در گذشته ورشکستگی یک تابو محسوب میشد و صاحبان کسب وکار که مشکل مالی داشتند اصلا درباره آن صحبت نمیکردند. اما اکنون طرز فکر افراد درباره شکست تغییر کرده است.
موضوع شکست برای وبلاگ نویسان جذاب است. در ضمن کنفرانس های زیادی هر روز در سراسر جهان درباره این موضوع برگزار می شود که بیشتر اوقات محوریت آن براین پایه استوار است: خطاها و اشتباهات خود را قبول کنید. در ادامه با الی گشت همراه باشید.
مطالب مرتبط: ۸ تصور اشتباه از کارآفرینی! کارآفرینی با هزینه ای اندک
همچنین درباره این موضوع کتاب های زیادی چاپ شده است. به عنوان مثال، کتاب معروف «شکست سریع، شکست های مکرر: چگونه شکست به پیروزی کمک میکند» نوشته رایان بابی ناکس و جان کرومبولتز یا «چرا شکست خوردن به شیوه مناسب مقدمه پیروزی است» نوشته مگان مک آردل.
حال این پرسش مطرح می شود، آیا خوب است که خجالت را کنار بگذاریم و شکست را قبول کنیم؟
من روی این موضوع کار زیادی انجام داده ام. این حس را دارم که محبوب ترین سخنرانی های من مواردی بوده که درباره شکست های خودم صحبت کردم. نخستین باری که به شکل عام درباره شکست منتج از سرمایهگذاری ضعیف صحبت کردم برای من تجربه رضایت بخشی بود.
مخاطبان از گوش کردن به افتخارات کارآفرینان خسته شده و آنها در حال حاضر دوست دارند درباره مشکلات، سختی ها و ناامیدی های آنها بدانند. جی، کی چسترون در این باره می گوید: «خطا کار انسان است؛ مهلک ترین خطا در میان همه اشتباهاتی که انجام می دهیم این است که نپذیریم اشتباه کردهایم.»
البته من اعتقاد ندارم؛ ایجاد طلسم شکست کار درستی است. هیچ آدمی از سر اختیار کاری انجام نمی دهد که ناکام بماند. همه می دانیم که غیر از برنده شدن، پیروز شدن و شکست نخوردن هر نتیجه دیگری ناخوشایند است.
من گمان میکنم منشا تمایل برای صحبت درباره عدم پیروزی از میل جامعه به قبول کردن و صادق بودن بیرون می آید، مثلا یک فاجعه تجاری.
همه ما مستحق فرصت دوباره در زندگی خود هستیم. بخشیدن و کمال در ذات هر انسان والایی وجود دارد. همه دچار اشتباه می شوند، کوچک و بزرگ و من همه این افراد را تحسین میکنم.
ما باید بدانیم هر فردی ایده جدیدی داشته باشد به شکست منجر نمی شود اما گاهی اوقات این اتفاق میافتد. ورشکستگی دیگر یک سد نفوذناپذیر نیست. در نتیجه بدون دست زدن به کارهای ریسک پذیر، پیشرفتی هم به دست نمی آید. هرجا پیشرفتی انجام می شود، پیش از آن پروژه شکست خورده ای حاصل شده است.
در ضمن، شکست به فراگیری درس هایی ارزشمند منتهی می شود و کارآفرین محکمی را پرورش می دهد که دفعه دیگر، احتمال موفقیتش بیشتر است.
اما گاهی اوقات افراد به باختن های خود در کسب وکارشان رنگ و لعاب داده و حقیقت را نمی پذیرند. بیشتر اوقات، شکست در کسب وکار به شکست یک ازدواج و حتی شکست ذهنی می انجامد. متاسفانه عده کمی از ما از نعمت «زیاد شکست خوردن» بهره مندیم. وقتی شکست می خوریم پول و از آن مهم تر، اعتماد به نفس مان نابود می شود. من به این نتیجه رسیده ام که بیشترین آسیب ناشی از شکست، روان هست نه مال. این به آن معنی است که افراد اغلب به سختی میتوانند خود را دوباره پیدا کنند.
بدون جهنم، بهشتی نیز وجود ندارد. اگر در گذشته رویاهایتان بر باد رفته است، لذت موفقیت بسیار شیرین تر می شود. شکست به ما درس می دهد: چه کارهایی نتیجه نداده و اینکه منابع را چگونه برنامه ریزی کنیم که با بهره وری بیشتری بتوان از آنها استفاده کرد.
بخش خصوصی سریع تر از بخش عمومی نسبت به موضوعات هماهنگی یا تغییر ایجاد میکند؛ همانطور که ساموئل جانسون میگوید: «اگر یک فرد بداند که قرار است دو هفته دیگر دار زده شود، ذهنش به طرز شگفتآوری متمرکز می شود.»
ناکامی، یک حرکت هوشمندانه در راه موفقیت است و پایان همه چیز نیست. بلکه یک اصلاح ضروری است و دلیل مسلم برای اینکه شرکت ها همواره در جهت ارتقای استانداردهای زندگی قدم بردارند.