همه ما برای مدتی مدید بیش از حد توان کار کرده و همین باعث شده که رئیس شما (و شاید خود شما) در تله ای گرفتار شوید به نام سندروم فداکاری: به این معنا که همه بی وقفه از خودگذشتگی کرده و از خود مایه گذاشتهاند و حالا دیگر چیزی ازشان نمانده که بخواهند از خود مایه بگذارند. همان رئیسی که زمانی به رهبری هوشمندانه شهره بود و میتوانست گروهی کارآمد تشکیل دهد و به دیگران انگیزه دهد حالا به فردی تبدیل شده که در مواجهه با فشار عصبی بهانه جو، شکاک و سرآسیمه می شود. او حالا یا مدام دور و بر شما می چرخد و لحظهای راحت تان نمی گذارد یا بدتر، درست در لحظهای که به او نیاز دارید غیبش خواهد زد. در ادامه با الی گشت همراه باشید.
مطالب مرتبط: چگونه مدیریت مشارکتی را به بهترین نحو ممکن اعمال کنیم؟ نقش مدیران در تعیین استراتژی های مهم
پس از این مرحله است که سر و کله مشکلات واقعی پدیدار شده و آن وقتی است که شما هم دچار فشار عصبی میشوید! در واقع احساسات مخرب رئیس به شما سرایت خواهد کرد. بی انگیزه، دلسرد و حتی تلخ و عصبی خواهید شد. میخواهید از این فضا بیرون بروید، اگر امکان ترک شغلتان را ندارید از مشارکت خود در کار کم کرده و فقط منتظر مانده تا این دوره تمام شود. در این مرحله دیگر حفظ موقعیت خودتان مطرح است.
یک رئیس پراسترس و با اعصابی فرسوده چنان توانایی دارد در چشم به هم زدنی شما را مثل خودش کند که مایه شگفتی است. این تا حدی بهدلیل مسری بودن احساسات است. احساسات در میان آدم ها مثل شعله آتش در خرمن به سرعت گسترش یافته و در صورتیکه یکی از این افراد در موقعیتی باشد که عنان سرنوشت دیگران به دست او باشد، از جمله روسا، این آتش حتی سریع تر گسترده خواهد شد. یک دلیل دیگر برای اینکه چرا ما به شرایط عصبی رئیس مان دچار میشویم این است که خود ما هم در وضعیتی نزدیک به فرسودگی اعصاب قرار داریم. ما هم مدت ها از خودگذشتگی نشان داده و از خیلی چیزها چشم پوشیدهایم و نشانه های این فرسودگی حالا آشکار خواهد شد. یک تلنگر کافی است تا ما هم به همان گودال فرو رویم.
در این شرایط فرد با آنکه عمری را در حرفه ای که دوست میداشت و در شرکتی که تحسینش میکرد، سپری کرده است، ادامه کار را بیهوده می بیند. در واقع دیگر برای چیزی مگر دستاوردهای کوتاه مدت چندان ارزشی قائل نخواهد بود.
این موضوع به مشکل دیگری با روسای پراسترس و با اعصابی فرسوده منجر خواهد شد و آن کارهایی است که آنها باید انجام بدهند و نمیدهند. مادامی که آنها فقط به مسائل خود دل مشغولی دارند، وقتی را صرف کمک به شما برای ایجاد ارتباط با آنچه در کار برایتان مهم ترین است نکرده و آن هدف شرافتمندانه ای است که سازمان شما در خدمت آن است و برای شما انگیزه بخش بوده یا آن چشم انداز امیدوارکننده از آینده که باعث شده بهکار ادامه دهید. داشتن یک هدف دقیقا آن چیزی است که به آن نیاز است.
پس اگر فشار عصبی مثل یک بیماری همهگیر عمل کند و روسای ما عامل انتقال آن به ما باشند، چه میتوانیم بکنیم؟ بگذارید اول با این شروع کنیم که چه کاری نمیتوانیم بکنیم: شما نمی توانید رئیس خود را عوض کرده یا واکنش او را به فشارهای عصبی تعدیل سازید. آموختن اینکه چطور با فشار کنار بیاییم تجربه ای شخصی است و مسیری است که هر کس باید خود طی سازد. اگر واقعا رئیستان به آخر خط رسیده باشد، هر چقدر هم که کار خود را بی نقص انجام دهید، یا پروژهها را زودتر از موعد به اتمام یا از او تعریف و تمجید کنید فایدهای نخواهد داشت. البته که نباید کوتاهی کنید و کار را باید به نحو احسن انجام بدهید، اما انتظار معجزه نداشته باشید.
