سلامت روانی همپای سلامت جسمی برای مدیران در اولویت است. مدیری با ذهن سالم و روان درست میتوانند عملکردی مناسب را نیز داشته باشند. برای این مهم دانستن چه نکاتی برای آنها لازم است؟ در ادامه با الی گشت همراه باشید.
مطالب مرتبط: مدیران تازه کار، چه اشتباهاتی مرتکب می شوند؟ شرایط عصبی مدیرمان به چه قیمتی تمام خواهد شد؟!
- بیماری های روحی به اندازه بیماریهای جسمی کشنده است. موارد خودکشی بسیار بیشتر از موارد قتل هستند. حدود ۷ درصد مردم با اختلالات روحی عمیق خودشان را میکشند. در جهان هر سال بیش از ۸۰۰ هزار نفر دست به خودکشی میزنند.
- بیماریهای روحی رابطه تنگاتنگی با بیماریهای جسمی دارند. بیماریهای مغزی مثل افسردگی و اسکیزوفرنی به شدت خطر گسترش بیماریهای مزمن مثل بیماریهای قلبی، عروقی و تنفسی را بالا میبرند.
علاوه بر افزایش ریسک، بیماریهای روحی پیامدهای عمیقی دارند. در حقیقت، به دنبال یک حمله قلبی، وجود افسردگی برای پیشبینی بیماری بسیار پراهمیت تر از سنجش عملکرد قلبی است، البته به غیر از مواردی که واقعا حمله قلبی میتواند رخ دهد.
- درمان موثر میتواند، هزینه پایین داشته باشد و در مدت زمان کوتاهتری به نتیجه برسد. هر بیماری روحی الزاما به داروهای قوی، مراقبتهای پزشکی یا حتی دسترسی مستقیم به روانپزشکان ماهر نیاز ندارد. در جاهایی که امکانات محدودیت دارد، افراد خانواده و نزدیکان میتوانند آموزش داده شوند تا افسردگیها یا اضطرابهای معمولی را درمان کنند. حتی درمانهای تلفنی یا اینترنتی میتوانند برای بهبودی بسیار مفید باشند، گرچه معادلی مثل واکسینه کردن سرخک یا درمان مالاریا نداریم، اما درمانهای کمهزینه و بسیار موثری برای اکثر مردم که در معرض خطر بوده یا قبلا از بیماری روحی رنج میبردند، هست.
- اختلالات روحی، بیماریهای مغزی هستند. مغز یک عضو جسمانی شبیه هر عضو دیگر بدن است. ما نباید خودمان یا بقیه را برای بدعمل کردن مغز نسبت به سایر اعضا مثل کبد یا قلب دارای تقصیر تصور کنیم. افرادی که اختلالات مغزی دارند باید دقیقا از همان سطح و کیفیت از مراقبتهای پزشکی برخوردار بوده که برای بیماریهای سایر نقاط بدن مورد نیاز است.
در پایان، باید خاطر نشان کرد که سیاستگذاران باید به این بخش توجه بیشتری شود و منابع بیشتری را اختصاص دهند. تنها دسترسی به امکانات درمانی کافی نخواهد بود. افراد با اختلالات روانی امکان دارد خود را انکار کرده و آنهایی که دچار افسردگی هستند چون خود را شایسته ترحم میبینند، ممکن است از خود متنفر شده و دست به نابودی خودشان بزنند. حتی در کشورهای پیشرفته، بنا به تخمینها فقط حدود نیمی از افراد، افسردگیشان شناخته شده و درمان میشود. در کشورهای در حال توسعه، ۸۵ درصد افرادی که دارای بیماریهای روحی هستند، درمان نمیشوند. ما به راههای مناسبی برای شناسایی افراد در معرض خطر و کمک به افرادی که از دریافت درمان عاجزند، نیاز داریم.
میتوان گفت، شیوههای درمان بیماریهای روحی از خطا دور نبوده و آنهایی که درمان میشوند این شانس را دارند که از روشهای درمانی درست بهره برده و از این دست، فقط حدود نیمی از آنان میتوانند بهبودی خود را بازیابند. تنها راهی که میتوانیم به بهبودی این بیماریها امیدوار باشیم این است که درک بیشتری از چگونگی کارکرد مغز در حالتهای طبیعی و غیرطبیعی داشته باشیم. به همین دلیل، آموزش مدیران هم در این زمینه ضرورت دارد.
خوشبختانه، از سال گذشته حرکتهای مهمی در این راستا آغاز شده است که ما را به سمت این هدف هدایت میکند. موسسه ملی سلامت آمریکا، یک مطالعه ۱۰ ساله روی مغز انسان آغاز کرده و تحقیقات مشابهی در اتحادیه اروپا، ژاپن، چین، استرالیا و کانادا نیز هست. پژوهشهای پزشکی، امید بسیاری به درمان اختلالات مغزی مثل هر بخش دیگری از بدن به ما میدهد. با سیاستهای مناسبتر برای ارائه درمانهای مبتنی بر شواهد در کوتاهمدت و انجام تحقیق برای پیشرفت درمانهای بهتر در بلند مدت، میتوان امیدوار بود که روزی بیماری روحی به تاریخ بپیوندد.