از آنجایی که هدف این مقوله رسیدگی کردن به شخصیت برای رهبری رسمی است که مفهوم اثر گذاری را محور آن قرار داده است. در مدیریت و کسب و کار سازمان ها بعنوان وسیله ای برای صاحبان تا آنها بتوانند به اهدافشان دست یابند بنابراین دست یابی به اهداف موضوع محوری و تعریف اساسی اثر گذاری در تئوری مدیریت و همچنین برای شرکت های خصوصی و آژانس های عمومی است. اثرگذاری رهبری و اثرگذاری سازمانی در مدیریت مترادف هم هستند. تأثیرگذاری به مفهوم یک متغیر وابسته و عوامل اثرگذاری بعنوان متغیرهای مستقل از یکدیگر جدا می شوند. در ادامه با الی گشت همراه باشید.
مطالب مرتبط: ترس از برخورد و راههای مقابله با آن نکاتی ضروری جهت رشد و حفظ عملکرد سازمان
مفهوم اثرگذاری یک نسبت ذهنی است، هنگامیکه دو موجودی به تألیف و سنجش اثرگذاری نیازمند هستند.
هنگامی اثرگذاری بعنوان درجه ای از دست یابی هدف قابل قبول است که دست یابی به هدف برای سودآوری، مقایسه بین شرکت های تجاری بی معنا می شود. شرکت ها با توجه به بازگشت سرمایه و داراییها اغلب به دلیل درجه سودآوری و تفاوت های ریسک بین صنایع، اهداف متفاوتی را دارند. در اقتصاد به اعتمادی که به کارآیی و بهره وری وجود دارد بعنوان رابطه ما بین داده ها و ستاده ها تعریف می شود. با تعریف اثرگذاری بعنوان کارآیی، مشکلات مقایسه ما بین سازمان ها به طور عمده کاهش می یابد. خصوصاً هنگام مقایسه شرکت ها، که در بسیاری از جنبه ها با هم مشابه هستند. توسعه و استفاده از تجزیه و تحلیل داده های پوششی امیدبخش است.
DEA (تجزیه و تحلیل داده های پوششی) برای مطالعه بر کارآیی مدیران استفاده می شود. در مدیریت بازرگانی، سودآوری را می توان به عنوان یک معیار اساسی از اثرگذاری برای شرکت های خصوصی در نظرگرفت. عملکرد، تنها ورودی است. (فروش، میزان تولید، تعداد عملیات). عملکرد بالا، ممکن است به سمت درجه پایین اثرگذاری هدایت کند. فرق میان اثرگذاری و عوامل اثرگذاری بعلاوه، فرق میان عملکرد و اثرگذاری، واجب و اساسی است. هنگامی که رابطه شخصیت بر مدیریت تشخیص داده می شود.
تحقیق از یافتن رابطه ای واضح ما بین شخصیت و رهبری بازماند. Gibb به این نتیجه رسید که تحقیق پایه ای علمی را برای بین رابطه ویژگی ها و موقعیت رهبر نشان نداده است. همچنین او نشان داده که ویژگی های شخصیتی را نمی توان در رهبری از هم مجزا کرد(مستثنی کرد).این ویژگی ها احتمالاً بدون نتیجه کامل نیست.
Stogdill به این نتیجه رسید که تحقیقات شخصیتی هنگام پیش بینی استعدادهای فردی رهبری، ارزشها آن را محدود کرده است. شاخصه هایی هست که ویژگی ها دیگر عوامل در موقعیت رهبری اثر گذارند.
اکنون، با به تحقیقات معاصر بر می گردیم. Taggar دریافت که ظهور رهبری قویاً همراه با توانایی های حسی همراه بوده و به دنبال آن وجدان. Bono دریافت که هوشیاری با رهبری ارتباطی ندارد. Taggarدریافت که ۳۱% از تفاوت ها در ظهور رهبری بر اساس ویژگی هاست که در دانش اجتماعی درصد بالایی است. اگر چه این حقیقت وجود دارد که ۶۹% مابقی به عوامل غیرشخصیتی بر می گردد. این درست است که Tagger بیان می کند که رهبری انعکاس دسته ای از رفتارهاست که اعضای گروه به رهبری نسبت می دهند. Polyhant اشاره کرد که به نظر می رسد شخصیت تنها یک رابطه کوچک با رهبری Bono ,Jodge رابطه بین شخصیت و رهبری متغیر را مورد پژوهش قرار دادند. آنها درجه ۵ عاملی مدل شخصیتی که مربوط به رفتارهای رهبری متغیر بود موردسنجش و ارزیابی قرار دادند. اکنون توافقاتی وجود دارد که می تواند ۵ ویژگی مهم وجود داشته باشد که تفاوت در شخصیت انسان را شامل شود: برون گرایی، احساس گرایی، توافق، وجدان و ذکاوت. اگر چه مطالعات آنها روابط قابل قبولی ما بین مدل پنج عاملی و رهبری متغیر آشکار کرد، اما باید اشاره کرد که میزان تأثیر آنها زیاد نیست. ارتباط چندگانه ما بین پنج ویژگی بزرگ و رهبری ۴۰ بود.