خانه نیما یوشیج در شهرستان نور
همه ما حتی اگر اهل خواندن شعر و ادبیات نباشیم هم علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج را می شناسیم و چند مورد از اشعار او را در کتاب های مدرسه خوانده ایم. او شعر نو فارسی را بنیان نهاد و لقب پدر شعر نوی فارسی را از آن خود کرد. او متولد سال ۱۲۷۶ شمسی در روستای یوش، از توابع بلده در شهرستان نور است.اما قدمت خانه اش در یوش به دوران قاجار می رسد و با شماره ۱۸۰۲ ثبت ملی شده و بازدید از این خانه برای عموم مردم آزاد است. برای سفری کوتاه به خانه نیما یوشیج در یوش الی گشت را دنبال کنید.
روستای یوش
مطالب مرتبط: آلاشت مازندران جاذبه ای تاریخی و دارای طبیعتی بکر دریاچه ولشت مرزن آباد برگی دیگر از بهشت مازندران اشیایی با قدمت ۳ هزار ساله در مازندران کشف شد!
هان گونه که گفته شد یوش روستایی است از توابع بلده در شهرستان نور استان مازندران، احتمالا اگر نیما یوشیج اهل این روستا نبود یا لقب یوشیج را برای خود انتخاب نمی کرد یوش از شهرت کنونی خود برخوردار نبود. البته او پس از مرگش نیز وصیت کرد که بدنش را در حیاط خانه اش در یوش به خاک بسپارند. محل دقیق قرار گیری روستا در میانه جاده ای آسفالت شرقی-غربی به طول ۱۱۰ کیلومتر که از چهل کیلومتری آمل در جاده هراز تا پل زنگوله در جاده کندوان کشیده شده است قرار دارد. فاصله یوش با شهر آمل حدود ۱۱۰ کیلومتر و با تهران حدود ۱۸۰ کیلومتر است. رودخانه اوزرود که از سرخاصه های اصلی هراز است در جنوب روستا جاری است. شغل اکثر مردم آن نیز دامداری، باغ داری، پرورش زنبور عسل و محصولات طبیعی است.
البته روستای یوش به جز خانه نیما یوشیج دیدنی های دیگری نیز دارد که از جمله آن ها می توان به آرامگاه کیاداوود که در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده، حمام تاریخی یوش، بنای جفت برار و اوزرود اشاره کرد.
خانه نیما یوشیج
خانه ای که خواهید دید خانه ای است که نیما در آن متولد شد و امروز پیکر او نیز وسط حیاط آن دفن شده است. خانه ای قاجاری که به دستور علی معروف به ناظم الایاله جد او ساخته شد. سردر ورودی این بنا تاریخ ۱۱۲۸ نوشته شده است اما در شیر سرنمای قسمت شمالی آن تاریخ ۱۱۳۶ دیده می شود. پلان خانه قاجاری است و سه ورودی، شاه نشین و البته اتاق هایی با گچ کاری و آجرکاری های چشم نواز دارد. برای ساخت این خانه معماران و گچ کارانی از اصفهان، هشت سال کار کردند؛ زیرا جناب ناظم الایاله ۱۴۴پارچه آبادی را داشت و یوش محل اصلی سکونتش بود. خود نیما درباره خانه چنین گفته است که: پدربزرگ من برای من قصر و قلعه ساخته است نه خانه. باروهای بلند، دیوارهای منقش، سقف های منبت کاری شده…
این خانه سه در ورودی و اتاق های بسیاری دورتا دور حیاط دارد که امروز به موزه تبدیل شده است. دروسط حیاط سه سنگ قبر را خواهید دید که متعلق به نیما، خواهرش بهجت و سیروس طاهباز است. اتاق ها امروز به موزه و کتابخانه تبدیل شده اند. سه تا از اتاق ها محل کتابخانه اند. در اتاق های دیگر می توانید عکس هایی از او را مشاهده کنید و شعرهایی که شاعران در وصف یوش و مازندران و نیما سروده اند نیز به چشم می خورد. برخی اشیا دیدنی دیگر مانند وسایل شخصی از جمله قلم، چراغ، عینک، پیه سور، لباس و کفش نیز برای تماشا قرار داده شده است. این خانه یک بار در سال ۱۳۷۰ مورد مرمت قرار گرفت و در سال ۱۳۷۳ توسط سازمان میراث فرهنگی خریداری شد و مجددا در سال ۱۳۷۵ مرمت اساسی شد.
نیما شعر عمارت پدرم را در تاریخ ۱۳۲۵ در وصف این خانه سرود:
مانده اسم از عمارت پدرم،
طرف یورد شمالی اش، تالار،
طرف یورد جنوبی اش، سرَ در.
طرف بیرون آن، طویله سَرا،
جغد را اندر آن قرار اکنون،
تخته ئی بردرَش به معنی در.
در گشاده ست و خانه اش تاریک،
گاه روشن به یک اتاق، چراغ،
مردی افکنده اندر آن بَستر.
سر خمیده ست ازو به روی کتاب،
زانوان را به دامن آورده،
دست می گرددش روی دفتر.
شب و تاریکی و چراغ آن مرد،
بهم افتاده، لیگ ساخته اند،
روی دفتر، عمارتی دیگر.
دستش این را نوشته بر ورقی:
مانده اسم از عمارت پدرم
تن بی جانش، چون مرا پیکر.
یوش سال ۱۳۲۵
مختصری از زندگی نیما یوشیج
او در باره کودکی اش این گونه گفت که: کودکیم در میان شبانان و ایلخی بانان سپری شده است، اینان به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کردند و شب بالای کوه ها ساعات طولانی باهم به دور آتش جمع می شدند. از تمام دوره بچگی خود، به زد و خوردهای وحشیانه و چیزهای مربوط به زندگی کوچ نشینی و تفریحات ساده آنها در آرامش یکنواخت و کور و بی خبر ازهمه جا، چیزی به خاطر ندارم. او در سن ۱۲ سالگی تهران را به همراه خانواده اش ترک کرد و در مدرسه عالی سن لویی مشغول یه تحصیل شد.
به تشویق یکی از معلمانش به نام نظان وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد. او در سال ۱۳۰۵ خورشیدی با عالیه جهانگیر ازدواج کرد و در سال ۱۳۲۴ صاحب پسری به نام شراگیم شدند. انقلاب نیما با دو شعر ققنوس (بهمن ۱۳۱۶) و غراب (مهر ۱۳۱۷) آغاز می شود و او این دو شعر را در مجله موسیقی که یک مجله دولتی بود، منتشر کرد. در سن ۶۲ سالگی توانست پس از هزار سال معیارهای شعر فارسی را دگرگون کند.
سر انجام به علت ذات الریه از سرمای شدید یوش سخت بیمار شد و معالجه در تهران نیز تاثیری نداشت و او در تاریخ ۱۳ دی ماه سال ۱۳۳۸ جم از جهان فرو بست. او را در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. در سال ۱۳۷۲خورشیدی، بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه نیما یوشیج در یوش منتقل کردند.