اغلب اوقات مدیران متعجب اند که آیا کارکنان به درستی دیدگاه آنها را درک کرده اند؟ بودن در این شرایط و جایگاه موقعیتی خطرناک و تشخیص و حل آن ساده نیست.
آیا وقتیکه شما به جلسات سازمانی قدم می گذارید، لبخندها و سر تکاندادن ها قادر است تصدیق کننده برداشت درست کارکنان از چشم انداز و اهدافی که برای یک سال در نظر گرفته اید باشد؟ طبق مقاله ای که به تازگی در نشریه هاروارد منتشر شده، زمانی که مدیران در مورد استراتژی سازمان صحبت می کنند تنها تعدادبسیار کمی از مخاطبان درک درستی از پیام آنها دارند. این مقاله با اشاره به یک تحقیق تازه بیان کننده این است که حتی در شرکت های پیشگام که استراتژیهای خود را به صورت شفاف و برای عموم منتشر می کنند، تنها ۲۹ درصد از کارکنان قادرند استراتژی شرکت خود را به درستی تشخیص دهند. در ادامه با الی گشت همراه باشید.
مطالب مرتبط: کارمندان توانمند چه محیطی را می پسندند مدیران عاقل و با تدبیر چگونه اند؟
در اینجا منظور یک استراتژی عمومی و همه گیر نیست، بلکه سخن از مهم ترین استراتژی شرکت شما است که نشان می دهد چرا تجارت وجود دارد و چرا سرمایه گذاری در آن در آینده ارزش آفرین است. این یعنی ۷۰ درصد از کل کارمندان بدون اینکه بدانند، با جهت استراتژیک سازمان شما هم جهت نیستند.
بدون در نظر گرفتن مشکلات سطحی، این موضوع قادر است آنقدر جدی شود تا آنجا که شرکت شما را به سمت و سوی نابودی بکشاند. به عنوان رهبر ارشد، عدم همسویی به طور کامل متوجه شما است.
شفافیت مساوی است با سرعت: عدم شفافیت، سرعت کل سازمان را کند می کند و یک تلف کننده تمام عیار زمان است. تصور کنید اگر چشم انداز شفاف نباشد، ۷۰ درصد کارکنان آگاه نیستند که برای رسیدن به چه چیزی در تلاشند و براساس فرضیاتی غلط کارها را پیش می برند. نهایتا تیم شما به جای آنکه حرکتی چالاک و فعالانه داشته باشد، به آهستگی و منفعلانه حرکت خواهد کرد. از آن بدتر اینکه این چرخه معیوب ادامه خواهد داشت و نتیجتا انرژی گرانبهای افراد در مسیری اشتباه صرف می شود. در صورت وجود درکی درست و مشترک از اولویت های استراتژیک، افراد حرکتی سریع تر داشته و شما را به هدف مورد نظر نزدیک تر می کنند.
اجازه دادن مساوی با به اجرا در آوردن: اینکه به درستی توضیح دهید تمایل دارید چه کاری صورت گیرد مشخص کننده این نیست که این موضوع را از چه شخصی می خواهید. اگر در سازمان بطور سنتی تنها تعداد کمی از افراد هستند که روی این نوع از فعالیت ها در حال کارند، باز هم همین افرادند که برای اجرای استراتژی در تلاشند. دلیل این امر این نیست که تنها همین افرادند که واقعا قصد انجام کار را دارند، بلکه الگویی است که در اینجا شکل گرفته و منتهی به این می شود که سایر افراد احساس کنند اجازه ورود به این نوع از کارها را ندارند، در نتیجه استعدادهای افراد سازمان تباه می شود. اگر شما به درستی تاکید کنید که به دنبال مشارکت کل سازمانید، تک تک افراد در تمامی سطوح مهارت خاص و ویژه خود را برای از میان برداشتن تمام موانع سنتی به کار خواهند بست. موانعی که دلیل پابرجا ماندنشان این خاطر است که تا کنون حل آنها را از معدود مشارکت کنندگان همیشگی سازمان انتظار داشتهاید.
همراهی مساوی با افزایش شتاب: مدیران اجرایی اغلب شکایت دارند که خود، روز را با توجه کامل بر روی اهداف آغاز می کنند، اما هنگامی که کارمندان را به همکاری دعوت می کنند، شاهد حرکتی از آنها نیستند. تا زمانی که اهداف به طرق متفاوت تبادل و ادراک شوند، حتی کوچک ترین عدم هماهنگی می تواند کارمندان را گیج کرده و ترس از اشتباه، مانع آنها از هر اقدامی شود و در عین حال این جرات را نیز از آنها بگیرد که آنچه را که نمیفهمند، مورد پرسش قرار دهند.