آنچه می توانید انجام بدهید این است که روی خودتان کار کرده و آماده باشید. اول از همه باید خوب تلاش کنید تا بفهمید چرا اعصاب رئیس تان فرسوده است، بعد نهایت سعی خود را به خرج دهید تا بتوانید با او حس همدلی داشته باشید – و این همان توانمندی انسانی بیبدیل در درک واقعیت وجود دیگری است. مهم است که آگاهانه تلاش کنید وضعیت عاطفی رئیس خود را تشخیص داده و درک کنید. تعمدا تلاش کرده که دنیا، پیشامدها و خودتان را از نگاه رئیستان دیده تا افق دیدتان گستردهتر شود. یادتان باشد که همدلی یکی از قابلیت های کلیدی هوش عاطفی به شمار می آید.
گذشته از این، همدلی کمک میکند که میان خود و رئیستان یک فاصله عاطفی مناسب بوجود آورید. این کار قدری دشوار است چون نمیشود او را طرد کرد یا ارتباط خود را با او قطع کرد. بلکه باید پیوسته مراقب واکنش های خود بوده و آگاهانه بکوشید که واکنش عاطفی خود را مهار سازید. شرایط را مورد ارزیابی قرار داده تا ببینید آن خط و مرز ذهنی که میان شما و رئیستان حائل است کجاست. چه بخشی از این فشار روانی و نگرش منفی سهم اوست و کدام بخش به شما تعلق دارد. پس از آن و مهمترین کاری که باید بکنید این است که با نگاهی دقیق و موشکافانه فشار روحی خود را – در محل کار و در خانه – مورد بررسی قرار دهید. آیا واقعا حال و روزتان خوب است؟ زود از کوره درمیروید؟ کم حوصله هستید؟ یا… تندخو هستید؟ همه ما گاه این ویژگی ها را داریم. این نوع رفتار (بهویژه در خانه) مشخصه خوبی برای تشخیص مشکل است. اگر می بینید که دارید به طرف مشکلات پیش می روید بدانید که شما در یک قدمی فرسودگی شغلی قرار داشته و باید همین حالا کاری بکنید. بخشی از وقت خود را آزاد کنید تا به تمدد اعصاب تان بپردازید.
خودتان را فریب ندهید: تمدد اعصاب با یک مرخصی به دست نخواهد آمد. تعطیلات تابستان گذشته یادتان هست؟ انگار مدت ها پیش بود، نه؟ برای کنار آمدن با فشار عصبی که همه ما امروزه در محیط کار با آن سرو کار داریم، تمدد اعصاب باید یک روش پیوسته و همیشگی زندگی باشد نه یک رویداد گذرا. چند راهکار هست که میدانیم برای اغلب افراد تاثیر داشتخ از جمله خندیدن با همکاران (نه اینکه به رئیس بخندید!)، انجام فعالیت های تفریحی در بیرون از محیط کار، ورزش، معاشرت با دوستان و انتخاب اولویت های سالم. یک چیز دیگر که لازم است داشته باشید این است که با تصور کردن شرایط دلخواه در محیط کارتان، در ارتباط با رئیس و شاید در محیط خانه در خود احساس امیدواری به وجود آورید. به نظر کار سادهای میآید و شاید ساده هم باشد. امید در ذات انسانها است و در مقابله با فشار روحی ناشی از مسائل روزمره واقعا موثر است. دقت کنید و ببینید که دوست دارید چه احساسی داشته باشید و چرا. این کار شما را خوش بین می سازد و باعث می شود که بیشتر مراقب و متوجه واکنش های خود باشید. این امر مستلزم خودآگاهی عاطفی و خویشتنداری عاطفی است که هر دو از قابلیتهای کلیدی هوش عاطفی محسوب می شوند.