این گذار ناهموار این است که جابز برای شروع و راه اندازی «جور» بود و برای شرکت های بالغ تر «جور» نبود و سپس در برگشت به اپل، یک بار دیگر با آن زمان و اوضاع جور شد.
جیمی کارتر؛ رئیسجمهور
از میان رئیس جمهور های آمریکا، کارتر را می توان یکی از ناموثرترین آنها در تاریخ آمریکا دانست. او نتوانست ذهنیت و اعتماد مردم را جلب کند و به نظر آنها ضعیف و ناموثر بوده است. اما اگر به کارنامه رئیسجمهور ها بعد از دوران ریاست جمهوری شان نگاه کنید، کارتر احتمالا تنها رئیس جمهور مدرنی است که پس از دوران ریاست جمهوریاش، بسیار موثر عمل کرده است. فعالیت ها و رهبری او در بسیاری از مقاطع موجب شد تا از او بهعنوان یک سفیر صلح غیر رسمی یا نیمه رسمی یاد شود. او عنصر برجسته ای در دیپلماسی آمریکا است و در سال ۱۹۹۲ برنده جایزه صلح نوبل شد.
نگاه به گذشته به ما نشان می دهد که مهارت ها و رهیافت های وی برای رئیس جمهور بودن در آن زمان جور نبود، اما بعد از آن با بسیاری از نقش هایش هماهنگ شد. مساله اصلی کارتر مناسب سازی و یافتن نقش هایی بود که بتواند از مهارت ها و دانشش به بهترین نحو استفاده کند. چیزی که وجود دارد موقعیت هایی بسیار پیچیده ای است که مقیاس های موفقیت را تعیین می کند، پس هر نوع جور شدن مدیر با مقیاس های زمینه، منحصر به فرد است یا به عبارت دیگر استثنایی است. این در سیستم های پیچیده عادی است و هر چه سیستم پیچیده تر باشد، فهم آن مشکل تر میشود، پس ممکن است هیچ وقت نتوانیم آنها را آن قدر بفهمیم که بتوانیم عملکردشان را پیش بینی کنیم. این به آن معنی است که مدیری که الان موفق است ممکن است سال دیگر موفق نباشد، نه به این خاطر که توانایی و مهارت های او کاهش پیدا کرده یا اینکه دیگر رهبر خوبی نیست، بلکه به این دلیل که نیاز های محیطی که در آن کار می کند و سازمانی که تحت مدیریت اوست، عوض می شوند.