کارآفرینان واقعی از همه چیز سوال می پرسند. آنها باورهای جزمی مشترک که چگونه همه چیز انجام می شود، چگونگی رفتار مردم و حتی اعتقادهای شخصی را زیر سوال خواهند برد. دلیل انجام این کار ساده است؛ نحوه تغییر به همین صورت است. نحوه اخلال در وضع موجود به همین صورت است، در غیر این صورت بیشتر به نظر میآید که شما فقط راه دیگران را دنبال میکنید.
این چیزی است که امروزه از جنبش کارآفرینی کم شده است. هیچ کس، هیچ چیزی نمی پرسد. انطباق فرهنگی، خارج از نقشه است. چیزی که من را شگفت زده میکند و شکاف کارآفرینی را تعیین می سازد این است که چه تعداد از آن افراد که وضع موجود را دنبال میکردند با این فکر که رهبر هستند، خودشان را فریب میدادند. آنها به طورقطع کارآفرین نبودند. بسیاری حتی کارآفرین نیستند و تنها کارآفرین نما، غیرحرفه ای، جعلی و تازهکار هستند. با الی گشت همراه باشید:
مطالب مرتبط: ۸ تصور اشتباه کارآفرینی چطور کارآفرین موفقی باشیم؟
مشکل کار وقتی جدی خواهد شد که دیده می شود حجم زیادی از تفکرات گروهی خودگردان در جهان آنلاین سرازیر شده اند، منظورهمه مدهای زودگذر و اسطوره هایی است که افراد به دنبال آنها هستند (مانند گروهی از رسانه های اجتماعی) و دیگر وقتی برای فکر کردن و تولید ایده های جدید باقی نخواهد ماند. نکته قابل توجه این است که هیچ یک از آنها از خود سوال نکرده که روشی که آنها دنبال میکنند کوچکترین مفهومی دارد یا خیر، اگر آنها این کار را میکردند باید از خودشان چند سوال منطقی می پرسیدند:
آیا شخصیت های مجازی دقیقا بازتاب واقعی دستاوردهای افراد است یا بیشتر از حد نمایان شده است؟
آیا نام تجاری شخصی واقعا اهمیت دارد؟ من چطور متوجه می شوم که نام تجاری، در واقع اثر مادی بر زندگی حرفه ای من یا کسب وکار من دارد؟ معیار چیست؟
آیا کسانی که وبلاگ ها و کتاب هایی را که من خوانده ام، نوشته اند واقعا کاری بیشتر از ایجاد یک حس خوب که من را ترغیب به خواندن وبلاگ یا خرید کتاب آنها میکند، انجام دادهاند؟
آیا صحبتهای الهام بخش و سخنرانی ها تاثیر بلندمدت بر رفتار من دارند یا فقط یک حس خوب لحظه ای به شمار می آیند؟ در کنار این، آیا کار من نباید برای خودم الهام بخش باشد؟
چه گواهی هست که رسانه اجتماعی، بازگشت سرمایه ای که قابل وقت گذاشتن روی آن است، ارائه میدهند؟ شاید من معتاد توجه و خشنودی فوری هستم!
آیا هوش هیجانی واقعا با موفقیت در کسب وکار و عملکرد مدیریت در ارتباط است؟درحالیکه بهره عاطفی و اندازه انحصاری خود آزمون است و هر فردی می تواند آن را دستکاری کند، این عمل چگونه امکان دارد؟
آیا این فرض که عادات و اعمال یک فرد موفق به درد من خواهد خورد، منطقی است؟ بهعلاوه، اگر افرادی مانند ریچارد برانسون و استیو جابز راه انجام کارهایشان را پیدا کرده اند، من هم نباید این کار را انجام دهم؟
آیا من زمانی که باید کارکنم و تجربه بیاموزم و از پیدایش فرصت های جدید و افراد موفق بهره مند شوم با انجام کار دیگری زندگیام را تلف میکنم؟
توجه کنید که این نکات به این معنی نیست که کاملا باید با آن موافقت داشته و از آن پیروی کنید، بلکه فقط به شما میگویم که از دیگران پیروی نکرده و وضع موجود را به چالش بکشید. اگر شما میخواهید که یک کارآفرین واقعی، یک مدیر کسب وکار واقعی باشید، یاد بگیرید که همهچیز را سوال کنید. این چیزی است که کارآفرینان واقعی را از بقیه گروه جدا میکند.